کلمه جو
صفحه اصلی

gist


معنی : خلاصه، ملخص، جان کلام، لب کلام، نکته مهم، مطلب عمده
معانی دیگر : لب (مطلب)، اصل کلام، چکیده، (در تعقیب قضایی) علت دعوی، مراد

انگلیسی به فارسی

جان کلام، مخلص کلام، لب کلام، نکته مهم، لب (مطلب)، اصل کلام، چکیده


جسارت، جان کلام، خلاصه، لب کلام، ملخص، نکته مهم، مطلب عمده


انگلیسی به انگلیسی

• essential part; main point
the gist of a speech, conversation, or piece of writing is its general meaning.

اسم ( noun )
(1) تعریف: the essential part or idea, as of an argument or written work.
مترادف: core, essence, heart, substance
مشابه: argument, crux, kernel, keynote, marrow, meat, nub, nucleus, pith, point, quiddity, quintessence, sense, short, spirit, sum, tenor, theme, thrust

- I didn't understand every word of the article, but I think I got the gist.
[ترجمه :)] من همه ی کلمات مقاله را متوجه نشدم ، ولی فکر کنم اصل کلام رو گرفتم
[ترجمه ترگمان] هر کلمه از مقاله را نفهمیدم، اما فکر می کنم منظور را فهمیدم
[ترجمه گوگل] من هر کلمه ای از مقاله را درک نمی کنم، اما فکر می کنم من آن را درک کردم

(2) تعریف: the basis for a lawsuit.

مترادف و متضاد

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

ملخص (اسم)
summary, sketch, gist

جان کلام (اسم)
gist

لب کلام (اسم)
heart, gist

نکته مهم (اسم)
gist

مطلب عمده (اسم)
gist

meaning, essence


Synonyms: basis, bearing, bottom line, burden, core, drift, force, heart, idea, import, kernel, keynote, marrow, matter, meat, name of the game, nature of the beast, nitty gritty, nuts and bolts, pith, point, punch line, quintessence, score, sense, short, significance, soul, spirit, stuff, subject, substance, summary, tenor, theme, thrust, topic, upshot


جملات نمونه

1. the gist of his long speech
چکیده ی نطق طولانی او

2. It is difficult to convey the gist of Reich's ideas simply.
[ترجمه ترگمان]انتقال مطلب به این هدف دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است که مفاهیم رایش را به سادگی بیان کنید

3. The gist of his argument is that full employment is impossible.
[ترجمه ترگمان]موضوع بحث او این است که استخدام کامل غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]اظهارات او این است که اشتغال کامل غیرممکن است

4. That was the gist of what he said.
[ترجمه ترگمان]این خلاصه کلام او بود
[ترجمه گوگل]این چیزی بود که او گفت

5. I could follow the general gist of their conversation.
[ترجمه ترگمان]می توانستم منظور ژنرال را درک کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم به طور کلی از مکالمات خود را دنبال کنید

6. Can you give me the gist of this report?
[ترجمه ترگمان]میتونی بخشی از این گزارش رو به من بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این گزارش را به من بسپارید؟

7. I'm afraid I don't quite follow your gist .
[ترجمه ترگمان]متاسفانه متوجه منظور شما نمی شوم
[ترجمه گوگل]من می ترسم که من کاملا از ذهن شما پیروی نمی کنم

8. Obviously she had understood the gist of the will and just wanted confirmation.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا منظور آن ویل را درک کرده بود و فقط می خواست تایید کند
[ترجمه گوگل]بدیهی است که او اراده اراده را درک کرده و فقط خواستار تایید است

9. This is the gist of the routine she practices.
[ترجمه ترگمان]این موضوع زندگی روزمره او ست
[ترجمه گوگل]این مفهوم معمولی است که او عمل می کند

10. Read the article once through to get the gist of it.
[ترجمه ترگمان]مقاله را یک بار بخوانید تا محور آن را به دست آورید
[ترجمه گوگل]مقاله را یک بار بخوانید تا بتوانید از آن استفاده کنید

11. The gist of the section is that the product must be safe but the Act has no application if it is useless.
[ترجمه ترگمان]هدف این بخش این است که محصول باید ایمن باشد، اما اگر این کار بی فایده باشد، قانون هیچ کاربردی ندارد
[ترجمه گوگل]قسمت اصلی این است که محصول باید ایمن باشد، اما اگر کاربرد بی فایده باشد، قانون هیچ کاربردی ندارد

12. The gist of all this is that life is an interactive phenomenon of planetary and biospheric scale.
[ترجمه ترگمان]اصل همه اینها این است که زندگی پدیده ای تعاملی در مقیاس سیاره ای و biospheric است
[ترجمه گوگل]اصول کلی این است که زندگی یک پدیده تعاملی از مقیاس سیاره ای و بیوسفریک است

13. Just make sure I get the gist of what you really want.
[ترجمه ترگمان]فقط مطمئن شو که فهمیدم تو واقعا چی می خوای
[ترجمه گوگل]فقط مطمئن شوید که من درک آنچه شما واقعا می خواهید

14. Develops intensive reading skills and reading for gist, gives practice in business vocabulary and revises grammatical structures.
[ترجمه ترگمان]مهارت های خواندن فشرده و مطالعه برای کلام، در واژگان کسب وکار عمل می کند و ساختارهای گرامری را مورد بازنگری قرار می دهد
[ترجمه گوگل]مهارت های خواندن و خواندن را برای دانش آموزان توسعه می دهد، در واژگان کسب و کار تمرین می کند و ساختارهای گرامری را بازنگری می کند

15. The gist of the auditors' criticism is that this is primarily a financial reporting problem rather than an auditing one.
[ترجمه ترگمان]موضوع انتقاد حسابرسان این است که این مساله اصولا یک مساله گزارش دهی مالی است تا حسابرسی
[ترجمه گوگل]اصل انتقاد حسابرسان این است که این در درجه اول یک مشکل گزارشگری مالی است و نه یک حسابرسی

the gist of his long speech

چکیده‌ی نطق طولانی او


That was the gist of what he said.

این چکیده‌ای از چیزی بود که او گفت.


پیشنهاد کاربران

summary


concise

لب کلام

brief

مفهوم کلی، معنی کلی

the substance or essence of a speech or text.

لب کلام جان کلام کسی که با خون گرمی وباعشق دل ، معشوق دل و جان خود را به تپش و هیجان عشق میبرد وبا لحن شیرین خوش کلامو خوش نوا آوازه برق چشمان معشوق خودرا پر از عشق محبت خود نثار جان میکند

The main point/ central meaning/essence
core component/most essential part of a writing, text, speech, movie or any matter

Detail, Item
جزییات.


کلمات دیگر: