کلمه جو
صفحه اصلی

girth


معنی : تنگ اسب، بست، ابعاد، بست آهنی و چرمی، قطر شکم، تنگ بستن، با تنگ بستن، محکم کردن، دور گرفتن
معانی دیگر : تنگ اسب و الاغ، محیط، دور تنه ی درخت، دور کمر، پیرامون، بست اهنی وچرمی

انگلیسی به فارسی

تنگ اسب، محیط، قطر شکم، ابعاد، تنگ بستن، بست، بست آهنی و چرمی، با تنگ بستن، دور گرفتن


محکم، بست آهنی و چرمی، ابعاد، قطر شکم، تنگ اسب، بست، تنگ بستن، محکم کردن، با تنگ بستن، دور گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the length around something, esp. the waist or abdomen; circumference.
مترادف: circumference
مشابه: circuit, perimeter

- He eats what he wants and doesn't seem to be concerned about his increasing girth.
[ترجمه مسعود احمدی] او هر چه را که بخواهد می خورد و به نظر نمی رسد که نگران قطر شکم در حال افزایشش باشد.
[ترجمه ترگمان] او چیزی را که می خواهد می خورد و به نظر نمی رسد که نگران ابعاد بیشتری باشد
[ترجمه گوگل] او می خواهد آنچه را که می خواهد بخورد و به نظر نمی رسد که در مورد افزایش غلظت او نگران باشد
- The male elephant was an animal of tremendous girth.
[ترجمه مسعود احمدی] فیل نر یک حیوان با ابعاد بسیار بزرگ بود.
[ترجمه ترگمان] فیل نر یک حیوان بسیار قوی بود
[ترجمه گوگل] فیل مردی یک حیوان غول پیکر بزرگ بود

(2) تعریف: something that goes around or encompasses an object, esp. a strap that circles the back and abdomen to hold a saddle on a horse or other animal.
مترادف: cinch, surcingle
مشابه: belt, girdle, strap
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: girths, girthing, girthed
(1) تعریف: to tie or bind with a girth.
مشابه: bind, gird, tie

(2) تعریف: to go around; encompass; encircle.
مترادف: encircle, encompass, gird, girdle
مشابه: circle, compass, ring, surround

• length around something, circumference; strap which holds a saddle in place; belt, girdle
the girth of something is the measurement around it; a formal word.

مترادف و متضاد

تنگ اسب (اسم)
bellyband, girth, surcingle

بست (اسم)
connector, girth, fastening, bracket, fastener, holder, outrigger

ابعاد (اسم)
girth, dimension

بست آهنی و چرمی (اسم)
girth

قطر شکم (اسم)
girth

تنگ بستن (فعل)
girth

با تنگ بستن (فعل)
girth

محکم کردن (فعل)
firm, fix, consolidate, reinforce, strengthen, stake, clinch, fasten, fixate, tighten, girth, chock, solidify, rivet

دور گرفتن (فعل)
embed, circle, encircle, imbed, encompass, girth, enlace, insphere

measurement around the waist


Synonyms: circumference, distance around, bigness, compass, waist measure, expansion


a band


Synonyms: strap, cinch, surcingle


جملات نمونه

1. the horse's girth is loose
تنگ زین اسب شل است.

2. a man of big girth
مرد شکم گنده

3. The oak was 2 metres in girth.
[ترجمه ترگمان]چوب بلوط دو متر قطر داشت
[ترجمه گوگل]بلوط 2 متر در اطراف بود

4. He was a tall man, of considerable girth .
[ترجمه ترگمان]او مرد بلند قامتی بود که به اندازه کافی بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد قد بلند بود

5. He rested his hands on his broad girth .
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شکم پهن او گذاشت
[ترجمه گوگل]او دستهای خود را بر روی محدوده گسترده اش گذاشت

6. She is a woman of substantial girth.
[ترجمه ترگمان] اون یه زن ابعاد زیادیه
[ترجمه گوگل]او زنی است که دارای محدوده قابل توجهی است

7. Sylvie noticed that despite his short legs, his girth, he had a grace about him and a power.
[ترجمه ترگمان]سیلوی متوجه شد که او با وجود پاهای کوتاهش، به او لطف دارد و قدرت دارد
[ترجمه گوگل]سیلوی متوجه شد که علیرغم پاهای کوتاهش، دوران او، او در مورد او و قدرت توانسته بود فریب دهد

8. Sadly girth doesn't come into play in Bully's, nor does pint supping.
[ترجمه ترگمان]با توجه به این که قدش به اندازه کافی زیاد است و به شام هم شام نخورده است
[ترجمه گوگل]متاسفانه ضعف در Bully وارد نیست، و نه pint supping

9. Results: The pubic stage, the length and girth of the penis, the volume of the testis and T decreased, but FSH and LH increased significantly in 18 adolescents who had undergone bilateral orchiopexy.
[ترجمه ترگمان]نتایج: مرحله عمومی، طول و قطر آلت، حجم بیضه و T کاهش یافت، اما FSH و LH در ۱۸ نوجوان که orchiopexy دوجانبه را تجربه کرده بودند، به طور قابل توجهی افزایش یافت
[ترجمه گوگل]یافته ها: مرحله غضروف، طول و ضخامت آلت تناسلی، حجم بیضه و تیو کاهش یافت، اما FSH و LH به طور معنی داری در 18 نوجوان که تحت عمل جراحی ارتوپکوپیک قرار داشتند، به طور قابل توجهی افزایش یافت

10. By the graph representation, we discuss the girth and diameter of a bipartite graph, and their roles in improving the efficiency of decoding algorithms and the performance of the code.
[ترجمه ترگمان]با نمایش نموداری، قطر و قطر یک گراف دو بخشی را مورد بحث قرار می دهیم و نقش آن ها در بهبود کارایی الگوریتم های رمزگشایی و اجرای کد مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]با نمایندگی گراف، ما درباره ابعاد و قطر یک گراف دو طرفه و نقش آنها در بهبود کارایی الگوریتم های رمزگشایی و عملکرد کد بحث می کنیم

11. A crawler, device of girth welds testing outside pipeline is developed successfully.
[ترجمه ترگمان]کاوشگر جوش ها و testing در خارج از خط لوله با موفقیت توسعه یافت
[ترجمه گوگل]یک خزنده، وسیله ای از جوش های کوچک که آزمایش خارج از خط لوله را انجام می دهد، با موفقیت توسعه می یابد

12. Trunk girth growth of the fruit tree was studied by means of Logistic equation, Mitscherlich equation.
[ترجمه ترگمان]رشد تنگ و تنگ درخت میوه با استفاده از معادله لجستیک و معادله Mitscherlich مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]رشد متوسط ​​تنه درخت میوه با استفاده از معادله لجستیک، معادله Mitscherlich مورد مطالعه قرار گرفت

13. Girth Measurement: The measurement is taken around different position in the bodice.
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری girth: اندازه گیری حول یک موقعیت متفاوت در بالاتنه انجام می شود
[ترجمه گوگل]اندازه گیری ابعاد: اندازه گیری در اطراف موقعیت های مختلف در بدن صورت گرفته است

14. For instance, it may foster lateral growth in girth, instead of longitudinal growth.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ممکن است رشد جانبی را به جای رشد طولی افزایش دهد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، به جای رشد طولی، ممکن است رشد جانبی را در محدوده جفتی افزایش دهد

The horse's girth is loose.

تنگ زین اسب شل است.


a man of big girth

مرد شکم‌گنده


پیشنهاد کاربران

اندازه. درازی. اندازه آلت تناسلی مرد.

کمر - گراف

تنه

girth ( ریاضی )
واژه مصوب: دور کمر 1
تعریف: طول کوتاه ترین دور در گراف |||متـ . کمر


کلمات دیگر: