1. a helpless widow
بیوه زن بینوا
2. he tied the helpless woman and outraged her
زن بیچاره را بست و به او تجاوز کرد.
3. to render one helpless
کسی را بیچاره کردن
4. another storm overtook the helpless mariners
طوفان دیگری بر ملوانان بیچاره نازل شد.
5. the stroke left him a helpless wreck
سکته او را علیل و بیچاره کرد.
6. have you forgotten your infancy when you were helpless in my arms?
مگر خردی فراموش کردی که بیچاره بودی در آغوش من ؟
7. Parents often feel helpless, knowing that all the cuddles in the world won't stop the tears.
[ترجمه ترگمان]والدین اغلب احساس درماندگی می کنند، و می دانند که همه cuddles دنیا اشک می ریزند
[ترجمه گوگل]والدین اغلب احساس ناراحتی می کنند، دانستن اینکه همه ی افراد در جهان اشک ها را متوقف نمی کنند
8. You feel so helpless because there's nothing you can do to make the child better.
[ترجمه ترگمان]تو احساس درماندگی می کنی چون هیچ کاری نمی تونی بکنی که بچه رو بهتر کنی
[ترجمه گوگل]شما احساس ناراحتی می کنید زیرا هیچ کاری برای انجام دادن بهتر از فرزندتان انجام نمی دهید
9. He began to feel depressed and helpless.
[ترجمه ترگمان]احساس افسردگی و درماندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس افسردگی و ناراحتی کرد
10. He was a feeble, helpless old man.
[ترجمه ترگمان]او یک پیرمرد ضعیف و درمانده بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد سالخورده و ناتوان بود
11. The children are the innocent/helpless victims of the fighting.
[ترجمه ترگمان]بچه ها قربانیان بیگناه و بی پناه مبارزه هستند
[ترجمه گوگل]کودکان قربانیان بی گناه / بی نظیری از جنگ هستند
12. It's natural to feel helpless against such abuse.
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که در مقابل چنین سو استفاده احساس درماندگی کنید
[ترجمه گوگل]طبیعی است که احساس بدی در برابر چنین سوء استفاده کنید
13. We were helpless to stop the slaughter.
[ترجمه علی] ما برای توقف کشتار ناتوان و درمانده بودیم
[ترجمه ترگمان]ما درمانده بودیم که کشتار رو متوقف کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای کشتن کشتار ناتوان بودیم
14. The stroke left him a helpless wreck.
[ترجمه ترگمان]این ضربه او را درمانده و درمانده رها کرده بود
[ترجمه گوگل]سکته مغزی او را دچار خرابی نابود کرد
15. She was rendered helpless by panic.
[ترجمه ترگمان]او از وحشت، درمانده شده بود
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند را ناخوشایند کرد