کلمه جو
صفحه اصلی

denigrate


معنی : بد نام کردن، سیاه کردن، لکه دار کردن، سیاه ساختن
معانی دیگر : روسیاه کردن، بی آبرو کردن، بدآوازه کردن، سیه فام کردن

انگلیسی به فارسی

لکه‌دار کردن، سیاه کردن، بد‌نام کردن


تقلید کردن، لکه دار کردن، بد نام کردن، سیاه کردن، سیاه ساختن


انگلیسی به انگلیسی

• criticize; treat in a disrespectful manner; defame
if you denigrate someone or something, you criticize them in order to damage their reputation; a formal word.

مترادف و متضاد

belittle, malign


بد نام کردن (فعل)
vilify, blemish, attaint, asperse, defame, denigrate, malign, traduce, calumniate, lynch

سیاه کردن (فعل)
ruin, waste, black, denigrate, begrime, make bitter, make black, blacken, make intolerable, render unhappy

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

سیاه ساختن (فعل)
denigrate, blacken

Synonyms: asperse, bad mouth, besmirch, blacken, blister, calumniate, decry, defame, dis, disparage, give black eye, impugn, knock, libel, mudsling, put down, revile, rip up, roast, run down, scandalize, slander, tear down, traduce, vilify


Antonyms: boost, cherish, compliment, praise


جملات نمونه

1. It was unkind to denigrate her achievement.
[ترجمه سهیل] بدنام کردن دستاوردهای او ، بی انصافی بود.
[ترجمه ترگمان]با این کار نامهربان بود که او را به موفقیت برساند
[ترجمه گوگل]برای انجام دادن دستاوردش غیرممکن بود

2. You shouldn't denigrate people just because they have different beliefs from you.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]شما نباید مردم را تحقیر کنید فقط به این دلیل که آنها اعتقادات مختلفی نسبت به شما دارند

3. To assert this is to denigrate the effectiveness of the police.
[ترجمه ترگمان]برای اثبات این امر، بدنام کردن اثربخشی پلیس است
[ترجمه گوگل]این ادعا این است که اثربخشی پلیس را مختل سازد

4. I didn't intend to denigrate her achievements.
[ترجمه ترگمان]قصد نداشتم دلاوری های او را از خود دور کنم
[ترجمه گوگل]من قصد نداشتم دستاوردهای او را تحقیر کنم

5. The amendment prohibits obscene or indecent materials which denigrate the objects or beliefs of a particular religion.
[ترجمه ترگمان]این اصلاحیه مطالب مستهجن و ناپسند را ممنوع می سازد که بر اشیا و باورهای یک دین خاص بدنام می کنند
[ترجمه گوگل]این اصلاحیه مواد مضر یا نادرستی را که مضامین اشیا یا باور یک مذهب خاص را انکار می کند ممنوع می کند

6. Attempts to denigrate his playing simply because of his popularity are misplaced but regrettably widespread.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای بدنام کردن بازی اش به خاطر محبوبیت او، نابجا اما متاسفانه شایع است
[ترجمه گوگل]تلاش برای غلبه بر بازی خود به سادگی به علت محبوبیت او ناقص است، اما ناگهان گسترده است

7. This is not to denigrate what the Six did achieve economically and politically during the first few years of the organisation.
[ترجمه ترگمان]این برای بدنام کردن چیزی نیست که شش سال اول سازمان از نظر اقتصادی و سیاسی به دست آورد
[ترجمه گوگل]این چیزی نیست که شش نفره از نظر اقتصادی و سیاسی طی چند سال اول این سازمان تحقق یابد

8. They deny personal responsibility, disparage traditional morality, denigrate religion, and promote hostility toward the family's way of life.
[ترجمه ترگمان]آن ها مسئولیت شخصی را انکار می کنند، اخلاقیات سنتی را رد می کنند، مذهب را بدنام می کنند، و خصومت نسبت به شیوه زندگی خانوادگی را ترویج می کنند
[ترجمه گوگل]آنها انکار مسئولیت شخصی، اخلاقیات سنتی را نادیده می گیرند، دین را محکوم می کنند و خصومت نسبت به زندگی خانوادگی را ترویج می دهند

9. Ensure they speak well of us rather than denigrate us to their friends.
[ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که آن ها به خوبی از ما صحبت می کنند تا اینکه خودمان را با دوستان خود بدنام کنیم
[ترجمه گوگل]اطمینان از صحبت کردن با ما نسبت به ما نسبت به دوستانشان

10. Complaining about perceived rivals . Blatantly trying to denigrate rivals, revealing your poverty mentality and desperation.
[ترجمه ترگمان]ناله کردن درباره رقبای شناخته شده تلاش برای بدنام کردن رقبا، آشکار کردن طرز فکر فقر و ناامیدی شما
[ترجمه گوگل]شکایت در مورد رقبای درک شده متاسفانه سعی می کنید رقبا را تحقیر کنید، افکار ذهنیت فقر و ناامیدی خود را نشان دهید

11. One time I happened to use the word denigrate onstage, and it didn't get any reaction.
[ترجمه ترگمان]یک دفعه اتفاق افتاد که از کلمه denigrate روی صحنه استفاده کنم، و هیچ واکنشی نشان نداد
[ترجمه گوگل]یک بار اتفاق می افتاد که کلمه ای را بر روی صحنه بکار گیرم و هیچ واکنشی دریافت نکردم

12. This is very important, as users frequently denigrate applications that have jerky or overly slow animations.
[ترجمه ترگمان]این بسیار مهم است، چرا که کاربران اغلب برنامه هایی را که دارای زمان کم یا بیش از حد slow هستند، بدنام می کنند
[ترجمه گوگل]این بسیار مهم است، زیرا کاربران اغلب برنامه هایی را که متحرک و یا خیلی آهسته هستند، از بین می برد

13. The Canadian Supreme Court ruled that the State can ban pornographic images which "denigrate women".
[ترجمه ترگمان]دادگاه عالی کانادا حکم داد که دولت می تواند تصاویر مستهجن که زنان را بدنام می کنند را ممنوع کند
[ترجمه گوگل]دادگاه عالی کانادا تصریح کرد که دولت می تواند تصاویر پورنوگرافی را که 'زنان را دچار تفرقه' می کنند ممنوع کند

14. Speakers before the United States Chamber of Commerce rarely denigrate the businessman as an economic force.
[ترجمه ترگمان]سخنگویان قبل از اتاق بازرگانی ایالات متحده به ندرت این تاجر را به عنوان یک نیروی اقتصادی بدنام می کنند
[ترجمه گوگل]سخنرانان قبل از اتاق بازرگانی ایالات متحده به ندرت کسب و کار را به عنوان یک نیروی اقتصادی تقبیح می کنند

Deeds that led to his denigration.

اعمالی که به روسیاهی او منجر شد.


پیشنهاد کاربران

بدنام کردن
Vilify
Defame
Slander

( کسی را ) بد کردن، بد دانستن

تحقیر کردن، کوچک شمردن، خوار کردن

بدنام کردن، سیاه نمایی کردن در مورد دیگران


کلمات دیگر: