کلمه جو
صفحه اصلی

enchanted


معنی : مسحور
معانی دیگر : (verb transitive) افسون کردن، سحر کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، بدام عشق انداختن

انگلیسی به فارسی

افسون‌شده، جادوشده، جادویی


شیدا، مفتون، شیفته


لعنتی، مسحور


انگلیسی به انگلیسی

• spellbound, bewitched, entranced; fascinated, charmed
if you are enchanted by something or someone, you find them very pleasing.
if you describe a place or event as enchanted, you mean that it seems as lovely or strange as something in a fairy story.
see also enchant.

مترادف و متضاد

مسحور (صفت)
spellbound, enchanted, fascinated

جملات نمونه

1. an enchanted garden
باغ طلسم شده

2. her singing voice enchanted everyone
آواز او همه را فریفته کرد.

3. a prince who was enchanted by a cruel sorcerer
شاهزاده ای که توسط جادوگر سنگدلی افسون شده بود

4. Dena was enchanted by the house.
[ترجمه ترگمان]dena در خانه طلسم شده بود
[ترجمه گوگل]دنا توسط خانه مات و مبهوت شد

5. The witch enchanted the princess with magic words.
[ترجمه ترگمان]جادوگر با کلمات جادویی پرنسس را طلسم کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده خانم را با کلمات جادویی تحریک کرد

6. The audience was clearly enchanted by her performance.
[ترجمه ترگمان]حضار به وضوح تحت تاثیر نمایش او قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به وضوح از عملکرد او محو شدند

7. I was enchanted by the way she smiled.
[ترجمه ترگمان]من از طرز لبخند او جادو شده بودم
[ترجمه گوگل]من از طریق روش لبخند زدن به من خیره شدم

8. She was enchanted with the flowers you sent her.
[ترجمه ترگمان]اون با گل هایی که تو براش فرستادی، طلسم شده بود
[ترجمه گوگل]او با گلهایی که او را فرستاده بود لعنتی شد

9. The children were enchanted with the present.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در حال حاضر طلسم شده بودند
[ترجمه گوگل]کودکان با حال حاضر مسحور شدند

10. The happy family scene had enchanted him.
[ترجمه ترگمان]صحنه خانواده خوشبخت او را طلسم کرده بود
[ترجمه گوگل]صحنه خانواده شاد او را محکوم کرد

11. He was enchanted by the idea.
[ترجمه ترگمان]از این فکر جادو شده بود
[ترجمه گوگل]او این ایده را تحریک کرد

12. Don't expect young children to be as enchanted with the scenery as you are.
[ترجمه ترگمان]از بچه های جوان انتظار نداشته باش که مثل تو طلسم شده باشند
[ترجمه گوگل]انتظار ندارید که بچه های کوچک با این مناظر به همان اندازه که شما هستند لرزید

13. Gregory was still enchanted with Shannon's youth and joy and beauty.
[ترجمه ترگمان]گری گوری هنوز از جوانی و شادی و زیبایی شانون طلسم شده بود
[ترجمه گوگل]گرگوری هنوز با جوانان شانون و شادی و زیبایی مات و مبهوت شد

14. Mary's gaiety and wit have enchanted us all.
[ترجمه ترگمان]نشاط و هوش مری همه ما را طلسم کرده
[ترجمه گوگل]شادابی و آرامش مری همه ما را تحریک کرده است

15. The football fans were enchanted by / with the wonderful goal.
[ترجمه حسام] فوتبالی ها از این گل قشنگ شگفت زده شدند
[ترجمه ترگمان]طرفداران فوتبال با این هدف شگفت انگیز شیفته شدند
[ترجمه گوگل]طرفداران فوتبال توسط / با هدف فوق العاده مشتاق بودند

پیشنهاد کاربران

طلسم شده، مسحور شده، افسون شده

جادویی

منم میگم جادویی چون توی اسم فیلم فول چراغ جادو بود


کلمات دیگر: