کلمه جو
صفحه اصلی

engulf


معنی : فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن
معانی دیگر : احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن

انگلیسی به فارسی

غرق کردن در، غوطه ورساختن، توی چیزی فروبردن، فراگرفتن، خروشان کردن


فرو ریختن، قورت دادن، فرا گرفتن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: engulfs, engulfing, engulfed
مشتقات: engulfment (n.)
• : تعریف: to cover entirely; envelop, as by an abyss or flood.
مترادف: deluge, flood, inundate, submerge, swamp
مشابه: devour, envelop, gulf, immerse, overwhelm, swallow, swallow up

- The entire village was engulfed by flames.
[ترجمه Sina] کل روستا توسط شعله های اتش احاطه شد .
[ترجمه ترگمان] کل دهکده غرق در شعله های آتش بود
[ترجمه گوگل] کل روستا به آتش کشیده شد

• consume, swallow up, overwhelm; submerge, immerse
if something is engulfed, it is completely covered and hidden by another thing, often suddenly; a literary word.
if something such as a feeling engulfs you, you are strongly affected by it; a literary word.

مترادف و متضاد

فرا گرفتن (فعل)
absorb, learn, engulf, adopt, comprehend, envelop, study, surround, ingurgitate, insphere

قورت دادن (فعل)
engulf, feed, gobble, gulp, poop, ingest

غرق کردن در (فعل)
engulf

توی چیزی فرو بردن (فعل)
engulf

absorb, overwhelm


Synonyms: bury, consume, deluge, drown, encompass, engross, envelop, flood, imbibe, immerse, inundate, overflow, overrun, overwhelm, plunge, submerge, swallow up, swamp, whelm


جملات نمونه

1. flood was threatening to engulf the village
دهکده در معرض خطر محاصره سیل قرار داشت.

2. his mistake was to engulf himself in a political mire
اشتباه او این بود که خود را در یک منجلاب سیاسی غوطه ور کرد.

3. The war is threatening to engulf the entire region.
[ترجمه ترگمان]جنگ تهدید می کند که کل منطقه را در خود غرق کرده است
[ترجمه گوگل]جنگ تهدید کرده است که تمام منطقه را ببندد

4. Darkness seemed to engulf them as they disappeared, swallowed up in a kind of tunnel way, running deep underground.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تاریکی آن ها را در حالی که ناپدید می شدند فرو برد، و در یک مسیر تونل فرو رفت و در اعماق زمین فرو رفت
[ترجمه گوگل]تاریکی به نظر می رسید که آنها را غوطه ور می کردند، چون آنها ناپدید شدند، در نوعی تونل بلعیده می شدند، در زیر زمین عمیق می نشستند

5. The events and power struggles which engulf them result in kidnapping, jealousy and romance!
[ترجمه سعید پارساپور ] رخدادها و درگیریهای قدرت، که آنها را احاطه می نماید ، به آدم ربائی، حسادت و پدیده های احساسی منجر میشود
[ترجمه ترگمان]رویدادها و کشمکش های قدرت که آن ها را در بر می گیرد، منجر به آدم ربایی، حسادت و عشق می شود!
[ترجمه گوگل]حوادث و مبارزات قدرت که از آنها غافل می شود، به آدم ربایی، حسادت و عاشقانه می انجامد!

6. Finally the flame would engulf his head and he'd explode in a furious orange ball of flame.
[ترجمه سعید پارساپور ] در آخر شعله آتش سرش را در بر گرفته و شعله بصورت توده ای نارنجی او را از پای درخواهد آورد
[ترجمه ترگمان]سرانجام شعله سر او را فرو می برد و در یک گوی آتشین نارنجی رنگ منفجر می شد
[ترجمه گوگل]در نهایت شعله سرش را فرو می ریزد و می تواند در یک توپ نارنجی خشن از شعله افشانی کند

7. The fire spread quickly via stairways to engulf the entire building.
[ترجمه ترگمان]آتش به سرعت از طریق پلکان های بیرونی پخش شد تا کل ساختمان را در بر بگیرد
[ترجمه گوگل]آتش به سرعت از راه پله ها به سمت تمام ساختمان فرو ریخت

8. The realisation left him with a feeling of anguish so great that it threatened to engulf him.
[ترجمه ترگمان]درک موضوع او را با احساسی چنان بزرگ تنها گذاشته بود که او را تهدید کرد که او را باخود برد
[ترجمه گوگل]تحقق او را با احساس عذاب به اندازه ای بزرگ که او را تهدید به نفس او را ترک کرد

9. Is he completely insensitive to the economic, social and financial crisis that now threatens to engulf the Western Isles?
[ترجمه ترگمان]آیا او کاملا نسبت به بحران اقتصادی، اجتماعی و مالی که در حال حاضر تهدید می کند تا جزایر غربی را در خود غرق کند، بی تفاوت است؟
[ترجمه گوگل]آیا او کاملا به بحران اقتصادی، اجتماعی و مالی است که اکنون تهدید به فروپاشی جزایر غربی است؟

10. And in the United States, it was the Gilded Age that saw the new industrial economy engulf the entire continent.
[ترجمه ترگمان]و در آمریکا، عصر طلایی بود که اقتصاد صنعتی جدید را در کل قاره دید
[ترجمه گوگل]و در ایالات متحده، این عصر طلایی بود که اقتصاد صنعتی جدید را در سراسر قاره فرو ریخت

11. Jaq doubted that even the most towering of storms could engulf the uppermost reaches of Vasilariov.
[ترجمه ترگمان]Jaq شک داشت که حتی the طوفان ها، بالاترین مقدار of را در خود فرو برد
[ترجمه گوگل]جک شک داشت که حتی بیشترین شدت طوفان ها می تواند بالاترین حد خود را از Vasilariov بگیرد

12. After the war MI5 turned its attention to the growing menace of Bolshevism which the government feared would soon engulf the country.
[ترجمه ترگمان]پس از جنگ MI۵ توجه خود را به تهدید رو به رشد of معطوف کرد که دولت از آن می ترسید به زودی کشور را در خود غرق کند
[ترجمه گوگل]پس از جنگ MI5 توجه خود را به تهدید فزاینده بلشویسم که دولت از آن می ترسید، به زودی کشور را فرا می گیرد

13. Searing, excruciating agony ripped through his hand and up his arm until it seemed to engulf his entire body.
[ترجمه ترگمان]درد سوزان و آزار دهنده از دستش بیرون آمد و بازویش را تا زمانی که به نظر می رسید تمام بدن او را فرو برد، بالا برد
[ترجمه گوگل]سوزش، درد وحشتناکی از طریق دست و بازویش از بین رفته، تا زمانی که به نظر می رسید تمام بدنش را فرو ریخت

14. Her self-criticism of the paternalistic atmosphere which she allowed to engulf her in her early insecurity is devastating.
[ترجمه ترگمان]احساسش نسبت به جو paternalistic که به او اجازه داده بود او را در نا امنی اولیه در خود غرق کند، ویرانگر است
[ترجمه گوگل]خود انتقاد او از فضای پدرسالاری که او اجازه می دهد او را در ناامنی اولیه خود غوطه ور کند، ویرانگر است

15. The worst danger women face is unemployment, which threatens to engulf them in the coming decade.
[ترجمه ترگمان]بدترین خطری که زنان با آن مواجه هستند بیکاری است که تهدیدی برای آن ها در دهه آینده است
[ترجمه گوگل]بدترین خطر برای زنان در معرض بیکاری است که در دهه آینده تهدید می شود

Fire had engulfed the building.

آتش ساختمان را در کام خود فرو برده بود.


Flood was threatening to engulf the village.

دهکده در معرض خطر محاصره سیل قرار داشت.


His mistake was to engulf himself in a political mire.

اشتباه او این بود که خود را در یک منجلاب سیاسی غوطه‌ور کرد.


پیشنهاد کاربران

غرق کردن

predator engulf = شکارچی درنده

eat

در بر کشیدن و بلعیدن نیز معنا می دهد؛ مثلاً:
macrophages engulf and destroy foreign bodies
یعنی: ماکروفاژها ( نوعی از سلول های بدن ) اجسام خارجی را می بلعند و ویران می کنند!


کلمات دیگر: