کلمه جو
صفحه اصلی

incompetence


معنی : نقص، نا درستی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی، نااشنایی
معانی دیگر : incompetency نا شایستگی، حق

انگلیسی به فارسی

ناشایستگی، بی‌کفایتی، نادرستی، نارسایی، نقص، (حقوق) عدم صلاحیت


بی کفایتی، عدم صلاحیت، نارسایی، نقص، نااشنایی، نا درستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or quality of being incompetent.
متضاد: capability, competence, proficiency, prowess, skill

• lack of ability; inadequacy; inability to act with legal effectiveness (law)
if you refer to someone's incompetence, you are referring to their inability to do a particular job or activity successfully.

مترادف و متضاد

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

نا درستی (اسم)
cross, fault, improbity, dishonesty, inaccuracy, incompetence, incompetency, indecorum, inequity

عدم صلاحیت (اسم)
incompetence, incapacity, incompetency, disqualification, inexpedience, inexpediency

نارسایی (اسم)
incompetence, insufficiency, incompetency, inadequacy, insufficience

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

نااشنایی (اسم)
incompetence, unfamiliarity

lack of ability


Synonyms: inexperience, ineptitude, inability, inadequacy


جملات نمونه

1. incompetence (or incompetency) n.
بی عرضگی،بی لیاقتی،ناکارایی

2. he accused the government of lethargy and incompetence
او دولت را متهم به کندی و بی عرضگی کرد.

3. I resent the charges of incompetence made against me.
[ترجمه ترگمان]من از اتهامات عدم صلاحیت بر علیه خودم متنفرم
[ترجمه گوگل]من اتهام بی کفایتی علیه من را تحمل می کنم

4. He displayed his incompetence by turning in a report that was full of errors.
[ترجمه ترگمان]او بی کفایتی خود را با ورق زدن در گزارشی که پر از اشتباه بود، به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او با بی اعتنایی کردن در یک گزارش که پر از اشتباهات بود، بی کفایتی خود را نشان داد

5. The government is trying to whitewash the incompetence of the Treasury officials.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا بی کفایتی مقامات خزانه داری را ماست مالی کند
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا بی کفایتی مقامات خزانه داری را سفید کند

6. Management have demonstrated almost unbelievable incompetence in their handling of the dispute.
[ترجمه ترگمان]مدیریت تقریبا بی کفایتی غیرقابل باور خود را در برخورد با این اختلاف نشان داده است
[ترجمه گوگل]مدیریت ناکارآمدی تقریبا باور نکردنی در اداره اختلاف آنها را نشان داده است

7. Each successive revelation of incompetence is another nail in the chairman's coffin.
[ترجمه ترگمان]هر افشاگری پی درپی of یک میخ دیگر در تابوت رئیس است
[ترجمه گوگل]هر کشف پیروی از بی کفایتی یک ناخن دیگر در تابوت رئیس است

8. The government was accused of incompetence.
[ترجمه ترگمان]دولت به بی کفایتی متهم شد
[ترجمه گوگل]دولت به بی کفایتی متهم شد

9. Thousands of refugees are dying because of the incompetence and maladministration of local officials.
[ترجمه ترگمان]هزاران پناهنده به دلیل بی کفایتی و maladministration مقامات محلی جان خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل]هزاران پناهنده به علت بی کفایتی و بدبختی مقامات محلی در حال مرگ هستند

10. The doctor was struck off for incompetence.
[ترجمه ترگمان]دکتر به خاطر عدم صلاحیت از کار افتاده بود
[ترجمه گوگل]دکتر برای بی کفایتی زده شد

11. The report blamed police incompetence for the tragedy.
[ترجمه ترگمان]این گزارش بی کفایتی پلیس را برای این تراژدی مقصر دانست
[ترجمه گوگل]این گزارش به ناامیدی پلیس برای این فاجعه منجر شد

12. He has been criticized for incompetence.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر عدم صلاحیت مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]او از بی کفایتی انتقاد کرده است

13. I've never seen such bumbling incompetence!
[ترجمه ترگمان]تا حالا چنین bumbling را ندیده بودم!
[ترجمه گوگل]من هرگز ناکارآمدی چنین نزاعی را دیده ام!

14. The inspector criticized the slackness and incompetence of the staff.
[ترجمه ترگمان]بازرس از غفلت و عدم صلاحیت کارکنان انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]بازرس از شکوفایی و بی کفایتی کارکنان انتقاد کرد

15. She defended her department against accusations of incompetence.
[ترجمه ترگمان]او از اداره خود در برابر اتهامات عدم صلاحیت دفاع کرد
[ترجمه گوگل]او از اداره او در برابر اتهامات بی کفایتی دفاع کرد

he accused the government of lethargy and incompetence.

او دولت را متهم به کندی و بی‌کفایتی کرد.


The report blamed police incompetence for the tragedy.

گزارش بی‌کفایتی پلیس را مقصر فاجعه دانست.


پیشنهاد کاربران

بی استعدادی

ناکارآمد

بی عرضگی

بی لیاقتی
عدم لیاقت
عدم شایستگی
عدم ( وجود ) کفایت و صلاحیت



بی کفایتی , عدم صلاحیت

# The government was accused of incompetence
# He has been dismissed from his job for incompetence
# The report blamed police incompetence for the tragedy


کلمات دیگر: