کلمه جو
صفحه اصلی

enraged


معنی : غضبناک
معانی دیگر : (verb transitive) خشمگین کردن، عصبانی کردن

انگلیسی به فارسی

خشمگین، غضبناک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: filled with extreme anger or rage.

- The enraged parents demanded to speak with the principal.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر خشمگین می خواستند با مدیر صحبت کنند
[ترجمه گوگل] والدین ناخوشایند خواستار صحبت با مدرس بودند

• angered, infuriated, maddened with anger

مترادف و متضاد

غضبناک (صفت)
wroth, wrathful, enraged, vehement

جملات نمونه

1. his stupidity enraged his father
حماقت او پدرش را به خشم آورد (کلافه کرد).

2. the children's teasing enraged the dog
مسخره بازی بچه ها سگ را دیوانه کرد.

3. He was enraged by news of plans to demolish the pub.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر نقشه برای ویران کردن میخانه به خشم آمده بود
[ترجمه گوگل]او از اخبار برنامه های تخریب میخانه خشمگین شد

4. The pettiness of their criticisms enraged him.
[ترجمه ترگمان]حقارت انتقادی خود او را خشمگین می ساخت
[ترجمه گوگل]انتقاد از انتقادات او باعث خشم او شد

5. She was enraged at his stupidity.
[ترجمه ترگمان]از حماقت او عصبانی بود
[ترجمه گوگل]او با حماقت خود خشمگین شد

6. She was enraged at the injustice of the remark.
[ترجمه ترگمان]از این که این حرف را زده بود خشمگین شد
[ترجمه گوگل]او بی عدالتی از این سخنان خشمگین شد

7. I was enraged to find they had disobeyed my orders.
[ترجمه ترگمان]از اینکه از دستورها من سرپیچی کرده بودند خشمگین شدم
[ترجمه گوگل]من ناراحت شدم که آنها دستورات من را نادیده گرفته اند

8. He enraged the government by renouncing the agreement.
[ترجمه ترگمان]وی با انکار این توافق، دولت را خشمگین ساخت
[ترجمه گوگل]او با لغو این توافق، دولت را خشمگین کرد

9. Many readers were enraged by his article.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خوانندگان از مقاله او خشمگین بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خوانندگان توسط مقاله اش خشمگین شدند

10. I began getting more and more enraged at my father.
[ترجمه ترگمان]از پدرم بیشتر عصبانی می شدم
[ترجمه گوگل]من بیشتر از پدرم خشمگین شدم

11. He was so enraged at the article about him that he sued the newspaper.
[ترجمه ترگمان]چنان از این مقاله خشمگین شد که از روزنامه شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او در مقاله ای در مورد او که او روزنامه را مورد تجدید نظر قرار داد، بسیار خشمگین بود

12. In fact she would be enraged.
[ترجمه ترگمان]در واقع خیلی عصبانی می شد
[ترجمه گوگل]در واقع او خشمگین خواهد شد

13. Enraged, drunk, freezing and unutterably miserable I left to make the 200 mile trip home.
[ترجمه ترگمان]به شدت عصبانی بودم، مست بودم، مست بودم و خیلی ناراحت بودم که دویست میل در خانه به سر می بردم
[ترجمه گوگل]من ناراحت شدم، مست، انجماد و ناخوشایند ناسازگار من برای سفر 200 مایلی به خانه برگشتم

14. It's a problem that so enraged Martin Cutts of Words at Work that he took up a challenge to rewrite one.
[ترجمه ترگمان]این مسئله ای است که مارتین Cutts از کلمات در سر کار به خشم آورد که او برای بازنویسی یک چالش به چالش کشیده شد
[ترجمه گوگل]این یک مشکل است که مارتین برتز از کلمات در محل کار را خشمگین کرده است و او چالشی را برای بازنویسی یکی از آن در نظر گرفته است

15. Sure enough, the enraged and grief-stricken Roper is forbidden to work on the case.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی، آدم خشمگین و غمگین - برای کار در این مورد ممنوعه
[ترجمه گوگل]مطمئنا به اندازه کافی، Roper خشمگین و غم انگیز است که در مورد پرونده کار کند

پیشنهاد کاربران

Make somebody angry

خشمگین و عصبانی و دیوانه

How beautiful is to stay silent when someone expects you to be enraged

عصبانی , خشمگین

– She was enraged at his stupidity
– He was enraged at the article about him


کلمات دیگر: