کلمه جو
صفحه اصلی

gird


معنی : حلقه، اظهار نظر شدید و تند، محاصره کردن، اماده کردن، نیرومند کردن، کمربند بستن
معانی دیگر : مجهز کردن، ملبس کردن، آماده ی عمل شدن، کمر همت بستن، طناب یا تسمه ی آهنی دور چیزی بستن (مثل تسمه ی دور بشکه ی چوبی)، با تسمه محکم کردن، احاطه کردن، (حلقه دار) در میان گرفتن، شمشیر بستن، تمسخر، استهزا، ضربه شدید، بستن، احاطه کرده، محکم کردن

انگلیسی به فارسی

ضربه شدید، اظهارنظر شدیدوتند، حلقه، کمربند بستن،بستن، احاطه کرده، محاصره کردن، نیرومندکردن، اماده کردن، محکم کردن


ببخشید، حلقه، اظهار نظر شدید و تند، اماده کردن، نیرومند کردن، محاصره کردن، کمربند بستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: girds, girding, girded, girt
(1) تعریف: to surround, bind, or encircle, as with a belt.
مترادف: encircle, girdle, surround
متضاد: ungird
مشابه: belt, bind, cincture, encompass, girth, hem in, ring, secure, strap, tie

- A wide sash girded her waist.
[ترجمه ترگمان] یک کمربند عریض به کمرش بسته بود
[ترجمه گوگل] یک دستبند وسیع او را کمرنگ کرد
- The area was girded by barbed wire fences.
[ترجمه ترگمان] این ناحیه را سیم خاردار پوشانده بودند
[ترجمه گوگل] این ناحیه توسط نرده های سیم خاردار نصب شده بود

(2) تعریف: to make (oneself) ready, as for a situation requiring skill, courage, or energy.
مترادف: brace, steel
مشابه: buttress, fortify, prepare, strengthen, sustain

- The soldiers girded themselves for action.
[ترجمه ترگمان] سربازان خود را به دنبال کار می کشند
[ترجمه گوگل] سربازان خود را برای اقدام آماده کردند

(3) تعریف: to supply or equip, as with force or ammunition.
مترادف: equip, supply
مشابه: furnish, provide, purvey

- The regiment was girded with cannon.
[ترجمه ترگمان] این هنگ با توپ پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل] قلعه با توپ پر شده بود
- He faced his enemies girded only with the truth.
[ترجمه ترگمان] اون تنها با حقیقت رو به رو شده بود
[ترجمه گوگل] او با دشمنانش مواجه شد و تنها با حقیقت روبرو شد

• put on a belt, encircle (i.e. with a strap); surround; prepare, equip; jeer, taunt
if someone is girding their loins or girding up their loins, they are preparing to do something difficult or dangerous; a literary expression.

مترادف و متضاد

encircle; strengthen


حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

اظهار نظر شدید و تند (اسم)
gird

محاصره کردن (فعل)
begird, girt, surround, besiege, gird, blockade, beleaguer, encompass, environ, seal off

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

نیرومند کردن (فعل)
power, fortify, strengthen, gird

کمربند بستن (فعل)
gird

Synonyms: band, belt, bind, block, blockade, bolster, brace, buttress, cincture, circle, enclose, encompass, enfold, environ, fasten, fortify, girdle, hem in, make ready, pen, prepare, ready, reinforce, ring, round, secure, steel, support, surround


Antonyms: let go, weaken


make fun of


Synonyms: deride, flout, fun at, gibe, jeer, jest, mock, poke, quip, ridicule, scoff, scorn, sneer, taunt


Antonyms: compliment, flatter, praise


جملات نمونه

1. gird (up) one's loins
(برای انجام کار دشوار یا پرتقلا) آماده شدن

2. to gird oneself for a difficult task
برای انجام کاری دشوار کمرهمت بستن

3. The climber girded himself with a rope.
[ترجمه ترگمان]The خود را با طناب girded
[ترجمه گوگل]کوهنورد خود را با یک طناب سرو کرد

4. He girded his sword on.
[ترجمه ترگمان]شمشیرش را به کمر بست
[ترجمه گوگل]او شمشیر خود را روی آن گذاشت

5. Europe's finest golfers are girding their loins for the challenge of the Ryder Cup.
[ترجمه ترگمان]بهترین گلف بازان اروپا در حال آماده کردن کمر خود برای به چالش کشیدن بازی Ryder Cup هستند
[ترجمه گوگل]بهترین گلف بازان اروپایی برای چالش جام حذفی ریدر هستند

6. He girded for a rough fight.
[ترجمه ترگمان] اون یه دعوای خشن درست کرده
[ترجمه گوگل]او برای یک جنگ خشن تسویه کرد

7. The company is girding its loins for a plunge into the overseas market.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در حال آماده کردن کمر خود برای شیرجه زدن در بازار خارجی است
[ترجمه گوگل]این کمپانی در حال فرو ریختن پایه های خود برای غوطه ور شدن در بازار خارج از کشور است

8. By midsummer both police and protesters were girding for confrontation.
[ترجمه ترگمان]در نیمه تابستان هم پلیس و هم معترضان برای مقابله آماده شدند
[ترجمه گوگل]بهمن ماه سال جاری، پلیس و معترضان برای مقابله با سرنشینان مواجه شدند

9. He girded himself with armour for the battle.
[ترجمه ترگمان]خود را در جامه رزم برتن کرده است
[ترجمه گوگل]او خود را با زره پوش برای نبرد آماده کرد

10. The soldiers girded themselves for battle.
[ترجمه ترگمان]سربازان خود را به جهت جنگ می گیرند
[ترجمه گوگل]سربازان خود را برای نبرد آماده کردند

11. Trees girded the dark lake.
[ترجمه ترگمان]درختان بر روی دریاچه تاریک قرار دارند
[ترجمه گوگل]درختان دریاچه تاریک را تسخیر کردند

12. He girded on his sword.
[ترجمه ترگمان]شمشیرش را به دور کمرش حلقه کرد
[ترجمه گوگل]او روی شمشیرش ایستاده بود

13. The romantic picture of the plucky David girding himself against the brutish Goliath is dangerously misleading.
[ترجمه ترگمان]تصویر رمانتیک داود که خود را در برابر جالوت حیوانی مهار می کند به طور خطرناکی گمراه کننده است
[ترجمه گوگل]تصویر عاشقانه ای از دیوید کلاسیک که خود را در برابر Goliath خشن قرار داده است، خطرناک گمراه کننده است

14. Both the defenders and opponents of the Constitution girded for a tough fight.
[ترجمه ترگمان]هم مدافعان و هم مخالفان قانون اساسی، به عنوان یک مبارزه سخت، به پا شده اند
[ترجمه گوگل]هر دو مدافعان و مخالفان قانون اساسی برای مبارزه سخت تلاش کردند

15. Nevertheless, the government is girding for possible trouble.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، دولت برای دردسر ممکن آماده می شود
[ترجمه گوگل]با این وجود، دولت برای مشکلات احتمالی مواجه است

to gird oneself for a difficult task

برای انجام کاری دشوار کمرهمت بستن


پیشنهاد کاربران

gird ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: گیرماند 1
تعریف: وضعیت یدک کشی که به علت عمود شدن طناب بر محور طولی امکان کژینگی یا واژگونی آن وجود دارد


کلمات دیگر: