کلمه جو
صفحه اصلی

finesse


معنی : دقت، نکته بینی، زیرکی بکار بردن
معانی دیگر : کمال و زیبایی، ظرافت، خلوص، بی غشی، بی آمیغی، درجه ی خلوص، نازکی (ریسمان یا سیم نقره)، باریکی، موی سانی، برندگی، تیزی، (تشکیل شدن از دانه های بسیار ریز مانند پودر) آرد سانی، ریز دانگی، نرمی، مهارت (در پرداختن به مسایل انسانی و سیاسی و غیره)، ملاحظه کاری و تبحر، مردم داری، زبر دستی (اجتماعی)، مرد رندی، حیله گری، جلب بودن

انگلیسی به فارسی

ظرافت، نکته بینی، دقت، زیرکی بکار بردن


ظرافت، دقت، نکته بینی، زیرکی بکار بردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: refined and delicate skill or tact in executing a task or coping with a situation.
مشابه: grace, mastery, tact

- He handled his business partner with such finesse that the partner never realized he was being manipulated.
[ترجمه ترگمان] او شریک تجاری خود را با چنان ظرافتی انجام داد که شریک هرگز متوجه نشد که او دستکاری شده است
[ترجمه گوگل] او شریک تجاری خود را با چنین شایستگی اداره می کرد که شریک هرگز متوجه نشد که او دستکاری شود

(2) تعریف: a clever maneuver or trick.
مشابه: dodge, maneuver
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: finesses, finessing, finessed
• : تعریف: to achieve by the use of finesse.
مشابه: maneuver

• delicacy, grace, refinement; tact; ability to manipulate; deception, artifice; move in a card game
scheme, deceive; obtain through cunning
if you do something with finesse, you do it with great skill and elegance.

مترادف و متضاد

Antonyms: bobble, mishandle


maneuver, manipulate


Synonyms: angle, beguile, bluff, exploit, finagle, jockey, operate, play, play games, pull strings, pull wires, rig, wangle


دقت (اسم)
resolution, accuracy, precision, attention, punctuality, exactitude, severity, delicacy, nicety, certitude, definitude, double precision, finesse

نکته بینی (اسم)
finesse

زیرکی بکار بردن (فعل)
finesse

know-how, maneuver


Synonyms: acumen, adeptness, adroitness, artfulness, artifice, big stick, bluff, cleverness, competence, con, craft, craftiness, cunning, delicacy, diplomacy, discernment, discretion, feint, gimmick, grift, guile, polish, quickness, racket, run-around, ruse, savoir-faire, savvy, skill, sophistication, stratagem, subtlety, tact, trick, wile


Antonyms: ignorance


جملات نمونه

the pianist's finesse

مهارت و ظرافت نوازنده‌ی پیانو


1. the finesse of a razor's edge
تیزی لبه ی تیغ

2. the finesse of the gold
بی غشی طلا

3. the finesse of the surgeon's hand movements
ظرافت حرکت دست های جراح

4. the finesse of this kind of sand
نرمی این نوع شن

5. the finesse of wire
موی سانی (یا نازکی) سیم

6. the pianist's finesse
مهارت و ظرافت نوازنده ی پیانو

7. He wheedled money from his father with considerable finesse.
[ترجمه ترگمان]او پول زیادی را با دقت زیادی از پدرش دور کرد
[ترجمه گوگل]او پدرش را با ضعف قابل ملاحظه ای خرج کرد

8. Dario played the sonata with great finesse.
[ترجمه ترگمان]داری به دقت سونات را با دقت فراوان می نواخت
[ترجمه گوگل]داریو سوناتا را با عالی بودن بازی کرد

9. Mr Chen's approach is to finesse the problem of reunification through a mixture of goodwill and verbal subtlety.
[ترجمه ترگمان]رویکرد آقای چن به دقت در مورد مساله اتحاد مجدد از طریق ترکیبی از حسن نیت و زیرکی شفاهی است
[ترجمه گوگل]رویکرد آقای چن به رفع مشکل بازپس گیری از طریق ترکیبی از حسن نیت و ظرافت کلامی است

10. Flame control: a certain amount of finesse is required to fine tune the heat output.
[ترجمه ترگمان]کنترل شعله: یک مقدار مشخص از ظرافت برای تنظیم دقیق خروجی گرما مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]کنترل شعله: برای تنظیم دقیق خروجی گرما، مقدار مشخصی از ضخامت لازم است

11. They disliked his aggression, his finesse, his lack of respect for tradition, his obsession with media coverage.
[ترجمه ترگمان]آن ها از پرخاش او، زیرکی، عدم احترام به سنت، وسواس او در پوشش رسانه ای نفرت داشتند
[ترجمه گوگل]آنها از تجاوز او، ناقص بودنش، نگرانی او نسبت به سنت، وسواسش با پوشش رسانه ای، ناراضی بودند

12. What did finesse have to do with that wild upsurge of feeling which had almost overwhelmed her?
[ترجمه ترگمان]چه نیازی به این احساس وحشی ناگهانی نسبت به آن احساس داشت که تقریبا او را تحت تاثیر قرار داده بود؟
[ترجمه گوگل]با این احساس وحشی وحشی که تقریبا او را غرق کرده بود، چه فایده ای داشت؟

13. Helene Curtis is to spend £5m advertising Finesse and Salon Selectives hair products.
[ترجمه ترگمان]هلن کورتیس)قرار است ۵ میلیون پوند از Finesse و محصولات مو Selectives را خرج کند
[ترجمه گوگل]هلن کورتیس باید 5 میلیون پوند تبلیغاتی Finesse و محصولات Salon Selective را صرف کند

14. Finesse Intensive Conditioner is an ideal way of treating holiday hair, repairing damage done by sun, sea and chlorine.
[ترجمه ترگمان]Finesse فشرده یک روش ایده آل برای درمان موی تعطیلات، تعمیر آسیب ناشی از خورشید، دریا و کلر است
[ترجمه گوگل]تهویه مناسب فینیش یک راه ایده آل برای درمان موهای تعطیلات، تعمیر آسیب های ناشی از خورشید، دریا و کلر است

15. At least he enjoyed his perks with finesse.
[ترجمه ترگمان]حداقل از مزایای خودش با ظرافت لذت می برد
[ترجمه گوگل]حداقل او از فوایدش لذت می برد

16. The game was a hard slog with no finesse, despite the promotion aspirations of both sides.
[ترجمه ترگمان]این بازی علی رغم آرمان های توسعه هر دو طرف، بدون هیچ ظرافتی پیش می رفت
[ترجمه گوگل]به رغم آرمانهای ارتقاء هر دو طرف، این بازی با سختی روبرو شد

17. Even if it wasn't quite enough finesse to keep him out of the loony bin.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر به اندازه کافی ظرافت نداشته باشه که اون رو از دیوونه خونه بیرون نگه داره
[ترجمه گوگل]حتی اگر آن را به اندازه کافی نازک نباشد تا او را از محوطه بیرون بیاورد

the finesse of the surgeon's hand movements

ظرافت حرکت دست‌های جراح


the finesse of the gold

بی‌غشی طلا


the finesse of wire

مویسانی (یا نازکی) سیم


the finesse of a razor's edge

تیزی لبه‌ی تیغ


the finesse of this kind of sand

نرمی این نوع شن


پیشنهاد کاربران

ظرافت ها

مهارت و تبحر

تدقیق کردن

زرنگی کردن
با زرنگی موضوع رو از بحث در مورد نتیجه امتحان خودش منحرف کرد.



کلمات دیگر: