کلمه جو
صفحه اصلی

finality


معنی : پایان، قطعیت، اعتقاد بعلت نهایی در گیتی
معانی دیگر : فرجامش، غایتمندی، قاطعیت

انگلیسی به فارسی

اعتقاد به‌علت نهایی در گیتی، قطعیت، پایان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: finalities
(1) تعریف: the quality or fact of allowing no further discussion or change.

- He spoke with finality.
[ترجمه ترگمان] با قاطعیت حرف می زد
[ترجمه گوگل] او با نهایت صحبت کرد

(2) تعریف: something conclusive or decisive, such as an act or verbal expression.

• conclusiveness; something which cannot be revoked
if you say something with finality, it is clear that you will not say anything else relating to that matter; a literary word.

مترادف و متضاد

پایان (اسم)
cessation, finish, termination, close, limit, end, conclusion, point, period, ending, sequel, terminal, finis, surcease, finality, winding-up

قطعیت (اسم)
finality, pragmatism

اعتقاد بعلت نهایی در گیتی (اسم)
finality

definiteness, conclusiveness


Synonyms: certitude, completeness, decidedness, decisiveness, entirety, finish, inevitableness, intactness, integrity, irrevocability, perfection, resolution, terminality, totality, unavoidability, wholeness


Antonyms: continuity, inconclusiveness, indefiniteness


جملات نمونه

1. he spoke with an air of finality
او با قاطعیت حرف می زد.

2. The word 'retirement' has a terrible air of finality about it.
[ترجمه ترگمان]زمان بازنشستگی در این مورد یه وضعیت وحشتناک داره
[ترجمه گوگل]کلمه 'بازنشستگی' یک هواپیما وحشتناک در مورد آن است

3. Young children have difficulty grasping the finality of death.
[ترجمه ترگمان]بچه های جوان مشکل مرگ را درک می کنند
[ترجمه گوگل]بچه های کوچک دچار نابودی مرگ می شوند

4. There was a note of finality in his voice.
[ترجمه ترگمان]با قاطعیت در صدایش بود
[ترجمه گوگل]یک صدای پایانی در صدای او وجود داشت

5. 'No!' he said with finality.
[ترجمه ترگمان]! ن - - - - - - - با قاطعیت گفت:
[ترجمه گوگل]نه! او گفت: با پایان دادن به

6. She announced her impending departure with finality and sadness in her voice.
[ترجمه ترگمان]با عزمی جزم از حرکت قریب الوقوع خود خبر داد
[ترجمه گوگل]او اعلام کرد که قدم بعدی او با نهایت و ناراحتی در صدای او است

7. The words had been spoken with the finality of a full stop.
[ترجمه ترگمان]این کلمات با قطعیت یک توقف کامل صحبت شده بود
[ترجمه گوگل]کلمات با پایان دادن به یک توقف کامل صحبت شده است

8. Aquinas himself saw no finality in the solutions offered by either Aristotle or Ptolemy to the problems of planetary motion.
[ترجمه ترگمان]خود آکویناس در راه حله ای ارایه شده توسط ارسطو یا بطلمیوس تا مشکلات حرکت سیاره ای، هیچ تصمیمی اتخاذ نکرد
[ترجمه گوگل]خود آکوئینوس در راه حل های ارائه شده توسط ارسطو یا بطلمیوس به مسائل مربوط به حرکت سیاره هیچ نتیجه ای نداشت

9. When an enactment is passed there is finality unless and until it is amended or repealed by Parliament.
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک قانون تصویب می شود، قطعیت دارد مگر اینکه و تا زمانی که پارلمان اصلاح یا لغو شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک قانون تصویب می شود، معافیت وجود دارد مگر اینکه و تا زمانی که پارلمان اصلاح یا لغو نخواهد شد

10. Several efforts to reach finality have failed and the situation remains unresolved.
[ترجمه ترگمان]تلاش های زیادی برای رسیدن به قطعیت شکست خورد و وضعیت هنوز حل نشده باقی مانده است
[ترجمه گوگل]تلاش های متعددی برای رسیدن به پایبندی ناکام شده اند و وضعیت هنوز حل نشده است

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. She closed the lid with a snap of finality.
[ترجمه ترگمان]با قاطعیت در را بست
[ترجمه گوگل]او درب را با یک ضربه محکم و ناگهانی بسته کرد

13. There's a dreadful finality about cutting down a tree.
[ترجمه ترگمان]در مورد بریدن یک درخت خیلی سخته
[ترجمه گوگل]در مورد بریدن یک درخت نهایت وحشتناکی وجود دارد

14. That's how the heat hits you, with finality but no forewarning.
[ترجمه ترگمان]این طوری است که گرما به تو صدمه می زند، اما هیچ شکی نیست
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که گرما به شما دست می دهد، با نهایی شدن، اما هیچ پیش آگهی

15. Nothing alive in the world closes with such finality as the jaws of a conger eel.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز زنده ای در دنیا با چنین finality مثل آرواره یک مارماهی بسته نمی شود
[ترجمه گوگل]هیچ چیز زنده در جهان با چنین فریبنده ای به عنوان فک های قورباغه نابود نمی شود

He spoke with an air of finality.

او با قاطعیت حرف می‌زد.



کلمات دیگر: