کلمه جو
صفحه اصلی

incessant


معنی : بی پایان، پیوسته، پی در پی، لاینقطع
معانی دیگر : بی وقفه، ایست ناپذیر، ثابت، پایدار، دایم

انگلیسی به فارسی

لاینقطع، پیوسته، پی در پی، بی پایان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: incessantly (adv.)
• : تعریف: never ceasing; continual.
مترادف: ceaseless, constant, continual, continuous, unceasing
متضاد: intermittent, occasional
مشابه: chronic, endless, everlasting, interminable, nonstop, perpetual, persistent, relentless, restless, unbroken, unrelenting, unremitting

- The incessant drone of a mosquito kept her awake half the night.
[ترجمه ترگمان] صدای مداوم یک پشه او را تا نصف شب بیدار نگه داشت
[ترجمه گوگل] هواپیمای بدون سرنشین یک پشه نیمی از شب را بیدار کرد

• continuous, unceasing, continuing without a pause
an incessant activity never stops.

مترادف و متضاد

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

پی در پی (صفت)
incessant, consecutive, successive, sequential, continual, steady, repeated, sequent

لاینقطع (صفت)
incessant, continual, continued

never-ending, persistent


Synonyms: ceaseless, constant, continual, continuous, day-and-night, endless, eternal, everlasting, interminable, interminate, monotonous, nonstop, perpetual, relentless, round-the-clock, timeless, unbroken, unceasing, unending, unrelenting, unremitting


Antonyms: broken, ceasing, ending, intermittent, interrupted


جملات نمونه

1. the incessant patter of those old communists
چرندیات تمام نشدنی آن کمونیست های پیر

2. The incessant hurry and trivial activity of daily life seem to prevent, or at least, discourage quiet and intensive thinking.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که فعالیت بی وقفه و بی وقفه زندگی روزمره مانع از تفکر آرام و فشرده می شود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که بیهوشی سریع و فعالیت بی اهمیت زندگی روزمره مانع یا حداقل تفکر آرام و فشرده را از بین می برد

3. We have had incessant snowfall since yesterday afternoon.
[ترجمه ترگمان]از دیروز بعد از ظهر برف زیادی باریده
[ترجمه گوگل]ما بعد از ظهر دیروز بارش برف بی وقفه داشتیم

4. The jukebox ground out an incessant stream of pop music.
[ترجمه ترگمان]دستگاه پخش موسیقی یک موج بی پایان از موسیقی پاپ را روی زمین پخش می کرد
[ترجمه گوگل]جک بوکی یک جریان بی وقفه موسیقی پاپ را به وجود می آورد

5. The noise of bombs and guns was incessant.
[ترجمه ترگمان]صدای بمب ها و توپ ها پی درپی به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]سر و صدای بمب ها و اسلحه ها ادامه داشت

6. The child's incessant talking started to irritate her.
[ترجمه ترگمان]مدام حرف می زد که او را ناراحت کند
[ترجمه گوگل]صحبت بی وقفه کودک شروع به تحریک او کرد

7. Quite apart from the borders' incessant claims on the tsar's attention, they tied down his troops.
[ترجمه ترگمان]از مرزه ای جنوبی توجه تزار کام لا متمایز بود و قشون خود را به هم گره زده بود
[ترجمه گوگل]کاملا جدا از ادعاهای بی وقفه مرزها در مورد توجه تزار، آنها سربازان خود را به هم متصل کردند

8. At other times, they waged an incessant guerrilla war, attacking isolated Roman garrisons, ambushing caravans, cutting supply routes.
[ترجمه ترگمان]در زمان های دیگر، آن ها یک جنگ چریکی تمام عیار را آغاز کردند و به پادگان روم isolated، کاروان های ambushing، و مسیرهای تامین آذوقه حمله کردند
[ترجمه گوگل]در دیگر زمانها، آنها جنگ ناگزیری چریکی را آغاز کردند، حمله به گارنونیون های رومی خالی، کاروان های مهاجم، مسیرهای عرضه را قطع کردند

9. She gave two- or three-word answers to reporters' incessant questions.
[ترجمه ترگمان]او پاسخ های دو یا سه کلمه ای به خبرنگاران پیوسته داد
[ترجمه گوگل]او پاسخ های دو یا سه کلمه ای به سوالات مستمر خبرنگاران داد

10. Outside the window is the incessant noise of cars and buses.
[ترجمه ترگمان]بیرون پنجره صدای لاینقطع ماشین ها و اتوبوس ها به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]خارج از پنجره سر و صدای بی وقفه اتومبیل و اتوبوس است

11. He was hungry, soaked by the incessant London rain and sheltering in a doorway of a back-street in Cricklewood.
[ترجمه ترگمان]او گرسنه و خیس از باران شدید لندن بود و در یک درگاه باز در خیابان Cricklewood پناه گرفته بود
[ترجمه گوگل]او گرسنه بود، باران بی وقفه باران لندن و پناهگاه در خیابان پشت خیابان در Cricklewood

12. The incessant buzzing of helicopters filled the evening sky.
[ترجمه ترگمان]همهمه مداوم هلیکوپترها آسمان شب را پر می کرد
[ترجمه گوگل]وزوز مستمر از هلیکوپتر ها آسمان شب را پر کرد

13. His two-term governorship has been an exercise in incessant mutual support between Texas business and Texas politics.
[ترجمه ترگمان]فرمانداری دو دوره او یک ورزش در حمایت دو جانبه بین سیاست های تگزاس و تگزاس بوده است
[ترجمه گوگل]حاکمیت دو جانبه او یک تمرین در حمایت متقابل دائمی بین تجارت تگزاس و سیاست تگزاس است

14. Democracy died after a period of incessant wars, imperial expansion abroad, and the rise of demagoguery at home.
[ترجمه ترگمان]دموکراسی پس از یک دوره جنگ های پی درپی، گسترش امپراطوری در خارج از کشور و افزایش of در وطن جان خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]دموکراسی پس از دوره ای از جنگ های بی وقفه، گسترش امپریالیسم در خارج از کشور، و افزایش ظهور در خانه، جان سپرد

15. Eccentrics talk to themselves; some of us address incessant memos to ourselves; many people write in private journals.
[ترجمه ترگمان]بعضی ها با خودشان حرف می زنند، بعضی از ما نامه های دائمی را به خودمان می گوییم؛ بسیاری از مردم در روزنامه های خصوصی می نویسند
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب با خود صحبت می کنند؛ برخی از ما یادداشت های مستمر را به خودمان می گذاریم بسیاری از مردم در مجلات خصوصی بنویسند

He talks incessantly.

او دائماً حرف می‌زند.


پیشنهاد کاربران

[حمله ی] بی امان

مکرر

پایان ناپذیر

با توجه به معنای انگلیسی ( continuing without pause or interruption ) :
بی وقفه


کلمات دیگر: