کلمه جو
صفحه اصلی

incomprehension


معنی : عدم درک
معانی دیگر : نافهمی، ناتوانی در فهم

انگلیسی به فارسی

عدم درک


ناامیدی، عدم درک


انگلیسی به انگلیسی

• lack of understanding; inability to understand, failure to comprehend
incomprehension is the state of being unable to understand something.

مترادف و متضاد

عدم درک (اسم)
misapprehension, incomprehension

جملات نمونه

1. This time he saw a look of blank incomprehension on her face.
[ترجمه ترگمان]این بار نگاه incomprehension بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]در این زمان او متوجه یک نگاه ناخوشایند خالی بر روی صورتش شد

2. She stared at him in total incomprehension.
[ترجمه ترگمان]او به طور کلی به او خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او در کل ناامید کننده به او خیره شد

3. Anna read the letter with incomprehension.
[ترجمه ترگمان]آنا با عدم درک نامه را خواند
[ترجمه گوگل]آنا نامه را با ناامیدی خواند

4. Her explanations were met with blank incomprehension.
[ترجمه ترگمان]توضیحات او با عدم درک blank مواجه شده بود
[ترجمه گوگل]توضیحات او با عدم شناخت خالی آشنا شد

5. Rosie had a look of incomprehension on her face.
[ترجمه ترگمان]رزی صورت او را درک کرده بود
[ترجمه گوگل]Rosie نگاهی به عدم شناخت روی صورتش داشت

6. He spread his hands in a gesture of incomprehension.
[ترجمه ترگمان]او دستش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او دستان خود را در یک ژست ناآگاهی گسترش داد

7. Otherwise mutual incomprehension and avoidable conflict will continue.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت عدم درک متقابل و مناقشه قابل اجتناب ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت ناسازگاری متقابل و منازعه اجتناب ناپذیر ادامه خواهد یافت

8. This was a fertile source of incomprehension between him and Ellen.
[ترجمه ترگمان]این مساله بین او و الن وجود داشت
[ترجمه گوگل]این یک منبع بارور ناپذیری بین او و الن بود

9. This time he certainly saw blank incomprehension mixed with a liberal dollop of incredulity.
[ترجمه ترگمان]این بار به طور حتم incomprehension را دید که با یک دسته liberal حاکی از ناباوری و ناباوری مخلوط شده بود
[ترجمه گوگل]این بار او قطعا شاهد ناکامی بی نظیری بود که با لفاظی ناپاکی لیبرال مخلوط شده بود

10. Hazel struggled with his own incomprehension.
[ترجمه ترگمان]هیزل با incomprehension خودش درگیر شده بود
[ترجمه گوگل]هیزل با نگرش خود به مبارزه پرداخت

11. They in turn responded with incomprehension and then with anger.
[ترجمه ترگمان]آن ها هم با عدم تفاهم و سپس با خشم پاسخ دادند
[ترجمه گوگل]آنها به نوبه خود با ناآگاهی و سپس خشم پاسخ دادند

12. He stared at her with annoyed incomprehension.
[ترجمه ترگمان]او با عدم درک، به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی ناخوشایند به او نگاه کرد

13. Each was met with polite incomprehension.
[ترجمه ترگمان]همه با incomprehension روبرو شده بودند
[ترجمه گوگل]هرکدام با نگرانی مودبانه ملاقات کردند

14. Tunnel vision and mutual incomprehension were natural reactions.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه تونل و عدم درک متقابل واکنش های طبیعی بودند
[ترجمه گوگل]بینایی تونل و عدم شناخت متقابل واکنش های طبیعی بود

پیشنهاد کاربران

کج فهمی


کلمات دیگر: