کلمه جو
صفحه اصلی

democratic


معنی : دموکراتیک
معانی دیگر : وابسته به یا محبوب همگان، مردمی، (d بزرگ - امریکا) وابسته به حزب دموکرات، برخوردار از دموکراسی (آزادی و حکومت مردم بر مردم)، (به) آیین مردمی، وابسته به رفتار برابر با همگان (بدون در نظر گرفتن نژاد و مذهب و جنسیت)، مردمی آیین

انگلیسی به فارسی

دموکراتیک


انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a democracy (government run by the people of the country); pertaining to democratic principles (equal rights and privileges)
a democratic country, organization, or system is one in which leaders are chosen or decisions are made by voting.
democratic is also used in the titles of some political parties.

مترادف و متضاد

دموکراتیک (صفت)
democratic

representative, self-governing


Synonyms: autonomous, common, communal, constitutional, egalitarian, equal, free, friendly, individualistic, informal, just, libertarian, orderly, popular, populist, self-ruling, socialist


جملات نمونه

1. a democratic art form
یک نوع هنر مردمی

2. a line of democratic presidents
یک سلسله روسای جمهور دموکرات

3. a speech which embodied democratic ideals
نطقی که نمایانگر آرمان های دموکراتیک بود

4. his ideas are based on democratic principles
عقاید او بر اصول دموکراتیک متکی است.

5. they demanded an extension of democratic rights to all the citizens regardless of sex, race, or religion
آنان خواهان آن بودند که همه ی شهروندان صرفنظر از جنسیت،نژاد و مذهب از حقوق مدنی برخوردار باشند.

6. he is running ahead of his democratic opponent
او از حریف دموکرات خود جلو است.

7. in order to build a more democratic society
برای ساختن اجتماعی دمکراتیک (مردمی) تر

8. she split her vote, choosing a democratic senator and a republican governor
او رای خود را تقسیم کرد و یک سناتور دموکرات و فرماندار جمهوریخواه انتخاب کرد.

9. the students campaigned in favor of the democratic candidate
دانشجویان به سود نامزد دموکرات فعالیت کردند.

10. The first job of the new democratic government should be to depoliticize the judiciary.
[ترجمه ترگمان]اولین کار دولت دموکراتیک جدید باید به قوه قضائیه ارجاع داده شود
[ترجمه گوگل]نخستین کار دولت جدید دموکراتیک باید به قوه قضائیه تبدیل شود

11. The Baltics' own democratic traditions would help them to regain their rightful place in Europe.
[ترجمه ترگمان]سنن دموکراتیک خلق چین به آن ها کمک خواهد کرد تا جایگاه واقعیشان را در اروپا به دست آورند
[ترجمه گوگل]سنت های دموکراتیک خود در بالتیک به آنها کمک می کند تا جایگاه قانونی خود را در اروپا به دست آورند

12. Determining how the Democratic challenger would conduct his presidency isn't quite so obvious.
[ترجمه ترگمان]مشخص کردن اینکه رقیب دموکرات چگونه ریاست او را بر عهده خواهد داشت کاملا مشخص نیست
[ترجمه گوگل]تعیین اینکه چطور رقیب دموکرات ریاست جمهوری خود را انجام دهد، کاملا واضح نیست

13. Both Democratic and Republican parties are courting former supporters of Ross Perot.
[ترجمه ترگمان]هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه طرفدار حامیان سابق راس پروت هستند
[ترجمه گوگل]احزاب دموکرات و جمهوری خواه هر دو طرف طرفداران سابق راس پرت هستند

14. He is currently the front runner for the Democratic Party presidential nomination.
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر پیشتاز انتخابات ریاست جمهوری حزب دموکرات است
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر رهبر پیشین انتخابات ریاست جمهوری حزب دموکرات است

15. The Democratic Party has been splintered into 3 major groups.
[ترجمه ترگمان]حزب دموکرات در سه گروه عمده متلاشی شده است
[ترجمه گوگل]حزب دموکرات به سه گروه اصلی تقسیم شده است

16. I exercised my democratic right by not voting in the election.
[ترجمه ترگمان]من حق democratic را با رای دادن در انتخابات اعمال کردم
[ترجمه گوگل]من در انتخابات رأی ندادم و دموکراسی را به دست آوردم

17. We hope these regions will embrace democratic reforms.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که این مناطق اصلاحات دموکراتیک را بپذیرند
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که این مناطق اصلاحات دموکراتیک را در بر بگیرند

a democratic art form

نوعی هنر مردمی


a gathering of Democratic candidates

گردهمایی نامزدهای انتخاباتی حزب دموکرات


پیشنهاد کاربران

عامه پسند

سیاست: دارای سیستم حکومتی مردم سالاری
سایر زمینه ها: برابری مدارانه


مردمی
عمومی


مردم سالارانه


کلمات دیگر: