کلمه جو
صفحه اصلی

glad


معنی : خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود
معانی دیگر : مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیمی) شادطینت، خوش خلق، (قدیمی) شاد کردن یا شدن، رجوع شود به: gladiolus، خوشرو

انگلیسی به فارسی

خرسند، خوشحال، شاد، خوشرو، مسرور، خوشنود


خوشحالم، خوشحال، شاد، خرسند، خشنود، مسرور، خوشنود، خوش وقت، محظوظ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: gladder, gladdest
مشتقات: gladly (adv.), gladness (n.)
(1) تعریف: happy or delighted, often with a sense of relief or fulfilled hope; pleased.
مترادف: delighted, gratified, happy, pleased
متضاد: sad, sick, sorry
مشابه: cheerful, contented, elated, gleeful, joyful, thrilled, tickled

- We were all so glad that she was able to come home from the hospital today.
[ترجمه حسنا] ما خیلی خوشحالیم که اون امروز توانست از بیمارستان به خانه بیاد
[ترجمه ترگمان] ما خیلی خوشحالیم که اون تونست امروز از بیمارستان بیاد خونه
[ترجمه گوگل] همه ما خیلی خوشحالیم که می توانست امروز از بیمارستان به خانه برود
- I'm so glad to see you! I really need your help!
[ترجمه ترگمان] از دیدنت خیلی خوشحالم! ! من واقعا به کمکت احتیاج دارم
[ترجمه گوگل] من خیلی خوشحالم که شما را ببینم من واقعا به کمک شما نیاز دارم!
- He was glad about his raise, but he had hoped it would be more.
[ترجمه ترگمان] او از بزرگ شدن او خوشحال بود، اما امیدوار بود که بیشتر شود
[ترجمه گوگل] او در مورد افزایش او خوشحال بود، اما او امیدوار بود که بیشتر باشد

(2) تعریف: forthcoming; willing.
مترادف: ready, willing
متضاد: reluctant
مشابه: desirous, disposed, eager, forthcoming, game, happy, inclined, pleased

- Don't worry! I'm glad to help.
[ترجمه ترگمان] نگران نباش! خوشحالم که کمکت می کنم
[ترجمه گوگل] نگران نباش من خوشحالم که کمک می کنم

(3) تعریف: causing or being the occasion for happiness.
مترادف: delightful, happy
مشابه: cheerful, jolly, jovial, joyful, joyous, merry, pleasing, wonderful

- The wedding was a glad event for both families.
[ترجمه ترگمان] عروسی برای هر دو خانواده اتفاق جالبی بود
[ترجمه گوگل] عروسی یک رویداد خوشحال برای هر دو خانواده بود
- The day I met you was a glad day.
[ترجمه ترگمان] روزی که با تو آشنا شدم، روز خوبی بود
[ترجمه گوگل] روزی که با شما ملاقات کردم یک روز خوشحال بود

• happy; pleased; gladdening
gladiolus, plant of the iris family having colorful flowers and sword-shaped leaves
if you are glad about something, you are happy and pleased about it.
if you say that you are glad to do something, you mean that you are willing to do it.

مترادف و متضاد

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

مسرور (صفت)
happy, vivacious, merry, glad, cheerful

شاد (صفت)
happy, debonair, merry, glad, gleeful, cheery, light-hearted, joyful, festive, chirk, exultant, frolicsome, gamesome

خرسند (صفت)
satisfied, happy, content, glad

خوشنود (صفت)
satisfied, content, merry, gay, glad

محظوظ (صفت)
happy, delighted, glad, pleased

خوش وقت (صفت)
happy, vivacious, merry, gay, glad, gaysome, pleased

خشنود (صفت)
satisfied, merry, gay, glad

happy, delightful


Synonyms: animated, beaming, beautiful, blithesome, bright, can’t complain, cheerful, cheering, cheery, contented, exhilarated, felicitous, floating on air, gay, genial, gleeful, gratified, gratifying, hilarious, jocund, jovial, joyful, joyous, lighthearted, merry, mirthful, overjoyed, pleasant, pleased, pleased as punch, pleasing, radiant, rejoicing, sparkling, tickled, tickled pink, tickled to death, up, willing


Antonyms: sad, unhappy


جملات نمونه

1. a glad shout
فریادی شادی آمیز

2. a glad spring sunrise
پگاه شادی بخش بهاری

3. the glad tidings of his birth
خبر شعف انگیز تولد او

4. i am glad to cooperate
با کمال میل همکاری می کنم.

5. i am glad to meet you
از ملاقات شما خوشحالم.

6. i was indeed glad to see you
واقعا از دیدن تو خوشحال شدم.

7. i would be glad to answer
با کمال میل جواب می دهم (خواهم داد).

8. to publish the glad tidings of peace
خبر خوشحال کننده ی صلح را به آگاهی همگان رساندن

9. we were ever so glad to meet her!
از ملاقات او بسیار مسرور شدیم !

10. our children and ourselves will be glad to see you
فرزندان و خودمان از دیدن شما خوشنود خواهیم شد.

11. The smell of the sea air makes you glad to be alive!
[ترجمه ترگمان]بوی هوای دریا تو را خوشحال می کند که زنده باشی!
[ترجمه گوگل]بوی هوا در دریا باعث می شود شما خوشحال باشید که زنده بمانید!

12. I'm glad to meet you. --So am I.
[ترجمه ترگمان]از دیدنت خوشحالم منم همینطور
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که با شما ملاقات می کنم --من هم همینطور

13. I am wondering if anyone would be glad to dine out with me?
[ترجمه ترگمان]نمی دانم آیا کسی خوشحال می شود که با من ناهار بخورد؟
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که آیا کسی خوشحال خواهد شد که با من شام بخورد؟

14. 'He doesn't need the pills any more. ' 'I'm glad about that. '
[ترجمه ترگمان]دیگر به قرص احتیاج ندارد از این بابت خوشحالم
[ترجمه گوگل]'او دیگر به قرص نیاز ندارد '' من خوشحالم که در مورد آن '

15. His wife has left him but he is glad to be quit of her.
[ترجمه ترگمان]زنش او را ترک کرده، اما از رفتن او خوشحال است
[ترجمه گوگل]همسر او او را ترک کرده است، اما او خوشحال است که از او رها شود

16. I'm glad to learn that you won first prize in the composition contest held at your school. I'd like to take this opportunity to offer my congratulations on your success.
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که متوجه شدم اولین جایزه مسابقه در مدرسه تون برگزار شد دوست دارم از این فرصت استفاده کنم تا به موفقیت شما تبریک بگم
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که یاد بگیرم که جایزه اول را در مسابقه ترکیب در مدرسه خود به دست آورد من می خواهم از این فرصت استفاده کنم تا به موفقیت شما تبریک بگویم

17. I'm glad I've gotten to know you.
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که تو رو می شناسم
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که شما را شناختم

18. I'm glad to number him with my friends and not my enemy.
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که با دوستانم تماس می گیرم و دشمن من نیست
[ترجمه گوگل]خوشحالم که او را با دوستانم و نه دشمن من شمردم

19. Sending you a kiss to say I'm glad that you are mine. Happy the day!
[ترجمه ترگمان]دارم یه بوس برات می فرستم که بگی خوشحالم که مال منی ! روز مبارک
[ترجمه گوگل]به شما بسپارم که بگویم خوشحالم که شما من هستید مبارک روز

I am glad to meet you.

از ملاقات شما خوشحالم.


the glad tidings of his birth

خبر شعف‌انگیز تولد او


I am glad to cooperate.

با کمال میل همکاری می‌کنم.


a glad shout

فریادی شادی‌آمیز


a glad spring sunrise

پگاه شادی بخش بهاری


پیشنهاد کاربران

Happy about some think
شاد خوشحال مسرور

Glad I encouraged your jealousy

خوشحال. . . be happy. . . brilliant. . .

Happy
خوشحال

خشنود
glad is my heart with a hearts ease
با دل آرامی مرا خاطر خوش است
Brilliant and joyful
درخشان و شاد

خوشحال، شاد

to brighten upدرخشان و شادی بخش
illustrious: Brilliant and attractive
درخشان خوش نامی ممتاز: درخشان باهوش و جذاب
gilded youth
جوانان دولتمند که به سبک روز زندگی می کنند

سرورآفرین

Happy about something
Same meaning:pleased
. He was glad to see us
خوشحال شدن برای چیزی

GLAD نام یک شرکت آمریکایی است که در زمینه ی کیسه های زباله و ظروف ذخیره سازی مواد غذایی پلاستیکی فعالیت می کند.
( از لحاظ لغوی به معنی خوشحال است )

خوشحال


کلمات دیگر: