کلمه جو
صفحه اصلی

deprave


معنی : فاسد کردن، تباه کردن
معانی دیگر : (از نظر اخلاقی) منحرف کردن، کژ راه کردن، هرزه کردن

انگلیسی به فارسی

تباه کردن، فاسد کردن


بدبختی، تباه کردن، فاسد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• corrupt, debauch, lead astray, degenerate

مترادف و متضاد

فاسد کردن (فعل)
ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

تباه کردن (فعل)
destroy, corrupt, deprave, gangrene, vitiate

corrupt, lead astray


Synonyms: bastardize, bestialize, brutalize, debase, debauch, degrade, demoralize, pervert, seduce, subvert, vitiate, warp


Antonyms: ennoble, improve, moralize


جملات نمونه

1. Drinking too much alcoholic liquor often depraves a person's character.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن الکل بیش از حد الکل در شخصیت یک شخص است
[ترجمه گوگل]نوشیدن بیش از حد مشروبات الکلی اغلب شخصیت شخص را از بین می برد

2. Pornography is defined by its ` tendency to deprave or corrupt '.
[ترجمه ترگمان]Pornography با گرایش به deprave یا فاسد شدن تعریف می شود
[ترجمه گوگل]پورنوگرافی به واسطه گرایش به فریب دادن یا فاسد تعریف شده است

3. These films are likely to deprave the children.
[ترجمه ترگمان]این فیلم ها به احتمال زیاد کودکان را تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه گوگل]این فیلم ها احتمالا فرزندان را فریب می دهند

4. Do sadistic films deprave the viewers?
[ترجمه ترگمان]آیا فیلم های sadistic بیننده را جذب می کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا فیلم های سادیستی تماشاگران را خراب می کنند؟

5. Cruelty depraves and corrupts.
[ترجمه ترگمان]ظلم و ستم، و فاسد کردن
[ترجمه گوگل]بی رحمانه فریب می خورد و فساد می کند

6. He was described as dangerous and depraved and a menace to society.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان فردی خطرناک و فاسد و تهدیدی برای جامعه توصیف شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان خطرناک و فریبنده و تهدیدی برای جامعه توصیف شد

7. He was totally depraved.
[ترجمه ترگمان] اون کاملا فاسد شده بود
[ترجمه گوگل]او کاملا فریب خورده بود

8. Here Colin Turnbull's much publicized indignation at the depraved behaviour of the famine-stricken it is exceptional.
[ترجمه ترگمان]در اینجا کالین Turnbull خشم خود را نسبت به رفتار فاسد قحطی اعلام کرد
[ترجمه گوگل]در اینجا، خشم بسیار گسترده ای از کولین ترنبول در رفتار ناخوشایند ناشی از قحطی، استثنایی است

9. She was shocked at her own depraved behavior.
[ترجمه ترگمان]از رفتار فاسد خود یکه خورده بود
[ترجمه گوگل]او در رفتار خود فریبنده شوکه شد

10. He thought we were all depraved gamblers.
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کرد ما قمار بازها فاسد هستیم
[ترجمه گوگل]او فکر کرد ما همه قمارچیان گرانبها بودیم

11. Who's the most depraved character you've apprehended?
[ترجمه ترگمان]چه کسی the شخصیتی است که شما دستگیر کردید؟
[ترجمه گوگل]چه کسی شخصیت فاسد ترین شما را گرفته است؟

12. But our cravings may not be as depraved as they seem - they start out as healthy needs in our childhood.
[ترجمه ترگمان]اما cravings ممکن است آنطور که به نظر می رسند، فاسد نباشند - آن ها به عنوان نیازهای سالم در دوران کودکی ما شروع می شوند
[ترجمه گوگل]اما گرایش ما ممکن است به همان اندازه ناخوشایند باشد که به نظر می رسد - آنها از کودکی به عنوان نیازهای سالم شروع می شوند

13. In my view this book would deprave young children.
[ترجمه ترگمان]به عقیده من این کتاب کودکان خردسال خواهد بود
[ترجمه گوگل]به نظر من این کتاب بچه های جوان را خراب می کند

14. We deprave straw with ordinary compost method, and find out optimum condition of straw depravity.
[ترجمه ترگمان]ما کاه را با روش کود معمولی فاسد می کنیم و شرایط مطلوب را در هرزگی پیدا می کنیم
[ترجمه گوگل]ما با استفاده از روش کمپوست معمولی نی را از بین می بریم و شرایط مطلوب خسارتی را پیدا می کنیم

Money and fame have depraved her.

پول و شهرت او را منحرف کرده است.


پیشنهاد کاربران

گمراه

فاسد


کلمات دیگر: