کلمه جو
صفحه اصلی

gipsy


معنی : کولی، لولی
معانی دیگر : رجوع شود به: gypsy، gypsy کولی

انگلیسی به فارسی

گربه، کولی، لولی


( gypsy ) کولی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: Gipsies
• : تعریف: variant of Gypsy.

• member of a nomadic people originally from india; romany, language of the gypsy people (also gypsy)

مترادف و متضاد

کولی (صفت)
gipsy, gypsy, romany, hungarian

لولی (صفت)
gipsy

جملات نمونه

1. That old Gipsy woman tells fortunes.
[ترجمه ترگمان]آن زن کولی پیر فال می گیرد
[ترجمه گوگل]این زن گربه قدیمی گویا می گوید

2. When he leaves her for the Gipsy and she dances. alone, it becomes a sad reflection of what has been.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را برای آن زن کولی ترک می کند، او می رقصد تنها، این فکر غم انگیزی است که چه بوده است
[ترجمه گوگل]وقتی او را برای چیپس ترک می کند و او رقص می کند به تنهایی، این بازتاب غم انگیز از آنچه رخ داده است تبدیل می شود

3. The door was opened by the gipsy girl who with a decisive movement turned the handle and pulled it wide.
[ترجمه ترگمان]در باز شد، دختری کولی با حرکتی قاطع دستگیره را چرخاند و آن را باز کرد
[ترجمه گوگل]درب توسط دختر گرگ و میخانه باز شد که با یک جنبش قاطع، دسته را باز کرد و آن را گسترده کرد

4. When Seb entered the gipsy turned and extended a hand in greeting.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که Seb وارد شد، کولی برگشت و دستش را به علامت سلام دراز کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که سیب وارد زادگاهش شد، دستانش را در آغوش گرفت

5. Seb was slightly embarrassed at meeting the gipsy.
[ترجمه ترگمان]از دیدن کولی اندکی ناراحت شد
[ترجمه گوگل]Seb کمی مایه تاسف در دیدار با ژیژک بود

6. After a brief glance at Anna, the gipsy hurried off to find Boz and tell him where she was being taken.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک نگاه مختصر به آنا، کولی عجله داشت تا Boz را پیدا کند و به او بگوید که او را کجا برده اند
[ترجمه گوگل]پس از یک نگاه کوتاه به آنا، عجیب و غریب عجله برای پیدا کردن Boz و به او بگویید که جایی که او گرفته شده است

7. I was curious to see the gipsy.
[ترجمه ترگمان]کنجکاو بودم که آن کولی را ببینم
[ترجمه گوگل]من کنجکاو بودم که چپ را ببینم

8. At least, she said she was a gipsy.
[ترجمه ترگمان]حداقل گفت که کولی است
[ترجمه گوگل]حداقل، او گفت که او یک گرگ است

9. The gipsy was loudly demanding to be allowed in to see his sister.
[ترجمه ترگمان]کولی با صدای بلند تقاضای ملاقات خواهرش را کرده بود
[ترجمه گوگل]گرگ با صدای بلند خواستار اجازه رفتن به دیدن خواهرش شد

10. She had the kind of water - gipsy face, dusky but rosy.
[ترجمه ترگمان]صورت کولی داشت، تیره اما گلگون بود
[ترجمه گوگل]او نوعی آب داشت - چهره گربه ای، خجالتی اما شاداب

11. Black - eyed gipsy girls, hooded in showy handkerchiefs, sallied forth to tell fortunes.
[ترجمه ترگمان]دختران کولی با چهره کلاه دار، با کلاه پر زرق و برق، بیرون آمده تا فال بگیرند
[ترجمه گوگل]سیاه و سفید دختران چاق و چله دار، با دستبندهای شیک و زیبا، به راحتی می گویند

12. The Gipsy offered to read my hand.
[ترجمه ترگمان]آن زن کولی پیشنهاد کرد که دستم را بخواند
[ترجمه گوگل]گیتس پیشنهاد کرد دستم را بخواند

13. I have seen a gipsy vagabond; she has practised in hackneyed fashion the science of palmistry and told me what such people usually tell.
[ترجمه ترگمان]من یک ولگرد کولی را دیدم؛ با روش کهنه palmistry کف بینی می کند و چیزهایی را که مردم معمولا می گویند به من گفته اند
[ترجمه گوگل]من یک جادوگر گریگوری دیده ام؛ او در علم خلقت علم کلامی تمرین کرده است و به من گفت که این افراد معمولا چه می گویند


کلمات دیگر: