کلمه جو
صفحه اصلی

enrage


معنی : خشمگین کردن، عصبانی کردن
معانی دیگر : به خشم آوردن

انگلیسی به فارسی

خشمگین کردن، عصبانی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enrages, enraging, enraged
مشتقات: enragedly (adv.), enragement (n.)
• : تعریف: to cause to be extremely angry; infuriate.
مترادف: incense, infuriate, madden
متضاد: mollify, placate
مشابه: agitate, anger, exasperate, inflame, irk, pique, provoke, tee off

- His father's unfair criticism enraged him.
[ترجمه ترگمان] انتقاد شدید پدرش او را خشمگین ساخت
[ترجمه گوگل] انتقاد ناعادلانه پدر او او را خشمگین کرد
- Citizens were enraged by the reports of attacks on innocent civilians.
[ترجمه ترگمان] شهروندان از گزارش ها مبنی بر حملات به شهروندان بیگناه خشمگین بودند
[ترجمه گوگل] شهروندان توسط گزارش های حملات به غیرنظامیان بی گناه خشمگین شدند

• infuriate, anger, exasperate
if something enrages you, it makes you very angry.

مترادف و متضاد

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

عصبانی کردن (فعل)
fluster, annoy, flurry, funk, irritate, enrage, blow up, madden, unnerve, steam up

make very upset


Synonyms: aggravate, anger, ask for it, exasperate, get under skin, hack, incense, incite, inflame, infuriate, ire, irritate, madden, make blood boil, make see red, needle, provoke, rile, steam up, T-off, umbrage, whip up


Antonyms: appease, calm, compose, pacify, placate, please, soothe


جملات نمونه

1. He was enraged by news of plans to demolish the pub.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر نقشه برای ویران کردن میخانه به خشم آمده بود
[ترجمه گوگل]او از اخبار برنامه های تخریب میخانه خشمگین شد

2. The pettiness of their criticisms enraged him.
[ترجمه ترگمان]حقارت انتقادی خود او را خشمگین می ساخت
[ترجمه گوگل]انتقاد از انتقادات او باعث خشم او شد

3. She was enraged at his stupidity.
[ترجمه ترگمان]از حماقت او عصبانی بود
[ترجمه گوگل]او با حماقت خود خشمگین شد

4. She was enraged at the injustice of the remark.
[ترجمه ترگمان]از این که این حرف را زده بود خشمگین شد
[ترجمه گوگل]او بی عدالتی از این سخنان خشمگین شد

5. Trying to reason with him only enrages him even more.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد با او تنها باشد، حتی بیشتر از او
[ترجمه گوگل]سعی می کند با او عقیده کند تنها او را بیشتر تحریک می کند

6. He started another matter to enrage me, but I didn't care.
[ترجمه ترگمان]او موضوع دیگری را برای عصبانی کردن من شروع کرد، اما اهمیتی نمی دادم
[ترجمه گوگل]او برای من خشمگین موضوع دیگری را شروع کرد، اما من اهمیتی نداشتم

7. She was enraged by his presumption.
[ترجمه ترگمان]از گستاخی او خشمگین شده بود
[ترجمه گوگل]او با فرض خود خشمگین شد

8. He enraged the government by renouncing the agreement.
[ترجمه ترگمان]وی با انکار این توافق، دولت را خشمگین ساخت
[ترجمه گوگل]او با لغو این توافق، دولت را خشمگین کرد

9. Many readers were enraged by his article.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خوانندگان از مقاله او خشمگین بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خوانندگان توسط مقاله اش خشمگین شدند

10. I began getting more and more enraged at my father.
[ترجمه ترگمان]از پدرم بیشتر عصبانی می شدم
[ترجمه گوگل]من بیشتر از پدرم خشمگین شدم

11. He was so enraged at the article about him that he sued the newspaper.
[ترجمه ترگمان]چنان از این مقاله خشمگین شد که از روزنامه شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او در مقاله ای در مورد او که او روزنامه را مورد تجدید نظر قرار داد، بسیار خشمگین بود

12. The mere mention of precious Graham seemed to enrage Eunice even more.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که نام گراه ام گران بها حتی دیگر یون یس را عصبانی می کند
[ترجمه گوگل]صرفا اشاره به گراهام گرانبها به نظر می رسید انیسی را بیشتر خشمگین کرد

13. But de-emphasizing the ban would enrage their natural allies among abortion foes.
[ترجمه ترگمان]اما de تاکید کرد که این ممنوعیت موجب خشم متحدان طبیعی آن ها در میان دشمنان سقط جنین خواهد شد
[ترجمه گوگل]اما تأکید بر ممنوعیت، متحدان طبیعی خود را در میان دشمنان سقط جنین تحریک می کند

14. He looked away[sentence dictionary], apparently enraged.
[ترجمه ترگمان]او به خارج از فرهنگ لغت (فرهنگ لغت)نگاه کرد، ظاهرا خشمگین بود
[ترجمه گوگل]او نگاه دور [فرهنگ لغت جمله]، ظاهرا خشمگین است

15. Disapproval would at first enrage and then devastate him, and these warning messages apparently arrived visually.
[ترجمه ترگمان]Disapproval ابتدا عصبانی می شد و سپس او را ویران می کرد و این پیام های هشدار ظاهرا به صورت بصری می رسیدند
[ترجمه گوگل]دیوانه در ابتدا خشمگین شد و سپس او را ویران کرد و این پیام هشدار ظاهرا به صورت بصری وارد شد

The children's teasing enraged the dog.

مسخره‌بازی بچه‌ها سگ را دیوانه کرد.


His stupidity enraged his father.

حماقت او پدرش را به خشم آورد (کلافه کرد).



کلمات دیگر: