کلمه جو
صفحه اصلی

entomb


معنی : دفن کردن، زیر خاک کردن، مقبره ساختن
معانی دیگر : در گور گذاشتن، خاک کردن

انگلیسی به فارسی

زیر خاک کردن، دفن کردن، مقبره ساختن


entomb، زیر خاک کردن، دفن کردن، مقبره ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entombs, entombing, entombed
مشتقات: entombment (n.)
(1) تعریف: to bury or put in a tomb.
متضاد: disinter, exhume
مشابه: bury

(2) تعریف: to function as a place of burial for.

• intomb, bury, inter, place in a tomb or grave
if something is entombed, it is buried or trapped underground; a formal word.
when a person's dead body is entombed, it is put into a grave or tomb; a formal word.

مترادف و متضاد

دفن کردن (فعل)
grave, sepulcher, lay, bury, entomb, inhume

زیر خاک کردن (فعل)
entomb

مقبره ساختن (فعل)
entomb

bury


Synonyms: embalm, ensepulcher, enshrine, hold last rites for, hold services for, inhume, inter, inurn, lay to rest, put six feet under, sepulcher, sepulture, tomb


جملات نمونه

1. The city was entombed in volcanic lava.
[ترجمه ترگمان]این شهر در سنگ های آتشفشانی مدفون شده بود
[ترجمه گوگل]این شهر در گدازه آتشفشانی غرق شد

2. Some students were entombed in the ruins of the school house.
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشجویان در خرابه های خانه مدرسه دفن شدند
[ترجمه گوگل]بعضی از دانش آموزان در خرابه های خانه مدرسه غرق شدند

3. Many people were entombed in the rubble of the bombed buildings.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در زیر آوار ساختمان های بمباران شده قرار دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در مجاورت ساختمان های بمباران غرق شدند

4. The nuclear waste has been entombed in concrete many metres under the ground.
[ترجمه ترگمان]زباله هسته ای در بتون بسیار زیادی زیر زمین مدفون شده است
[ترجمه گوگل]زباله های هسته ای در بتن چند متر زیر زمین فرو می ریزند

5. Many miners were entombed in the cave when there was an accident at the mine.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از معدنچیان در غار، زمانی که حادثه ای در معدن رخ داد، دفن شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از معدنچیان در غار غرق شدند زمانی که یک حادثه در معدن اتفاق افتاد

6. As many as 1 000 people were dead, entombed in collapsed buildings.
[ترجمه ترگمان]همانطور که بیش از ۱۰۰۰ نفر کشته شدند، در ساختمان های فرو افتاده مدفون شدند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر جان خود را از دست دادند و در ساختمان های فرو ریختند

7. The Westminster Abbey entombs many great men.
[ترجمه ترگمان]کلیسای وستمینستر بسیاری از مردان بزرگ را نابود کرد
[ترجمه گوگل]ایبای وست مینستر بسیاری از مردان عالی را وارد می کند

8. The Tel, an artificial mountain, entombs Jericho's ancient past.
[ترجمه ترگمان]تل آویو، یک کوه مصنوعی، گذشته ای دور از گذشته اریحا است
[ترجمه گوگل]Tel، یک کوه مصنوعی، گذشته ای باستانی جریکو است

9. Burns' body was entombed at Forest Lawn Cemetery.
[ترجمه ترگمان]برنز در قبرستان فارست Lawn مدفون شد
[ترجمه گوگل]جسد برنز در گورستان جنگل چمن گم شد

10. The site, needed for a parking lot, was entombed without being excavated.
[ترجمه ترگمان]این محل که برای پارکینگ مورد نیاز بود، بدون حفاری مدفون شد
[ترجمه گوگل]سایت، مورد نیاز برای یک پارکینگ، بدون حفاری غرق شد

11. A horrendous mining disaster had entombed 129 men, and the prospects for their rescue were bleak.
[ترجمه ترگمان]یک فاجعه معدن وحشتناک ۱۲۹ مرد را دفن کرده بود و چشم اندازه ای نجات آن ها غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]یک فاجعه معدن وحشتناک 129 نفر را به دام انداخته بود و چشم انداز نجات آنها خشن بود

12. 'You mocking birds, ' quoth she, your tunes entomb.
[ترجمه ترگمان]و گفت: شما پرندگان را مسخره می کنید
[ترجمه گوگل]'شما فریاد می زنید پرندگان،' او، آهنگ های خود را انسداد

13. Workers are still trying to entomb the reactor in concrete.
[ترجمه ترگمان]کارگران هنوز در تلاشند تا این رآکتور را در بتون تحت فشار قرار دهند
[ترجمه گوگل]کارگران هنوز در تلاش هستند تا رآکتور بتن را بتازند

14. Neither of them had any idea how long the body had been entombed.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام نمی دانستند که چه مدت جنازه را مدفون ساخته اند
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از آنها هیچ وقت فکر نمیکردند چه مدت بدن بدنبال غرق شدن بود

The dead were entombed ceremoniously.

رفتگان را طی مراسم رسمی دفن کردند.


پیشنهاد کاربران

محافظت کردن
tomb میشه مقبره که با پیشوند en فعل ساخته میشه به
معنای محافظت کردن


کلمات دیگر: