کلمه جو
صفحه اصلی

entrap


معنی : گول زدن، اغفال کردن، بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، تله انداختن
معانی دیگر : (ماده یا دود و غیره) حبس کردن، گیرانداختن، (با وعده یا فریب و غیره) گرفتار کردن، به تله انداختن، به دام انداختن

انگلیسی به فارسی

به‌دام انداختن، تله انداختن، گول زدن، اغفال کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entraps, entrapping, entrapped
مشتقات: entrappingly (adv.), entrapment (n.), entrapper (n.)
(1) تعریف: to capture using or as if using a trap.
مشابه: capture, snare, trap

(2) تعریف: to trick into confessing or contradicting oneself.
مشابه: trap

(3) تعریف: to entice or trick into committing a crime so as to make an arrest.
مشابه: trap

(4) تعریف: to lure into danger or difficulty.
مشابه: decoy

• catch in a trap, lure, snare, draw into difficulty or danger
if you entrap someone or something, you trap them by tricking or deceiving them; a formal word.

مترادف و متضاد

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

اغفال کردن (فعل)
blind, deceive, beguile, delude, entrap, hoodwink

بغرنج کردن (فعل)
snare, entrap, snarl, complicate, ensnare, ensnarl

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

گوریده شدن (فعل)
snare, entrap, ensnare, ensnarl

تله انداختن (فعل)
entrap

capture, involve


Synonyms: allure, bag, beguile, benet, box in, catch, decoy, embroil, enmesh, ensnare, entangle, entice, hook, implicate, inveigle, lay for, lead on, lure, net, reel in, rope in, seduce, set up, snare, suck in, tempt, trap, trick


Antonyms: clear, disentangle, exclude, free, liberate, release


جملات نمونه

1. the widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man
بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه ی حیله های ممکن استفاده کند.

2. The hunters used nets to entrap the lion.
[ترجمه ترگمان]شکارچیان از توری برای به دام انداختن شیر استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]شکارچیان از شبکه استفاده می کنند تا شیر را بگیرند

3. The police have been given extra powers to entrap drug traffickers.
[ترجمه ترگمان]به پلیس اختیارات بیشتری برای به دام انداختن قاچاقچیان مواد مخدر داده شده است
[ترجمه گوگل]پلیس توانایی های بیشتری برای وارد کردن قاچاقچیان مواد مخدر را داده است

4. I do not personate the stage-play emperor to entrap applause.
[ترجمه ترگمان]من صحنه تئاتر را با کف زدن به کف زدن به دست آوردم
[ترجمه گوگل]من شخصیت امپراتور مرحله بازی را نمی فهمم

5. He felt that she was trying to entrap him.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که سعی دارد به او کلک بزند
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که او سعی در جذب او دارد

6. entrap sb. into doing sth.
[ترجمه ترگمان]در حال entrap کار کردن را انجام داد
[ترجمه گوگل]درخت سیب زمینی به انجام sth

7. The latter can entrap adult birds and if it is incorporated into nests it can cause chick mortality.
[ترجمه ترگمان]این پرنده می تواند به عنوان یک پرنده بالغ به کار برده شود و اگر در لانه های خود به کار برده شود، می تواند باعث مرگ و میر مادران شود
[ترجمه گوگل]این می تواند پرندگان بالغ را جذب کند و اگر آن را به لانه گنجانیده شود می تواند باعث مرگ جوجه ها شود

8. Had she gold, poor woman, so to entrap for herself that monstrous lump of selfishness?
[ترجمه ترگمان]آیا او آن زن بیچاره و بیچاره چنان به دام افتاده بود که این توده عظیم خودخواهی را به دام انداخت؟
[ترجمه گوگل]آیا او طلا، زن فقیر بود، بنابراین برای خودش که این غول پیکر خودخواهانه است، وارد شد؟

9. The settling precipitates can also entrap colloids which it passes bringing them down.
[ترجمه ترگمان]این رسوبات ته نشین شده نیز می توانند به دام انداخته شوند که از میان آن ها عبور می کند
[ترجمه گوگل]رسوبات رسوب نیز می توانند کلوئید ها را از بین ببرند که از بین می روند

10. She was quite prepared to entrap the bishop himself.
[ترجمه ترگمان]کاملا آماده بود که خود را به دام بیندازد
[ترجمه گوگل]او کاملا آماده بود که خودش را اسقف کند

11. All About West entrap us how much money?
[ترجمه ترگمان]در مورد اینکه وست به ما کلک زده چقدر پول داره؟
[ترجمه گوگل]همه چیز درباره غرب ما را چقدر پول می اندازد؟

12. Discarded fishing lines or nets entrap sea life, amputating fins or strangling them.
[ترجمه ترگمان]به دام انداختن قلاب ماهیگیری یا دام انداختن حیات دریایی، فلس ماهی گیری و یا خفه کردن آن ها
[ترجمه گوگل]خطوط ماهیگیری یا شبکه های گمشده از زندگی دریایی، باله های آمپوتوپی یا غرق شدن آنها جلوگیری می کنند

13. Besides, what's better way to entrap a man than to wear an alluring dress?
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، چه راهی برای این که به یک مرد کلک بزند تا لباس alluring بپوشد؟
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، راه بهتر برای چیدن یک مرد چطور است؟

14. Another variation is to entrap short segments of a novelty - effect material into regularly plied base yarns.
[ترجمه ترگمان]تغییر دیگر این است که به صورت مرتب از یک ماده اثر - - اثر به طور منظم و به طور منظم به کار برده شود
[ترجمه گوگل]تنوع دیگر این است که قسمت های کوتاهی از مواد جدید را به طور مستقیم به نخ های پایه منظم ریخته شود

15. To lure or entrap by or as if by a decoy.
[ترجمه ترگمان]برای فریب دادن یا به دام انداختن، یا اینکه توسط یک بدل به دام افتاده باشد
[ترجمه گوگل]به طعنه زدن یا غرق شدن توسط یا به طوری که توسط یک طعمه

This material keeps the body warm by entrapping air.

این پارچه با نگه داشتن هوا در خود بدن را گرم نگه می‌دارد.


The gases entrapped in the sewer caused an explosion.

گازهایی که در مجرای فاضلاب جمع شده بود، باعث انفجار شد.


The widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man.

بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه‌ی حیله‌های ممکن استفاده کند.


پیشنهاد کاربران

به دام افتادن

complex

intricate

jilt


کلمات دیگر: