کلمه جو
صفحه اصلی

godmother


معنی : مادر خوانده روحانی، نام گذار بچه، مادر تعمیدی
معانی دیگر : مادر خوانده ی روحانی (رجوع شود به: godchild)

انگلیسی به فارسی

مادر تعمیدی، نام گذار بچه، مادر خوانده روحانی


کرم مادر، مادر خوانده روحانی، نام گذار بچه، مادر تعمیدی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a female godparent.

• woman who sponsors a child at his baptism and promises to oversee his religious education (generally a family friend)
a godmother is a female godparent.

مترادف و متضاد

مادر خوانده روحانی (اسم)
godmother

نام گذار بچه (اسم)
godmother

مادر تعمیدی (اسم)
godmother

female sponsor


Synonyms: elder, patroness


جملات نمونه

1. Cinderella's fairy godmother helped her go to the ball.
[ترجمه سولماز] مادربزرگ پری سیندرلا به او کمک کرد تا به مهمانی برود
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی سیندرلا به او کمک کرد که به مجلس رقص برود
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پری سیندرلا به او کمک کرد تا به توپ برود

2. You'll need a fairy godmother to get you out of your present difficulties.
[ترجمه ترگمان]تو به مادرخونده پری نیاز داری تا تو رو از این مشکلات فعلی نجات بده
[ترجمه گوگل]شما به یک مادربزرگ پری نیاز دارید تا از مشکلات فعلی شما جلوگیری شود

3. The fairy godmother waved her magic wand over the cabbages and they turned into horses.
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او چوبدستی جادویی را روی کلم تکان داد و آن ها تبدیل به اسب شدند
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پری مادرش را بر روی کلمهای جادو کرد و به اسب تبدیل شد

4. The duty of a godmother is to make you learn your catechism.
[ترجمه ترگمان]وظیفه مادرخونده است که اصول دین و اصول دین را یاد بگیری
[ترجمه گوگل]وظیفه یک مادر کرمی این است که شما را به زادگاه خود یادآوری کنید

5. The company played fairy godmother by deciding to sponsor the club for a further five years.
[ترجمه ترگمان]این شرکت با تصمیم گرفتن برای حمایت مالی از این باشگاه برای پنج سال دیگر، پری پری را بازی کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت با تصمیم دادن به حمایت از باشگاه به مدت پنج سال دیگر، مادربزرگ پری را بازی کرد

6. The fairy godmother waved her wand.
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او چوبدستیش را تکان داد
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پری دستش را تکان داد

7. Unless he were to pay his godmother a second visit in as many weeks?
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه او در عرض چند هفته به مادر تعمیدی او مراجعه کند؟
[ترجمه گوگل]مگر اینکه او مجبور شود که چندین هفته دیگر ازدواج کند

8. Alix's godmother, also named Alix, had once been to a ball in Vienna.
[ترجمه ترگمان]godmother نیز که به نام Alix نیز خوانده شد، زمانی به مجلس رقص در وین رفته بود
[ترجمه گوگل]کرم مادر آلیکس، همچنین به نام علی، یک بار در وین حضور داشت

9. Before Cinderella is to meet the prince, her godmother appears and equips her with beautiful clothes.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه سیندرلا با شاهزاده ملاقات کند، مادر تعمیدی او ظاهر می شود و او را با لباس های قشنگ تجهیز می کند
[ترجمه گوگل]قبل از سیندرلا برای دیدار با شاهزاده، مادر کرم او به نظر می رسد و او را با لباس های زیبا تجهیز می کند

10. Your godmother is bedridden, Mr Beckenham.
[ترجمه ترگمان]آقای Beckenham، godmother بستری است
[ترجمه گوگل]مادر کرمنتان، آقای بکنهام است

11. godmother to the child?
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او؟
[ترجمه گوگل]کرم مادر به کودک؟

12. She was my godmother after all.
[ترجمه ترگمان] اون مادر تعمیدی من بود
[ترجمه گوگل]او همسر خدای من بود

13. It must have been my godmother, Mrs. Campbell.
[ترجمه ترگمان] \"حتما مادرخونده من بوده، خانم\" کمبل
[ترجمه گوگل]این باید کرم مادر من، خانم کمپبل باشد

14. You have devoured all when you were standing godmother.
[ترجمه ترگمان]وقتی مادر تعمیدی او بودی همه چیز را بلعیده بودی
[ترجمه گوگل]همه زمانی که مادربزرگتان ایستاده بودید همه چیز را خوردید


کلمات دیگر: