کلمه جو
صفحه اصلی

give up the ghost


معنی : مردن

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to lose one's life; die.

مترادف و متضاد

مردن (اصطلاح)
be gathered to one's father, fall asleep, kick the bucket, take the ferry, give up the ghost, go off the hooks, breathe one's last, cash in one's chips, go to glory, go the way of all flesh, go to one's grave, go to one's last account, go to one's last resting place, go to one's long home, go to one's long rest, go west, hand in one's checks, hand in one's dinner pail, join the great majority, lay down one's life, pass beyond the veil, pay the debt of nature, peg out, pop one's clogs, shuffle off this mortal coil, snuff it, turn up one's toes, yield one's breath

جملات نمونه

1. We've had the same TV for over ten years and it's just given up the ghost.
[ترجمه ترگمان]بیش از ده سال است که یک تلویزیون داریم و تازه روح را رها کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما همین تلویزیون را برای بیش از ده سال داشته ایم و این فقط روح است

2. My old car's finally given up the ghost.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل قدیمی من بالاخره روح را رها کرد
[ترجمه گوگل]ماشین قدیمی من، در نهایت، روح را رها کرد

3. The car seems to have given up the ghost.
[ترجمه ترگمان]به نظر میرسه ماشین روح رو رها کرده
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ماشین به روح رسیده است

4. My car finally gave up the ghost.
[ترجمه ترگمان] ماشینم بالاخره روح رو رها کرد
[ترجمه گوگل]ماشین من بالاخره ارواح را ترک کرد

5. Unfortunately, my car's just given up the ghost.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، ماشین من فقط روح رو رها کرده
[ترجمه گوگل]متاسفانه، ماشین من فقط رحمت را رها کرد

6. All I'd cherished from early childhood had been denied me, so I simply gave up the ghost.
[ترجمه ترگمان]تمام آنچه را که از کودکی به خاطر داشتم از من دریغ نکرده بود، بنابراین فقط روح را رها کردم
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که من از دوران کودکی گرامی داشتم، من را تکذیب کرده بود، بنابراین من به راحتی از روح خالی رها شدم

7. This is the gentler way: convince the mind the body's dead and it gives up the ghost.
[ترجمه ترگمان]این روش gentler: ذهن را متقاعد کنید که جسد مرده است و روح آن را رها می کند
[ترجمه گوگل]این شیوه پرطرفدار است: ذهن را متوقف کنید که مرده است و روح را از دست می دهد

8. What light struggled through the unwashed front window soon gave up the ghost in the air that seemed almost palpably grey.
[ترجمه ترگمان]چیزی که از میان پنجره unwashed دست و پا می زد، به زودی روح را در هوا رها کرد که تقریبا به نظر می رسید که به نظر می رسد خاکستری باشد
[ترجمه گوگل]به زودی نور خیره کننده ای که از طریق پنجره ی جلوگیری شده از بین رفته بود فریاد زد که شبح در هوا بود که به نظر می رسید تقریبا ارغوانی خاکستری بود

9. Add a small local earthquake and most men would have given up the ghost.
[ترجمه ترگمان]یک زمین لرزه کوچک محلی را اضافه کنید و بیشتر مردان روح را تسلیم خواهند کرد
[ترجمه گوگل]یک زلزله کوچک محلی اضافه کنید و اکثر مردان این روح را رها کرده اند

10. Certainly Ferguson has not given up the ghost of trying to land the Championship.
[ترجمه ترگمان]البته فرگوسن از روح تلاش برای فرود در مسابقات قهرمانی دست برنداشته است
[ترجمه گوگل]مطمئنا فرگوسن شبح تلاش برای فرود قهرمانی را رد نکرده است

11. They squirmed, shrivelled and after a brief struggle, gave up the ghost.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیچ وتاب می خوردند، و بعد از یک مبارزه کوتاه، روح را رها کردند
[ترجمه گوگل]آنها سیر می کردند، فرو ریختند و بعد از یک مبارزه کوتاه، ارواح را ترک کردند

12. With one last defiant surge of power the jeep finally gave up the ghost.
[ترجمه ترگمان]با آخرین موج مبارزه جسورانه، جیپ بالاخره روح را رها کرد
[ترجمه گوگل]جیپ با یکی از آخرین قدرت های بی نظیر قدرت، نهایتا روح را رها کرد

13. Doctors said that while his heart was fine, his vascular system had given up the ghost.
[ترجمه ترگمان]پزشکان گفتند که در حالی که قلب او خوب بود، سیستم vascular روح را رها کرده بود
[ترجمه گوگل]پزشکان گفتند که در حالی که قلبش خوب بود، سیستم عروقیش شبح را رها کرد

14. Finally the engine gave up the ghost completely and nothing could persuade it to start again.
[ترجمه ترگمان]سرانجام موتور به طور کامل روح را رها کرد و هیچ چیز نمی توانست آن را متقاعد کند که دوباره شروع کند
[ترجمه گوگل]در نهایت موتور کاملا خالی از روح بود و هیچ چیز نمی توانست آن را مجبور کند دوباره شروع کند

15. He would ordinarily blow out the candle and give up the ghost.
[ترجمه ترگمان]معمولا شمع را خاموش می کرد و روح را رها می کرد
[ترجمه گوگل]او معمولا شمع را فشرده و روح را رها می کند

پیشنهاد کاربران

۱ - خراب شدن
۲ - مردن

جون داده

انجام کاری رو متوقف کردن . یا کاملا دست از کار کشیدن
stop doing something or stop working completlly


کلمات دیگر: