1. Dena was enchanted by the house.
[ترجمه ترگمان]dena در خانه طلسم شده بود
[ترجمه گوگل]دنا توسط خانه مات و مبهوت شد
2. The witch enchanted the princess with magic words.
[ترجمه ترگمان]جادوگر با کلمات جادویی پرنسس را طلسم کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده خانم را با کلمات جادویی تحریک کرد
3. The audience was clearly enchanted by her performance.
[ترجمه ترگمان]حضار به وضوح تحت تاثیر نمایش او قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به وضوح از عملکرد او محو شدند
4. The enchanting scenery of the West Lake unfolds before our eyes.
[ترجمه ترگمان]مناظر جذاب دریاچه غرب در برابر چشمان ما آشکار می شوند
[ترجمه گوگل]مناظر جادویی دریاچه غرب قبل از چشم ما باز می شود
5. I was enchanted by the way she smiled.
[ترجمه ترگمان]من از طرز لبخند او جادو شده بودم
[ترجمه گوگل]من از طریق روش لبخند زدن به من خیره شدم
6. The main attraction of Beijing resides in its enchanting scenery.
[ترجمه ترگمان]جاذبه اصلی پکن در مناظر جذاب آن زندگی می کند
[ترجمه گوگل]جاذبه اصلی پکن ساکن در مناظر فریبنده آن است
7. The listeners were enchanted by the singer's sweet voice.
[ترجمه ترگمان]صدای شیرین آواز خواننده به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]شنوندگان توسط صدای شیرین خواننده محکوم شدند
8. King Arthur hid his treasures here and Merlin enchanted the cave so that nobody should ever find them.
[ترجمه ترگمان]پادشاه ارتور treasures را اینجا پنهان کرد و مرلین غار را طلسم کرد تا کسی نتواند آن ها را پیدا کند
[ترجمه گوگل]پادشاه آرتور مخارجش را در اینجا مخفی کرد و مرلین غار را غرق کرد تا کسی آن را پیدا نکند
9. She enchanted you as she has so many others.
[ترجمه ترگمان]او شما را مثل خیلی های دیگر طلسم کرده است
[ترجمه گوگل]او شما را همانطور که بسیاری از دیگران را دوست دارد، محکوم می کند
10. The happy family scene had enchanted him.
[ترجمه ترگمان]صحنه خانواده خوشبخت او را طلسم کرده بود
[ترجمه گوگل]صحنه خانواده شاد او را محکوم کرد
11. He was enchanted by the idea.
[ترجمه ترگمان]از این فکر جادو شده بود
[ترجمه گوگل]او این ایده را تحریک کرد
12. The child looked enchanting in a pale blue dress.
[ترجمه ترگمان]کودک با لباس آبی رنگ بسیار دلربا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]کودک در یک لباس پریده آبی، دلربا بود
13. Don't expect young children to be as enchanted with the scenery as you are.
[ترجمه ترگمان]از بچه های جوان انتظار نداشته باش که مثل تو طلسم شده باشند
[ترجمه گوگل]انتظار ندارید که بچه های کوچک با این مناظر به همان اندازه که شما هستند لرزید
14. What an enchanting little girl!
[ترجمه ترگمان]چه دختر کوچولوی جذابی!
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو دلنشین!
15. Mary's gaiety and wit have enchanted us all.
[ترجمه ترگمان]نشاط و هوش مری همه ما را طلسم کرده
[ترجمه گوگل]شادابی و آرامش مری همه ما را تحریک کرده است