معنی : طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین
معانی دیگر : طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یمن، بدیع، کم نظیر، پنجاهمین سالگرد، پرقیمت، عالی، موفق، پر افتخار، پر رونق، اعلا
golden
معنی : طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین
معانی دیگر : طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یمن، بدیع، کم نظیر، پنجاهمین سالگرد، پرقیمت، عالی، موفق، پر افتخار، پر رونق، اعلا
انگلیسی به فارسی
طلایی، زرین، اعلا، درخشنده
طلایی، طلا، زرین، درخشنده، اعلاء
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: deep yellow and shiny.
• مترادف: aureate, gilt, gold, xanthic, yellowish
• مشابه: bright, brilliant, gleaming, glittering, radiant, resplendent, shining, shiny, sparkling
• مترادف: aureate, gilt, gold, xanthic, yellowish
• مشابه: bright, brilliant, gleaming, glittering, radiant, resplendent, shining, shiny, sparkling
• (2) تعریف: made of gold.
• مترادف: gold
• مشابه: gilt
• مترادف: gold
• مشابه: gilt
• (3) تعریف: excellent or precious.
• مترادف: exceptional, glorious, grand, magnificent, precious, special, splendid
• مشابه: advantageous, favorable, invaluable, opportune, priceless, promising, propitious, timely
• مترادف: exceptional, glorious, grand, magnificent, precious, special, splendid
• مشابه: advantageous, favorable, invaluable, opportune, priceless, promising, propitious, timely
- a golden time
[ترجمه ترگمان] زمان طلایی
[ترجمه گوگل] زمان طلایی
[ترجمه گوگل] زمان طلایی
• having the color of gold; of gold; precious; full of potential, opportune
something that is golden in colour is bright yellow.
golden things are made of gold.
you use golden to describe something that is excellent or ideal.
something that is golden in colour is bright yellow.
golden things are made of gold.
you use golden to describe something that is excellent or ideal.
مترادف و متضاد
طلایی (صفت)
auburn, golden, gilt, auric, aureate
طلا (صفت)
golden, aurous
اعلاء (صفت)
best, golden, premium
درخشنده (صفت)
radiant, refulgent, golden, resplendent, effulgent, fulgent
زرین (صفت)
golden
beautiful, advantageous
Synonyms: auspicious, best, blissful, bright, brilliant, delightful, excellent, favorable, flourishing, glorious, happy, joyful, joyous, opportune, precious, promising, propitious, prosperous, resplendent, rich, rosy, shining, successful, valuable
Antonyms: disadvantaged, ugly, unsuccessful
dark yellow
Synonyms: aureate, auric, auriferous, aurous, aurulent, blond, blonde, caramel, dusty, flaxen, honeyed, mellow yellow, ochroid, straw, tan, tawny, wheat
جملات نمونه
1. golden ears of wheat
خوشه های زرین گندم
2. golden hair flowing down her back
موهای طلایی که تا پشتش آویخته بود
3. golden opportunity
فرصت طلایی (عالی)
4. a golden dream
خواب طلایی
5. a golden opportunity
فرصت طلایی
6. a golden statue
مجسمه ی طلایی
7. a golden wedding
جشن پنجاهمین سال عروسی
8. her golden hair cascaded down her shoulder
موهای طلایی او برشانه اش موج می زد.
9. her golden tresses covered her shoulders
گیسوان زرین او شانه های او را می پوشاند.
10. his golden hair peeped from the edges of his cap
موهای طلایی او از لبه های کلاهش بیرون زده بود.
11. long, golden earrings were dangling from her ears
گوشواره های بلند و طلایی از گوش هایش آویخته بود.
12. the golden age of persian civilization
عصر طلایی تمدن ایران
13. the golden dew of sleep
(شکسپیر) شبنم زرین خواب
14. the golden period of greek literature
عصر طلایی ادبیات یونان
15. she has golden hair
او موی طلایی دارد.
16. (a pair of) golden earrings
گوشواره ی طلا
17. silence is golden
سکوت طلا است
18. his coat had golden lace and . . .
کت او یراق زرین داشت و . . .
19. long hair with golden curls
گیسوی بلند با شکنج های طلایی
20. the strand of golden hair which hangs from kristina's forehead
دسته ی گیسوی زرین که از پیشانی کریستینا آویخته است
21. they celebrated the golden anniversary of their marriage
آنان پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند.
22. to encrust a golden cup with gems
لیوان زرین را با جواهر آراستن
23. her necklace was a golden chain with a cross hanging from it
گردنبند او زنجیری طلایی بود که صلیبی از آن آویخته بود.
24. the natives' skin was golden brown
پوست بدن بومیان قهوه ای طلایی بود.
25. the sunlight splashed over her golden hair
نور خورشید بر گیسوان زرین او می درخشید.
26. eight horses will race for the golden cup
هشت اسب برای کاپ طلا مسابقه خواهند داد.
27. her legs were covered with a golden down
پاهای او از موهای نرم طلایی پوشیده شده بود.
28. the rustle of their footsteps in the dry golden leaves
صدای خش خش گام های آنان در برگ های خشک و طلایی رنگ
29. Speech is silver (or silvern), silence is golden.
[ترجمه ترگمان]گفتار نقره ای است (یا silvern)، سکوت طلایی است
[ترجمه گوگل]سخنرانی نقره ای (یا نقره ای) است، سکوت طلایی است
[ترجمه گوگل]سخنرانی نقره ای (یا نقره ای) است، سکوت طلایی است
30. Kindness is the golden chain by which society is bound together. Johann Wolfgang Von Goethe
[ترجمه ترگمان]مهربانی زنجیر طلایی است که جامعه با آن پیوند خورده است یوهان ولفگانگ ون گوته
[ترجمه گوگل]Kindness زنجیره طلایی است که جامعه آن را به هم متصل می کند یوهان ولفگانگ فون گوته
[ترجمه گوگل]Kindness زنجیره طلایی است که جامعه آن را به هم متصل می کند یوهان ولفگانگ فون گوته
a golden statue
مجسمه‌ی طلایی
She has golden hair.
او موی طلایی دارد.
the golden age of Persian civilization
عصر طلایی تمدن ایران
golden opportunity
فرصت طلایی (عالی)
They celebrated the golden anniversary of their marriage.
آنان پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند.
پیشنهاد کاربران
طلایی. به رنگ طلا . زرین .
طلایی
کلمات دیگر: