کلمه جو
صفحه اصلی

demoralize


معنی : تضعیف کردن، تضعیف روحیه کردن، از روحیه انداختن
معانی دیگر : (روحیه را) خراب کردن یا تضعیف کردن، دژ روان کردن، درمانده کردن، (نادر) اخلاق (کسی را) فاسد کردن، گمراه کردن

انگلیسی به فارسی

(روحیه را) خراب کردن یا تضعیف کردن، دلسرد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cause despair, lower morale; corrupt morals (also demoralise)
if something demoralizes you, it makes you lose confidence and feel depressed.

مترادف و متضاد

تضعیف کردن (فعل)
attenuate, weaken, castrate, debilitate, demoralize, unbrace

تضعیف روحیه کردن (فعل)
demoralize, cow

از روحیه انداختن (فعل)
demoralize

depress, unnerve


Synonyms: abash, blow out, blow up, chill, cripple, damp, dampen, daunt, debilitate, deject, disarrange, disconcert, discountenance, discourage, dishearten, disorder, disorganize, disparage, dispirit, disturb, embarrass, enfeeble, get to, jumble, muddle, nonplus, psych out, rattle, sap, send up, shake, snarl, take apart, take steam out, undermine, unglue, unman, unsettle, unzip, upset, weaken


Antonyms: boost, comfort, encourage, uplift


corrupt, pervert


Synonyms: bastardize, bestialize, brutalize, debase, debauch, deprave, lower, vitiate, warp


Antonyms: make good, moralize, purify


جملات نمونه

1. Talk of defeat had demoralized the team.
[ترجمه ترگمان]صحبت از شکست تیم را تضعیف کرده بود
[ترجمه گوگل]بحث در مورد شکست تیم تیم را تضعیف کرد

2. Losing several matches in succession had completely demoralized the team.
[ترجمه ترگمان]از دست دادن چندین بازی پیاپی تیم را کاملا تضعیف کرد
[ترجمه گوگل]از دست دادن مسابقات چند جانبه به طور پیوسته، تیم را کاملا از بین برد

3. The troops were thoroughly demoralized by this set - back.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی به طور کامل با این عقب نشینی تضعیف شدند
[ترجمه گوگل]سربازان به طور کامل توسط این مجموعه از بین رفته اند

4. The illness demoralized him and recovery took several weeks.
[ترجمه ترگمان]بیماری او را تضعیف کرد و ریکاوری چند هفته طول کشید
[ترجمه گوگل]بیماری او را مجبور کرد و بهبود چندین هفته طول کشید

5. Clearly, one of the objectives is to demoralize the enemy troops in any way they can.
[ترجمه ترگمان]واضح است که یکی از اهداف این است که سربازان دشمن را به هر طریقی که بتوانند تضعیف کنند
[ترجمه گوگل]واضح است که یکی از اهداف این است که نیروهای دشمن را به هر طریقی که می توانند تحمل کنند

6. The refugees were cold, hungry, and demoralized.
[ترجمه ترگمان]پناهندگان گرسنه، گرسنه، و تضعیف روحیه بودند
[ترجمه گوگل]پناهندگان سرد، گرسنه و غیرقابل تحمل بودند

7. After the game, the players were tired and demoralized.
[ترجمه ترگمان]بعد از بازی، بازیکنان خسته و ناامید شدند
[ترجمه گوگل]پس از بازی، بازیکنان خسته و تضعیف شدند

8. Poor working conditions lead to demoralized and unproductive employees.
[ترجمه ترگمان]شرایط کاری ضعیف منجر به کارمندان دلسرد و غیرسازنده می شود
[ترجمه گوگل]شرایط کار ضعیف منجر به کارکنان فاسد و غیر کارآمد می شود

9. Being out of work for a long time is very demoralizing.
[ترجمه ترگمان]خارج شدن از کار برای مدتی طولانی، بسیار زننده است
[ترجمه گوگل]از کار کردن برای مدت زمان طولانی بسیار روحانی است

10. The ship's crew were now exhausted and utterly demoralized.
[ترجمه ترگمان]افراد کشتی اکنون خسته و خسته بودند و به کلی خود را از دست داده بودند
[ترجمه گوگل]خدمه کشتی در حال حاضر خسته و کاملا تخریب شده است

11. The workers here seem very demoralized.
[ترجمه ترگمان]کارگران اینجا بسیار دلسرد به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]کارگران اینجا به نظر بسیار تخریب شده اند

12. The enemy troops were exhausted and demoralized.
[ترجمه ترگمان]قشون دشمن خسته و فرسوده شده بود
[ترجمه گوگل]نیروهای دشمن خسته و دمیده شده بودند

13. We were so demoralized by that one wrong turn that were lost for hours.
[ترجمه ترگمان]ما به این نتیجه رسیده بودیم که یک تغییر اشتباه برای ساعت ها از دست رفته بود
[ترجمه گوگل]ما با یک اشتباه نادرست که برای ساعت ها از دست رفته بود، خیلی دگرگون شده بودیم

14. The defeated army returned home as a demoralized rabble.
[ترجمه ترگمان]ارتش شکست خورده به عنوان اوباش demoralized به خانه بازگشت
[ترجمه گوگل]ارتش شکست خورده بازگشت به خانه را به عنوان یک خرچنگ demoralized

15. They have left the teaching profession, demoralized and undervalued.
[ترجمه ترگمان]آن ها حرفه تدریس را رها کرده اند، خود را تضعیف می کنند و ارزش خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل]آنها حرفه ی تدریس را ترک کرده اند، از دست داده اند و کم ارزش شده اند

The death of the officer demoralized the soldiers.

کشته شدن افسر روحیه سربازان را خراب کرد.


a bunch of demoralized people with no hope for their country's future

گروهی مردم ضعیف‌النفس که امیدی به آینده‌ی کشورشان ندارند


پیشنهاد کاربران

تو دل کسی را خالی کردن
دلسرد، ناامید، مأیوس کردن


کلمات دیگر: