کلمه جو
صفحه اصلی

depress


معنی : دلتنگ کردن، کم بها کردن، افسرده کردن، دژم کردن، از ارزش انداختن
معانی دیگر : فروفشردن، (به سوی پایین) فشار دادن، پایین فشردن، غمگین کردن، محزون کردن، ماتمگین کردن، (ارزش و قیمت و مقدار) کاستن، کاهش دادن، تنزل دادن، پایین آوردن، کم کردن، کاسته کردن، (از نیرو یا کنشوری چیزی کاستن) ضعیف کردن، کساد کردن (بازار چیزی)، دچار رکود کردن، بی رونق کردن، (موسیقی) صدا را ریزتر کردن

انگلیسی به فارسی

دلتنگ کردن، دژم کردن، افسرده کردن، کم‌بها کردن، از ارزش انداختن


فرو بردن


انگلیسی به انگلیسی

• make sad, discourage; press down on
if something depresses you, it makes you feel sad and disappointed.
if something depresses prices, wages, or figures, it causes them to fall in value.
see also depressed, depressing.

مترادف و متضاد

push down


Synonyms: cheapen, debase, depreciate, diminish, downgrade, impair, lessen, lower, reduce


Antonyms: increase, raise


دلتنگ کردن (فعل)
anguish, depress, mope

کم بها کردن (فعل)
depreciate, depress

افسرده کردن (فعل)
depress, mope, overcloud, dispirit

دژم کردن (فعل)
depress

از ارزش انداختن (فعل)
depress

deject, make despondent; exhaust


Synonyms: abase, afflict, ail, bear down, beat, beat down, bother, bug, bum out, cast down, chill, cow, damp, dampen, darken, daunt, debase, debilitate, degrade, desolate, devitalize, discourage, dishearten, dismay, dispirit, distress, disturb, drag, drain, dull, enervate, faze, keep under, lower, mock, mortify, oppress, perturb, press, put down, reduce, reduce to tears, run down, sadden, sap, scorn, slow, throw cold water on, torment, trouble, try, turn one off, upset, weaken, weary, weigh down


Antonyms: cheer, comfort, encourage, excite, lift, make happy, stimulate


devalue


Synonyms: couch, demit, dip, droop, flatten, let down, level, lower, press down, settle, sink, smoosh, squash


Antonyms: push up, raise, uplift


جملات نمونه

1. depress the red button to start the motor
برای به کار انداختن موتور دکمه ی قرمز را فشار دهید.

2. if you depress the gas pedal, the car will go faster
اگر روی پدال گاز فشار بیاوری اتومبیل تندتر می رود.

3. unemployment and the lowering of incomes will depress the markets
بیکاری و کم شدن درآمدها بازارها را کساد خواهد کرد.

4. The rainy days always depress me.
[ترجمه Adrina] روز های بارانی همیشه من را افسرده می کند
[ترجمه A.A] ایام بی پولی ( تنگدستی ) همیشه منو رنج میده
[ترجمه هادی] تو روزهای بارانی اصلا دل و دماغ ندارم.
[ترجمه ترگمان]روزه ای بارونی همیشه منو افسرده می کنه
[ترجمه گوگل]روزهای بارانی همیشه من را خفه می کنند

5. Several factors combined to depress the American economy.
[ترجمه ترگمان]چندین عامل برای افسرده کردن اقتصاد آمریکا ترکیب شدند
[ترجمه گوگل]عوامل متعددی برای کاهش اقتصاد آمریکا ترکیب شده است

6. High interest rates may depress share prices.
[ترجمه ترگمان]نرخ سود بالا ممکن است قیمت سهام را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]نرخ بهره بالا می تواند قیمت سهام را کاهش دهد

7. Slowly depress the accelerator/brake pedal.
[ترجمه ترگمان]پدال گاز را فشار دهید و پدال ترمز را فشار دهید
[ترجمه گوگل]پدال شتاب دهنده / ترمز را به آرامی فشار دهید

8. This drug helps depress high hormone levels.
[ترجمه ترگمان]این دارو به کاهش سطح هورمونی کمک می کند
[ترجمه گوگل]این دارو به کاهش سطح هورمون بالا کمک میکند

9. Runaway inflation will depress the economy.
[ترجمه ترگمان]تورم فراری اقتصاد را افسرده می کند
[ترجمه گوگل]تورم فرار اقتصاد را کاهش خواهد داد

10. Dieting may also depress the metabolic rate, he says, making it easier to gain weight the next time around.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که Dieting ممکن است نرخ متابولیک را کاهش دهد و بیان می کند که کسب وزن در زمان بعدی آسان تر است
[ترجمه گوگل]او می گوید، رژیم غذایی همچنین ممکن است میزان متابولیسم را کاهش دهد، و این باعث می شود که وزن بعدی بعدا کاهش یابد

11. The aim in doing this is not to depress yourself but to be open to the possibility of self-improvement.
[ترجمه ترگمان]هدف از انجام این کار این است که خودتان را افسرده نکنید اما در معرض احتمال بهبود خود باشید
[ترجمه گوگل]هدف این کار این است که خود را افسرده نکنید، بلکه به امکان بهبود خودتان باز گردد

12. to depress the clutch pedal .
[ترجمه ترگمان]تا پدال گاز را فشار دهد
[ترجمه گوگل]پدال کلاچ را فشار دهید

13. Depress the clutch fully.
[ترجمه ترگمان]clutch را کامل کن
[ترجمه گوگل]کلاچ را کاملا خاموش کنید

14. Normally rising interest rates will depress the price of gilts by making their fixed interest payments less attractive to investors.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، نرخ بهره رو به افزایش قیمت gilts را کاهش می دهد و باعث می شود که پرداخت بهره ثابت آن ها برای سرمایه گذاران جذابیت کمتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]به طور معمول نرخ بهره افزایش می یابد قیمت مرده ها را با کاهش پرداخت های ثابت بهره کمتر برای سرمایه گذاران

15. That could depress prices over the next year, some analysts say.
[ترجمه ترگمان]برخی تحلیلگران می گویند که این مساله می تواند قیمت ها را در سال آینده کاهش دهد
[ترجمه گوگل]بعضی تحلیلگران می گویند قیمت آن می تواند در سال آینده کاهش یابد

If you depress the gas pedal, the car will go faster.

اگر روی پدال گاز فشار بیاوری، اتومبیل تندتر می‌رود.


Depress the red button to start the motor.

برای به‌کار انداختن موتور دکمه‌ی قرمز را فشار دهید.


It depressed me to visit her tomb.

رفتن به آرامگاه او مرا افسرده کرد.


The room was depressingly dark and quiet.

اتاق به‌طور افسرده‌کننده‌ای (به‌طور دل‌گیری) تاریک و ساکت بود.


Rumors of war further depressed stock prices.

شایعات جنگ بهای سهام را کاهش بیشتری داد.


Unemployment and the lowering of incomes will depress the markets.

بیکاری و کم شدن درآمدها بازارها را کساد خواهد کرد.


پیشنهاد کاربران

افسرده کردن، ناراحت کردن

افسرده بودن , ناراحت بودن
مث اهنگ
خوش باش عزیزم ولی من اینجا دلتنگم تنها نشستم دارم با دردا میجنگم عیبی نداره روزای خوبه منم میرسه هر کی میرسه میگه این آدمه چقد دپرسه😅🤣


کلمات دیگر: