کلمه جو
صفحه اصلی

hesitant


معنی : مردد، دو دل، تامل کننده
معانی دیگر : مولنده، نامطمئن، مذبذب، مرددانه، دودلانه، تردیدآمیز، درنگ کننده

انگلیسی به فارسی

دودل، مردد، درنگ کننده، تامل کننده


تردید، مردد، دو دل، تامل کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: hesitantly (adv.)
• : تعریف: uncertain or in doubt; hesitating.
مترادف: indecisive, tentative
متضاد: certain, confident, decisive
مشابه: diffident, doubtful, dubious, faltering, halfhearted, halting, irresolute, reluctant, uncertain, undecided, unsure

- He was hesitant to ask her for fear that she would refuse.
[ترجمه ترگمان] او مردد بود که از او بخواهد که از او خواهش کند که از او خواستگاری کند
[ترجمه گوگل] او تردید داشت که از او بخواهد که از او رد شود
- I tend to be hesitant when I have to make an important decision.
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم زمانی که باید تصمیم مهمی بگیرم مردد باشم
[ترجمه گوگل] من وقتی که مجبورم تصمیم مهمی بگیرم، تردید دارم
- She was somewhat hesitant about accepting such a fast-paced job.
[ترجمه ترگمان] او تا حدی در مورد قبول چنین شغل پر سرعت مردد بود
[ترجمه گوگل] او تا حدودی در مورد پذیرش چنین کاری سریع گام هشدار داد

• indecisive, vacillating, irresolute, faltering
if you are hesitant about doing something, you do not do it quickly or immediately, usually because you are uncertain, embarrassed, or worried.

مترادف و متضاد

مردد (صفت)
acatalectic, hesitant, wavering, hesitating, uncertain, unsure, half-hearted, irresolute, unready, vacillatory

دو دل (صفت)
hesitant, irresolute, indecisive, wavery, shilly-shally

تامل کننده (صفت)
hesitant

uncertain, waiting


Synonyms: afraid, averse, backward, dawdling, delaying, diffident, disinclined, doubtful, doubting, faltering, half-hearted, halting, hanging back, hesitating, indecisive, irresolute, lacking confidence, lazy, loath, reluctant, shy, skeptical, slow, tentative, timid, uneager, unpredictable, unsure, unwilling, vacillating, wavering


Antonyms: certain, definite, resolute, sure, unhesitant, unwavering


جملات نمونه

1. hesitant policies
سیاست های تردیدآمیز

2. a hesitant fighter
جنگجوی دودل

3. She was hesitant about coming forward with her story.
[ترجمه ترگمان]او مردد بود که داستان خود را پیش بکشد
[ترجمه گوگل]او در مورد پیشگویی از داستان خود تردید داشت

4. Gail gave me a hesitant little smile.
[ترجمه ترگمان]گیل لبخندی مردد به من زد
[ترجمه گوگل]گیل به من لبخند کوچکی زد

5. He took a hesitant step towards her.
[ترجمه ترگمان]او یک قدم مردد به طرف او برداشت
[ترجمه گوگل]او گام تردید به سوی او برد

6. She gave me a hesitant smile.
[ترجمه ترگمان]لبخند مرددی تحویل من داد
[ترجمه گوگل]او به من لبخند تردید زد

7. They seemed hesitant about coming in.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن ها مردد بودند که بیایند داخل
[ترجمه گوگل]آنها در مورد ورود به آن دلسرد شدند

8. The evening show was terrible, with hesitant unsure performances from all.
[ترجمه ترگمان]نمایش شب وحشتناک بود و از همه چیز تردید داشت
[ترجمه گوگل]نمایش شبانه وحشتناک بود، با اجراهای نامطمئن ناامید از همه

9. The speaker was rather hesitant and had to be prompted occasionally by the chairman.
[ترجمه ترگمان]سخنگو کمی مردد بود و مجبور بود گاهی اوقات توسط رئیس تحریک شود
[ترجمه گوگل]سخنران، ناامید شد و گاهی اوقات توسط رئیس هدایت شد

10. You seemed a bit hesitant about recommending that restaurant - is something wrong with it?
[ترجمه ترگمان]تو به نظر کمی مردد در مورد پیشنهاد اون رستوران به نظر می رسیدی؟
[ترجمه گوگل]شما به نظر می رسید کمی در مورد توصیه رستوران است - چیزی اشتباه است با آن؟

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. She is hesitant to draw conclusions until the study is over.
[ترجمه ترگمان]او مردد است تا زمانی که مطالعه به پایان برسد، نتیجه گیری کند
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که مطالعه تمام شود، دلسرد می شود تا نتیجه گیری شود

13. She was hesitant about accepting the invitation.
[ترجمه ترگمان]او مردد بود که دعوت را بپذیرد
[ترجمه گوگل]او در مورد پذیرش این دعوت تردید داشت

14. Doctors are hesitant to comment on the new treatment.
[ترجمه ترگمان]پزشکان نسبت به نظر دادن در مورد درمان جدید تردید دارند
[ترجمه گوگل]پزشکان از تجدید نظر در درمان جدید هراس دارند

15. He had emerged from being a hesitant and unsure candidate into a fluent debater.
[ترجمه ترگمان]او از کاندید بودن مردد و مردد در یک مناظره کننده حرفه ای بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]او از یک نامزد نگران کننده و نامطمئن به یک مأمور روانشناختی پرده برداشت

a hesitant fighter

جنگجوی دودل


hesitant policies

سیاست‌های تردیدآمیز


پیشنهاد کاربران

با شک و تردید رفتار کردن
نا مطمئن


مردد،
همراه با تردید

He took a hesitant step towards her
او مردد به سوی اون دختر گام برمی داشت
( همراه با تردید به سمتش قدمی برداشت )

دو دل

Hesitant=shy


کلمات دیگر: