کلمه جو
صفحه اصلی

glib


معنی : لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار
معانی دیگر : (تداعی منفی) چرب زبان، (به طور غیرمخلصانه) سلیس و روان، چرب گفتار، کارنگ، زبان باز، (کلام) چرب و نرم، (سخن) پوچ، سطحی، توخالی

انگلیسی به فارسی

روان، سلیس، چرب زبان، زبان دار، لیز، لاقید


سلیس و چرب زبان، سلیس، لیز، روان، چرب زبان، زبان دار، لا قید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: glibber, glibbest
مشتقات: glibly (adv.), glibness (n.)
(1) تعریف: speaking or prone to speak easily and fluently, esp. in a careless or thoughtless manner, with little concern for the truth.
مترادف: smooth
مشابه: facile, flippant, fluent, insincere, oily, slick, suave, talkative, unctuous, voluble

- Don't let any glib salesman talk you into making up your mind too quickly.
[ترجمه zahra] اجازه نده هیچ فروشنده ی چرب زبانی مجبورت کنه که خیلی سریع تصمیمت رو بگیری
[ترجمه ترگمان] اجازه نده که اون فروشنده چرب زبان با تو حرف بزنه که ذهنت رو خیلی زود بیدار کنه
[ترجمه گوگل] اجازه ندهید هر یک از فروشنده های گلوب شما را به ساخت ذهن خود را بیش از حد به سرعت

(2) تعریف: spoken or performed in an offhand manner, with ease or fluency.
مترادف: offhand
متضاد: studied
مشابه: fluent, impromptu, slick, spontaneous

(3) تعریف: careless, thoughtless, or insincere.
مترادف: careless, insincere, thoughtless
متضاد: sincere, thoughtful
مشابه: offhand

- She's become so disrespectful lately that she gives me nothing but glib responses whenever I ask her a question.
[ترجمه ترگمان] این اواخر این قدر به من بی احترامی شده که هر وقت از او سوال می کنم جواب های glib به من می دهد
[ترجمه گوگل] او به تازگی ناکارآمد بوده است، هر زمان که از او سوال میپرسد، او به من هیچی نمیداند اما پاسخهای انعکاسی میدهد

• easily fluent, smooth-tongued; tending to speak in a careless or thoughtless manner, insincere, careless
you describe someone's behaviour as glib when they talk too quickly and confidently, making difficult things sound easy, so that you feel that you cannot trust them.

مترادف و متضاد

لا قید (صفت)
happy-go-lucky, careless, slipshod, unconcerned, glib, indifferent, jaunty, thoughtless

سلیس (صفت)
eloquent, clear, evident, smooth, glib, fluent, pellucid, voluble

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

لیز (صفت)
slick, glib, lubricious, slippery, slippy, slithery, saponaceous, slimy

چرب زبان (صفت)
glib, silver-tongued, smooth-tongued

زبان دار (صفت)
glib

slick, smooth-talking


Synonyms: artful, articulate, easy, eloquent, facile, fast-talking, flip, fluent, garrulous, hot-air, insincere, loquacious, plausible, quick, ready, silver-tongued, slippery, smooth operator, smooth-spoken, smooth-tongued, suave, talkative, urbane, vocal, vocative, voluble


Antonyms: inarticulate, quiet, stuttering, tongue-tied, uncommunicative


جملات نمونه

1. a glib politician
سیاست مدار چرب زبان

2. he has a glib tongue
او زبان چرب و نرمی دارد.

3. Mr. Lewis takes an insufferably glib attitude toward it all.
[ترجمه ترگمان]آقای \"لوئیس\" نسبت به همه چیز بی تفاوت بود
[ترجمه گوگل]آقای لوئیس نگرش ناخوشایندی را در برابر همه اینها می گذارد

4. The spokesman's answer was just too glib.
[ترجمه ترگمان]پاسخ این سخنگو بیش از حد glib بود
[ترجمه گوگل]پاسخ سخنگوی فقط بیش از حد سرحال بود

5. No one was convinced by his glib answers/explanations.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس از جواب و توضیحات glib متقاعد نشده بود
[ترجمه گوگل]هیچ کس با پاسخ / توضیحات دلخواهش متقاعد نشد

6. He's a glib, self-centred man.
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم glib و متکی به خودش
[ترجمه گوگل]او مردی با شکوه و متمرکز است

7. When women do confront sexism, the glib reply is often that it is a joke.
[ترجمه ترگمان]وقتی زنان با تبعیض جنسی رو به رو می شوند، این پاسخ glib اغلب این است که این یک شوخی است
[ترجمه گوگل]هنگامی که زنان با سکس جنسیت مقابله می کنند، پاسخ گویای اغلب آن است که شوخی است

8. Steve is annoyed and Amy furious at my glib suggestion that their late beloved Kiwi inhabits the body of a stranger cat.
[ترجمه ترگمان]استیو ناراحت است و ای می از پیشنهاد glib که آخرین کیوی محبوب آن ها در بدن یک گربه بیگانه زندگی می کند عصبانی است
[ترجمه گوگل]استیو آزار دهنده است و امی خشمگین است که به من نشان می دهد که قیچی محبوبشان کیوی در بدن یک گربه غریبه زندگی می کند

9. There is nothing glib or rhetorical about Freeman's way of expressing her beliefs.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز مربوط به فریمن نیست که طرز بیان her را بیان کند
[ترجمه گوگل]در مورد روش Freeman برای بیان باورهایش هیچ چیز غیرمعمول یا بی پروایی وجود ندارد

10. He was glib in tongue, lavish in promises, big in size and somewhat stupid.
[ترجمه ترگمان]او به زبان چرب و نرم بود، به وعده هایی که به اندازه کافی بزرگ و تا حدی احمقانه بود، پر زرق و برق بود
[ترجمه گوگل]او در زبان خوابیده بود، در وعده های بزرگ، به اندازه بزرگ و تا حدی احمق بود

11. I know this will sound glib, but don't pretend you aren't feeling what you feel.
[ترجمه ترگمان]می دونم که این به نظر منطقی میاد، اما تظاهر نکن که چه احساسی داری
[ترجمه گوگل]من می دانم که این صدا به نظر می رسد، اما تظاهر نمیکنم احساس شما را احساس می کنید

12. It's all very glib, with its attempt at representing tough street realities doused with treacly sentimentality.
[ترجمه ترگمان]همه این افراد، با تلاش خود در نمایش واقعیت های سخت خیابانی، با احساسات treacly طغیان کردند
[ترجمه گوگل]همه اینها بسیار خوشحال هستند، تلاش خود را برای نشان دادن واقعیت های خیابانی دشوار با احساسات پراکنده ای انجام می دهند

13. We're being rather glib here.
[ترجمه ترگمان]ما داریم به این نتیجه می رسیم که
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر در حال جلب توجه نیستیم

14. It is, as the morbidly glib never tire of reminding us, as natural as life.
[ترجمه ترگمان]همان گونه که the بیمار هرگز از یادآوری ما، مثل زندگی طبیعی خسته نمی شوند
[ترجمه گوگل]این است که، همانطور که بطور مضر به نظر می رسد، هرگز به ما یادآوری نمی کند، به عنوان طبیعی به عنوان زندگی

a glib politician

سیاست‌مدار چرب‌زبان


He spoke glibly about honesty.

او با چرب‌زبانی از صداقت حرف می‌زد.


پیشنهاد کاربران

توخالی، پوچ ( قول و . . . )
چرب زبان، سلیس و روان، دارای چرب زبانی
سطحی ( پاسخ و . . . )

اینایی ک بدون فکر و آنی نظر میدن !


کلمات دیگر: