1. She has an annoying predisposition to find fault wherever she goes.
[ترجمه ترگمان]یه تمایلی آزار دهنده برای پیدا کردن هر جایی که اون میره، پیدا میکنه
[ترجمه گوگل]او در هر جایی که می رود، یک مزاحم آزار دهنده برای یافتن گسل دارد
2. He could always find fault with something, either in my writing or in my personality.
[ترجمه ترگمان]او همیشه می توانست عیب و ایراد بگیرد، یا در نوشته های من یا در شخصیت من
[ترجمه گوگل]او همیشه می تواند با چیزی در نوشته های من یا در شخصیت من تقصیر پیدا کند
3. Don't be so ready to find fault.
[ترجمه ترگمان]انقدر آماده نباش که مقصر رو پیدا کنی
[ترجمه گوگل]آماده نباشید تا گسل پیدا کنید
4. My mother did nothing but find fault with my schoolboy manners.
[ترجمه ترگمان]مادرم هیچ کاری نکرد جز اینکه از رفتار بچگانه من ایراد بگیرد
[ترجمه گوگل]مادر من هیچ کاری نکرد اما با شیوه های مدرسه من گناه پیدا کرد
5. Some people find fault like there is a reward for it. Zig Ziglar
[ترجمه ترگمان]بعضی از افراد مقصر می دانند که پاداشی برای آن وجود دارد زیگ Ziglar
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم گناه می کنند مثل پاداش برای آن است زیگ زیگلار
6. Don't find fault, find a remedy; anybody can complain. Henry Ford
[ترجمه ترگمان]خطای خود را پیدا نکنید، یک درمان پیدا کنید؛ هر کسی می تواند شکایت کند هنری فورد
[ترجمه گوگل]اشتباه نکنید، یک درمان پیدا کنید کسی می تواند شکایت کند هنری فورد
7. Only one investor found the nerve to find fault with what the vast majority considered to be an excellent performance in 199
[ترجمه ترگمان]تنها یک سرمایه گذار جرات پیدا کردن عیب را پیدا کرد که در آن اکثریت قریب به اتفاق آرا در ۱۹۹ راس قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تنها یک سرمایه گذار عصبی را پیدا کرد تا با آنچه اکثریت قریب به اتفاق عملکرد عالی در سال 199 به دست آورد، برطرف شود
8. The sergeant seemed to find fault with everything Maddox did.
[ترجمه ترگمان]گروهبان ظاهرا با تمام کارهایی که مددوکس کرده مقصر بوده
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید سرباز با تمام آنچه که مددوکس انجام داد، گسل پیدا کند
9. It seems that people find it easier to find fault with ideas than to build them up into something better.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که پیدا کردن اشکال با ایده ها آسان تر از ساختن آن ها به چیزی بهتر است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که افراد به راحتی می توانند با ایده های گمراهی پیدا کنند تا آنها را به چیزی بهتر بسپارند
10. He would not find fault with the falsehood.
[ترجمه ترگمان]او مقصر این دروغ نبود
[ترجمه گوگل]او با دروغ نمی تواند گناه کند
11. She always had to find fault with everything; she wouldn't have been our Mum else.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با همه چیز اشتباه می کرد؛ او جز مادر ما نبود
[ترجمه گوگل]او همیشه مجبور بود همه چیز را گمراه کند او نمی توانست مادر ما باشد
12. In fact, the report seemed to find fault with Pollack for not having reported possible exposure to the virus.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، به نظر می رسد که این گزارش به دلیل عدم گزارش در معرض قرار گرفتن در معرض این ویروس، از \"پولاک\" در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]در حقیقت، این گزارش به نظر می رسد خطا با پولاک برای عدم اطلاع از احتمال قرار گرفتن در معرض ویروس
13. It is easy to find fault with any programme for converting a planned economy back into a market one.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن عیب در هر برنامه ای برای تبدیل یک اقتصاد برنامه ریزی شده به بازار کار آسانی است
[ترجمه گوگل]هر برنامه ای برای تبدیل یک اقتصاد برنامه ریزی شده به یک بازار، آسان است
14. It is not easy to find fault with Jimmy Connors' version of the backhand, is it?
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن اشتباه با نسخه جیمی کانرز از backhand آسان نیست، این طور نیست؟
[ترجمه گوگل]این آسان نیست که جرمی کانرز را از دست بدست بیاورید، این است؟
15. Soon she began to find fault with me.
[ترجمه ترگمان]به زودی او از من ایراد گرفت
[ترجمه گوگل]به زودی او شروع به گمراهی با من کرد