کلمه جو
صفحه اصلی

hegemony


معنی : برتری، تفوق، استیلاء، تسلط، پیشوایی، اولویت
معانی دیگر : تسلط (به ویژه یک کشور بر دیگری)، چیرگی، چیری، استیلا

انگلیسی به فارسی

برتری، تفوق، استیلا، تسلط، پیشوایی، اولویت


هژمونی، تسلط، برتری، تفوق، اولویت، استیلاء، پیشوایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: hegemonies
مشتقات: hegemonic (adj.), hegemonical (adj.)
• : تعریف: predominance of one country or social group over others by virtue of leadership or influence.

- Spain's hegemony over most of Central and South America lasted into the nineteenth century.
[ترجمه میثم] تسلط اسپانیا بر اغلب کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی تا قرن نوزدهم به طول انجامید.
[ترجمه ترگمان] برتری اسپانیا بر بیشتر کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی تا قرن نوزدهم به طول انجامید
[ترجمه گوگل] هژمونی اسپانیا در بیشتر کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی به قرن نوزدهم ادامه یافت

• authority or influence exercised by one state over others, leadership, predominance
hegemony is the domination or control of one country, organization, or social group over a group of others; a formal word.

مترادف و متضاد

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

تفوق (اسم)
prevalence, influence, advantage, excellence, superiority, supremacy, predominance, domination, ascendancy, vantage, ascendency, hegemony, headship, predominancy, pre-emimence

استیلاء (اسم)
domination, ascendancy, ascendency, hegemony, subjection, invasion

تسلط (اسم)
possession, authority, domination, hegemony, dominance, predomination, gripe

پیشوایی (اسم)
hegemony, headship

اولویت (اسم)
precedence, preference, priority, precedency, hegemony, premiership

dominion


Synonyms: authority, leadership, predominance, command, power


جملات نمونه

1. world hegemony
جهان چیری،چیرگی بر جهان

2. The final key to Europe's world hegemony was her military superiority.
[ترجمه ترگمان]آخرین کلید برتری جهانی اروپا برتری نظامی او بود
[ترجمه گوگل]کلید نهایی هژمونی جهان اروپا برتری نظامی او بود

3. The three nations competed for regional hegemony.
[ترجمه ترگمان]این سه کشور برای برتری منطقه ای رقابت کردند
[ترجمه گوگل]سه کشور برای هژمونی منطقه ای رقابت کردند

4. The result was either docile acquiescence to the hegemony of bourgeois culture or schizophrenia.
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن یا تسلیم مطیع به استیلای فرهنگ بورژوا و یا schizophrenia بود
[ترجمه گوگل]نتیجه یا تساهل مودب به هژمونی فرهنگ بورژوایی یا اسکیزوفرنیا بود

5. The historical legacy of this hegemony continues to have a profound influence on the contemporary political landscape.
[ترجمه ترگمان]میراث تاریخی این برتری، تاثیر عمیقی بر چشم انداز سیاسی معاصر دارد
[ترجمه گوگل]میراث تاریخی این هژمونی همچنان تأثیر عمیقی بر چشم انداز سیاسی معاصر دارد

6. The meanest kids appreciated his hegemony and stuck to him like magnets on a refrigerator.
[ترجمه ترگمان]پست ترین بچه ها برتری او را درک کردند و مثل اهن ربا در یخچال به او چسبید
[ترجمه گوگل]مهمترین بچه ها از هژمونی خود قدردانی می کردند و به عنوان یک آهنربا در یک یخچال نگهداری می کردند

7. This is diplomatic language for joint hegemony and a proposed sellout of the Peloponnesian League.
[ترجمه ترگمان]این زبان دیپلماتیک برای هژمونی مشترک و پیشنهاد پیشنهادی لیگ Peloponnesian است
[ترجمه گوگل]این زبان دیپلماتیک برای هژمونی مشترک و فروش پیشنهادی لیگ برتر است

8. So effective was hegemony around the poor law that it continued throughout the preindustrial period and the period of rapid growth.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، موثر بر قانون فقر حاکم بود که در طول دوره preindustrial و دوره رشد سریع ادامه داشت
[ترجمه گوگل]به طوری که در سراسر قوانین ضعیف هژمونی بود که در طول دوره پیش از تولید و دوره رشد سریع ادامه داشت

9. Executive hegemony is also facilitated by institutional arrangements that combine, rather than separate, the legislative and executive branches.
[ترجمه ترگمان]استیلای اجرایی با ترتیبات سازمانی که ترکیب می شوند به جای جدا کردن بخش های قوه مقننه و اجرایی تسهیل شده است
[ترجمه گوگل]هژمونی اجرایی نیز با تسهیلات نهادی تسهیل می شود که نه به طور جداگانه و نه مجتمع های اجرایی و اجرایی

10. It fights for its own hegemony in literature; wherever it triumphs, the older genres go into decline.
[ترجمه ترگمان]این کشور برای برتری خود در ادبیات مبارزه می کند؛ هر جایی که به پیروزی هایی دست یابد، ژانرهای قدیمی تر به زوال می روند
[ترجمه گوگل]این برای هژمونی خود در ادبیات مبارزه می کند هر جایی که پیروز می شود، ژانرهای قدیمی تر به کاهش می رسند

11. Hegemony evolves in an extensive but temporary form, equilibrium is only relative.
[ترجمه ترگمان]Hegemony در یک شکل گسترده اما موقتی رشد می کند، تعادل فقط نسبی است
[ترجمه گوگل]هژمونی در شکل گسترده اما موقت تکامل یافته است، تعادل تنها نسبی است

12. Britain, France, the United States and Japan all aspired to hegemony after the end of World War I.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا، فرانسه، ایالات متحده و ژاپن همگی خواهان برتری بعد از پایان جنگ جهانی اول بودند
[ترجمه گوگل]انگلیس، فرانسه، ایالات متحده و ژاپن پس از پایان جنگ جهانی اول هرگز به هژمونی نیاز داشتند

13. Without this continuing endorsement Gloucester could not have maintained so wide a hegemony.
[ترجمه ترگمان]بدون این حمایت مستمر، Gloucester نمی توانست این همه برتری را حفظ کند
[ترجمه گوگل]بدون این حمایت مستمر، گلاستر نمیتوانست هژمونی بسیار گسترده ای داشته باشد

14. The State exercises coercion, but civil society performs the function of maintaining hegemony, or domination by consent.
[ترجمه ترگمان]دولت تحت فشار قرار می گیرد، اما جامعه مدنی وظیفه حفظ برتری یا سلطه بر رضایت را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]دولت، اعمال فشار را انجام می دهد، اما جامعه مدنی عملکرد توزیع هژمونی یا سلطه را با رضایت انجام می دهد

world hegemony

جهان چیری، چیرگی بر جهان


پیشنهاد کاربران

چیره دستی

برتری و استیلا نسبت به کشور دیگر

هژمونی

تسلط یک ایدئولوژی

سرکردگی، رهبری

سلطه گری


کلمات دیگر: