کلمه جو
صفحه اصلی

fighter


معنی : جنگنده، رزمنده، جنگ کننده، مشت باز
معانی دیگر : جنگجو، جنگاور، ارتشتار، پیکارگر، مبارز، بکسور، مشت زن، (هواپیما) جنگنده، شکاری

انگلیسی به فارسی

رزمنده، جنگ‌کننده، جنگنده، مشت‌باز


جنگنده، رزمنده، جنگ کننده، مشت باز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a boxer.

(2) تعریف: one who has the will or determination to struggle or resist.

(3) تعریف: a fast military aircraft used in armed combat esp. against other aircraft.

• battler; attack plane; wrestler; one who has a desire to do battle
a fighter or a fighter plane is a fast military aircraft used for destroying other aircraft.
you can refer to a person as a fighter when they keep trying to achieve or prevent something and are not put off by difficulties or opposition.
a fighter is also someone who physically fights another person.

مترادف و متضاد

جنگنده (اسم)
fighter

رزمنده (اسم)
fighter

جنگ کننده (اسم)
warrior, soldier, fighter

مشت باز (اسم)
slugger, fighter

person engaged in hostile encounter


Synonyms: aggressor, antagonist, assailant, battler, belligerent, boxer, brawler, bruiser, bully, champion, combatant, competitor, contender, contestant, disputant, duelist, GI, gladiator, heavy, jouster, mercenary, militant, opponent, person-at-arms, pugilist, punching bag, rival, scrapper, serviceperson, slugger, soldier, tanker, warrior, wildcat


Antonyms: peacemaker


جملات نمونه

1. fighter planes home to their own carriers
هواپیماهای جنگنده به کشتی های هواپیمابر خود برمی گردند.

2. fighter planes swept across the sky
هواپیماهای جنگنده با سرعت از آسمان گذشتند.

3. a fighter plane pilot
خلبان هواپیمای جنگنده

4. enemy fighter planes are approaching from 12 o'clock
جنگنده های دشمن دارند از جلو نزدیک می شوند.

5. our fighter planes brought down two enemy bombers
هواپیماهای شکاری ما دو بمب افکن دشمن را به زیر آوردند.

6. the fighter plane's fast maneuvers confused the enemy gunners
ترفندهای سریع هواپیمای جنگنده توپچی های دشمن را گیج کرد.

7. two fighter planes were scrambled to intercept the enemy bombers
دو هواپیمای جنگنده را برای جلوگیری از بمب افکن های دشمن با عجله به پرواز درآوردند.

8. a heavyweight fighter
مشت باز سنگین وزن

9. a hesitant fighter
جنگجوی دودل

10. a penetration fighter
تکاور نفوذی

11. a flight of iranian fighter planes
یک رسد از هواپیماهای جنگنده ی ایران

12. his airplane was escorted by six fighter planes
هواپیمای او توسط شش جنگنده همراهی می شد.

13. only a few of the enemy's fighter planes were airworthy
فقط تعداد کمی از هواپیماهای جنگنده ی دشمن قابل پرواز بودند.

14. the military operations will be covered by fighter planes
عملیات نظامی زیر پوشش هواپیماهای جنگنده انجام خواهد شد.

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

16. You'd be lucky to shoot a fighter down with a light machine gun.
[ترجمه ترگمان]شانس آوردی با یه مسلسل با یه مسلسل شلیک کنی
[ترجمه گوگل]شما می توانید خوش شانس باشید تا یک جنگنده را با یک اسلحه سبک بشوید

17. Douglas was a 29-year-old journeyman fighter, erratic in his previous fights.
[ترجمه ترگمان]داگلاس یک جنگنده journeyman ۲۹ ساله بود که در جنگ های قبلی خود نامنظم بود
[ترجمه گوگل]داگلاس یک جنگنده جنگجوی 29 ساله بود که در مبارزات قبلیش بی وقفه بود

18. The fighter neatly fenced off a dangerous blow.
[ترجمه ترگمان]جنگجویی که به خوبی محصور شده بود یک ضربه خطرناک را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]جنگنده به طور منظم از یک ضربه خطرناک محروم شد

19. Fighter planes inflicted heavy losses on the enemy.
[ترجمه ترگمان]هواپیماهای جنگنده تلفات سنگینی به دشمن وارد کردند
[ترجمه گوگل]هواپیماهای جنگنده، دشمن را از دست دادند

20. The fighter accepted money to keep himself back from winning the fight.
[ترجمه ترگمان]این جنگجو پول را پذیرفت تا خود را از برنده شدن نبرد دور نگه دارد
[ترجمه گوگل]جنگنده پول دریافت کرد تا خود را از برنده شدن در جنگ حفظ کند

one of the fighters (who were) in charge of defending the base

یکی از جنگاورانی که دفاع پایگاه را به‌عهده داشتند


a heavyweight fighter

مشت‌باز سنگین‌وزن


Our fighter planes brought down two enemy bombers.

هواپیماهای شکاری ما دو بمب‌افکن دشمن را به زیر آوردند.


پیشنهاد کاربران

مبارز _رزمی کار_

جنگجو ، جنگنده، مبارز

جنگجو , فایتر , مبارز , سبکی از هنر های رزمی مشابه بوکس

جنگجو خسته

جنگنده، سرکش، مبارز

پیکارجو

firefighter ( آتش نشان )
از دوبخش fire, fighter تشکیل شده است
که میشود جنگجو ( fighter ) . آتش ( fire )
در کل:جنگجو آتش

جنگجو


کلمات دیگر: