1. intentional omissions have made that text incomprehensible
از قلم انداختگی های عمدی،آن متن را نامفهوم کرده است.
2. These accounts are utterly incomprehensible. Can you explain them to me?
[ترجمه ترگمان]این حساب ها مطلقا نامفهوم است میتونی برام توضیح بدی؟
[ترجمه گوگل]این حسابها کاملا غیر قابل درک است آیا می توانید آنها را به من توضیح دهید؟
3. She found his accent virtually incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]لهجه اش غیرقابل ادراک بود
[ترجمه گوگل]او لهجه خود را عملا غیر قابل فهم یافت
4. I find your attitude quite incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد شما کاملا نامفهوم است
[ترجمه گوگل]من نگرش شما را کاملا غیر قابل فهمم
5. The ideas she espoused were incomprehensible to me.
[ترجمه ترگمان]این افکار و اندیشه های او برای من غیرقابل ادراک بود
[ترجمه گوگل]ایده هایی که او پشتیبانی می کرد برای من قابل درک نبود
6. Latin verse remained completely incomprehensible to me.
[ترجمه ترگمان]شعر لاتین به طور کامل برای من غیرقابل ادراک بود
[ترجمه گوگل]آیتم لاتین برای من کاملا غیر قابل درک بود
7. Some application forms can be incomprehensible to ordinary people.
[ترجمه ترگمان]برخی فرم های کاربردی می توانند برای مردم عادی غیرقابل درک باشند
[ترجمه گوگل]برخی از فرم های درخواست برای افراد عادی قابل فهم نیست
8. From a lay viewpoint the questionnaire is virtually incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]از دیدگاه وسیع، پرسشنامه به طور مجازی غیرقابل درک است
[ترجمه گوگل]از دیدگاه غیرمستقیم، پرسشنامه عملا غیر قابل درک است
9. There followed several pages of incomprehensible statistics.
[ترجمه ترگمان]چندین صفحه از آمار غیرقابل درک پشت سر گذاشت
[ترجمه گوگل]چند صفحه از آمار ناامن را دنبال کرد
10. His signature was an incomprehensible scrawl.
[ترجمه ترگمان]امضای او یک خط خرچنگ نامفهوم بود
[ترجمه گوگل]امضای او یک غرور غیر قابل درک بود
11. I find his attitude quite incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]رفتارش کاملا نامفهوم است
[ترجمه گوگل]من نگرش او را کاملا غیر قابل درک می بینم
12. It's incomprehensible to me why he would want to kill himself.
[ترجمه ترگمان]برای من غیرقابل ادراک است که چرا می خواهد خودش را بکشد
[ترجمه گوگل]این برای من قابل درک نیست چرا او می خواهد خودش را بکشد
13. He found his son's actions totally incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]او رفتار پسرش را کاملا درک می کرد
[ترجمه گوگل]او اقدامات پسرش را کاملا غیر قابل فهم یافت
14. His accent made his speech incomprehensible to me.
[ترجمه ترگمان]لهجه او برای من نامفهوم بود
[ترجمه گوگل]لهجه او سخنرانی خود را برایم غیر قابل درک کرد