کلمه جو
صفحه اصلی

incessantly


معنی : متصلا
معانی دیگر : پیوسته، همیشه، دائما، لاینقطع، پی در پی

انگلیسی به انگلیسی

• without pause, unceasingly, continually, constantly, relentlessly

مترادف و متضاد

متصلا (قید)
incessantly

جملات نمونه

1. he talks incessantly
او دایما حرف می زند.

2. his tongue wags incessantly
بلاانقطاع یاوه گویی می کند.

3. It rained incessantly for the whole two weeks.
[ترجمه ترگمان]تمام این دو هفته بی وقفه باران می بارید
[ترجمه گوگل]تمام مدت دو هفته به طور مستمر به بار می آیند

4. The rain was beating down incessantly on the tin roof.
[ترجمه ترگمان]باران پیوسته روی بام حلبی می زد
[ترجمه گوگل]باران به طور بی وقفه روی سقف قلع ضربه زد

5. The machines roar incessantly during the hours of daylight.
[ترجمه موسی] در ساعت های روشنایی روز دستگاه ها بی وقفه سر و صدا می کنند.
[ترجمه ترگمان]ماشین ها در ساعات روز مدام نعره می کشند
[ترجمه گوگل]ماشین آلات در طول ساعات روز به طور مستمر بیدار می شوند

6. The married couple argued incessantly and finally decided to separate because they are incompatible.
[ترجمه ترگمان]زوج متاهل مدام بحث می کردند و در نهایت تصمیم گرفتند که از هم جدا شوند چرا که ناسازگار هستند
[ترجمه گوگل]زن و شوهر متعهد به طور دائم بحث کردند و سرانجام تصمیم گرفتند جدا شوند زیرا ناسازگار هستند

7. He talks incessantly, in huddles with Jason and his solicitor and junior counsel.
[ترجمه ترگمان]مدام با جیسون و مشاور حقوقی و مشاور حقوقی صحبت می کند
[ترجمه گوگل]او بدون هیچ زحمتی با جیسون و وکیل مدافع و مدافع او صحبت می کند

8. They cheered when Peter's wife threw his incessantly chirruping portable phone out of the window.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که همسر پیتر این تلفن قابل حمل را از پنجره دور می زد، شادی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها هنگامی که پیتر همسر خود را بیرون از پنجره بیرون کشید تلفن همراه را تشویق کردند

9. He complained incessantly of being treated like a child by the firm.
[ترجمه ترگمان]پیوسته شکایت می کرد که مانند کودکی از جانب شرکت رفتار می شود
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم از اینکه توسط یک شرکت مانند کودک تحت درمان قرار می گیرد شکایت کرد

10. Irene daydreamed incessantly of hilly streets, cable cars, Chinatown and Rice-o-Roni.
[ترجمه ترگمان]ایرین بی وقفه از خیابون های کوهستانی، ماشین کابلی، محله چینی ها و \"رایس\" و \"رایس\" صحبت میکنه
[ترجمه گوگل]ایرنه به طور مداوم از خیابان های تپه ای، اتومبیل های کانادایی، Chinatown و Rice-o-Roni بی خبر می ماند

11. Shatila and Bourj el-Brajneh were shelled incessantly from the month of May 198
[ترجمه ترگمان]Shatila و Bourj el پی درپی از ماه مه ۱۹۸ مورد گلوله باران قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]Shatila و Bourj el-Brajneh از ماه مه 198 بطور مستمر بکار برده شدند

12. Her tongue was incessantly scolding.
[ترجمه ترگمان]زبانش مدام غر می زد
[ترجمه گوگل]زبان او بی وقفه به حال خود رها شد

13. And few bands tour as incessantly as the Spin Doctors.
[ترجمه ترگمان]و تعداد کمی از باندها به صورت مداوم به عنوان \"اسپین دکترها\" حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]و چند گروه به عنوان دائمی به عنوان پزشکان چرخش تور

14. Others love to argue and challenge incessantly the established wisdom of television, the press and the older generation.
[ترجمه ترگمان]دیگران دوست دارند بحث کنند و پیوسته حکمت تثبیت شده از تلویزیون، مطبوعات و نسل قدیمی تر را به چالش بکشند
[ترجمه گوگل]دیگران عقیده دارند که حکمت حاکم بر تلویزیون، مطبوعات و نسل های قدیمی تر به طور مداوم و به چالش کشیده می شود

پیشنهاد کاربران

بی وقفه

مداوم، بی وقفه

Without interruption


1. The machines roar incessantly during the hours of daylight.
در ساعت های روشنایی روز دستگاه ها بی وقفه سر و صدا می کنند.
2. Jack reappeared moments later, the manageress still talking incessantly to him.
جک لحظاتی بعد دوباره ظاهر شد ، مدیر همچنان بی وقفه با او صحبت می کرد.
3. The September rain beat down on the roof incessantly, and the grey, cloudy skies made the whole situation depressing.
باران سپتامبر به طور مداوم بر روی پشت بام می بارید و آسمان های خاکستری و ابری کل وضعیت را دلگیر می کردند.
4. Juniors and seniors alike chattered incessantly and heatedly as they exited the hall a few weeks later.
دانشجویان سال سوم و ارشدها چند هفته بعد هنگام خروج از سالن بدون وقفه و با حرارت صحبت می کردند.

Incessantly= بی وقفه، به طور مداروم



کلمات دیگر: