کلمه جو
صفحه اصلی

hefty


معنی : قوی، سنگین، ثقیل
معانی دیگر : پر وزن، نیرومند، درشت اندام، پرزور، محکم، جانانه، مردافکن، مقدار زیاد، (عامیانه)

انگلیسی به فارسی

قوی، سنگین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: heftier, heftiest
مشتقات: heftily (adv.), heftiness (n.)
(1) تعریف: of considerable weight or bulk.
متضاد: light
مشابه: heavy, ponderous, weighty

- She had to carry her hefty suitcase all the way up to the sixth floor.
[ترجمه A.A] او مجبور بودچمدان سنگینش را همه راه تاطبقه ششم حمل کند
[ترجمه ترگمان] تمام راه را تا طبقه ششم برده بود
[ترجمه گوگل] او مجبور شد تا چمدان کثیف خود را تا تمام طبقه ششم حمل کند

(2) تعریف: of a person, large and strong.
متضاد: slight
مشابه: burly

- Her husband is hefty like a sumo wrestler.
[ترجمه ترگمان] شوهرش مثل کشتی گیر سومو سنگین و سنگین است
[ترجمه گوگل] شوهر او مانند یک کشتی گیر سومو است

• big, powerful; heavy, weighty
hefty means very large in size, weight, or amount; an informal word.

مترادف و متضاد

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

ثقیل (صفت)
hefty

big, bulky


Synonyms: ample, awkward, beefy, brawny, burly, colossal, cumbersome, extensive, fat, forceful, heavy, hulking, husky, large, large-scale, major, massive, muscular, ponderous, powerful, robust, sizable, strapping, strong, sturdy, substantial, thumping, tremendous, unwieldy, vigorous, weighty


Antonyms: slight, small, thin, tiny


جملات نمونه

1. a hefty majority
اکثریت قابل ملاحظه

2. a hefty suitcase
چمدان سنگین

3. a hefty wrestler
کشتی گیر گردن کلفت

4. i delivered a hefty blow to his chin
یک مشت جانانه به چانه ی او زدم.

5. a couple of big, hefty books
یک جفت کتاب بزرگ و سنگین

6. his answer was a hefty punch on my chin
پاسخش مشت محکمی بر چانه ام بود.

7. We have a hefty dossier on his exploits in the war.
[ترجمه ترگمان]ما یه پرونده سنگین رو در مورد شاهکارهای اون در جنگ داریم
[ترجمه گوگل]ما در مورد سوء استفاده های او در جنگ، پرونده خوبی داریم

8. The film also contains a hefty dose of comedy.
[ترجمه ترگمان]همچنین این فیلم حاوی مقدار قابل توجهی از کمدی است
[ترجمه گوگل]این فیلم همچنین شامل یک دوز کمال کمدی است

9. She was quite a hefty woman.
[ترجمه ترگمان]زن تنومندی بود
[ترجمه گوگل]او زن بسیار باهوش بود

10. Her brothers were both hefty men in their forties.
[ترجمه ترگمان]برادرانش در چهل سالگی مردان تنومند بودند
[ترجمه گوگل]برادرانش هر دو ساله بودند

11. The government received a hefty dose of bad news this week.
[ترجمه ترگمان]دولت در این هفته مقدار هنگفتی از اخبار بد دریافت کرد
[ترجمه گوگل]دولت در هفته جاری یک خبر بد بدست آورد

12. Insurance companies face hefty payouts for storm damage.
[ترجمه ترگمان]شرکت های بیمه برای خسارت طوفان با پرداخت جریمه های سنگین مواجه هستند
[ترجمه گوگل]شرکت های بیمه برای خسارات طوفان مواجه می شوند

13. He gave the door a hefty kick.
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی به در زد
[ترجمه گوگل]او به یک ضربه بزرگ ضربه زد

14. They sold it easily and made a hefty profit.
[ترجمه ترگمان]آن ها به راحتی آن را فروختند و سود هنگفتی به دست آوردند
[ترجمه گوگل]آنها به راحتی آن را فروختند و سود خوبی به دست آوردند

15. Don had a hefty roll of flab overhanging his waistband.
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی چربی زیر کمربندش آویزان بود
[ترجمه گوگل]دون یک رول کوهی از فلپ داشت که روی کمربند او قرار داشت

16. There are hefty charges across the board for one-way rental.
[ترجمه ترگمان]هزینه سنگینی زیادی روی صفحه اجاره یه طرفه هست
[ترجمه گوگل]هزینه های سنگین در سراسر هیئت مدیره برای اجاره یک طرفه وجود دارد

a couple of big, hefty books

یک جفت کتاب بزرگ و سنگین


a hefty suitcase

چمدان سنگین


I delivered a hefty blow to his chin.

یک مشت جانانه به چانه‌ی او زدم.


a hefty wrestler

کشتی‌گیر گردن‌کلفت


a hefty majority

اکثریت قابل‌ملاحظه


پیشنهاد کاربران

بزرگ - با عظمت - سترگ - درشت - گنده - ستبر - لنبه - گت - تنومند - حجیم - پرجسم - کلان - کت و کلفت - گسترده - جاگیر - دست و پاگیر - در مقیاس بزرگ - قابل ملاحظه - محکم - قابل توجه

یقور

هِنگُفت


کلمات دیگر: