1. I have another godchild, Felipe's sister Ana.
[ترجمه یاشا امیری] من فرزندخوانده شرعی دیگری دارم، وی ( آنا ) خواهر فیلیپ است.
[ترجمه ترگمان]من زن دیگری از آنا، خواهر فیلیپ آنا، دارم
[ترجمه گوگل]من یک خواهر خاله دیگری خواهم فهمیدم
2. Godparents agree to educate their godchild in the practice of the Christian faith.
[ترجمه ترگمان]Godparents بر این عقیده اند که در عمل ایمان مسیحی به godchild خود آموزش دهند
[ترجمه گوگل]خدایان متعهد به آموزش خدایان خود در عمل ایمان مسیحی هستند
3. The traditional destiny of photograph husband godchild cannot chain this woman flourishingly life.
[ترجمه ترگمان]سرنوشت سنتی شوهر photograph نمی تواند این زن را به زندگی بکشاند
[ترجمه گوگل]سرنوشت سنتی عکس خدای شیاطین زن نمیتواند زندگی این زن را شاد کند
4. Quarter have side " old dragon godchild ", " 3 this world open safe " wait for lucky design.
[ترجمه ترگمان]یک چهارم از اسب های قدیمی اژدها \"،\" ۳ تا از این دنیا امن است \" منتظر طراحی شانس هستند
[ترجمه گوگل]فصل چهارم 'خدای قدیم اژدهای قدیم'، '3 این جهان باز امن' منتظر طراحی خوش شانس است
5. Kingsley said he needed to know what his economist and his godchild had been up to.
[ترجمه ترگمان]کینگزلی گفت که باید بدونه که economist و godchild چه شکلی بوده اند
[ترجمه گوگل]Kingsley گفت که او نیاز به دانستن آنچه اقتصاددانش و خدایان خود را تا به حال بود
6. And Gong Fu, a hooter is before marriage, husband of the side after marriage becomes famous, godchild grows up, it is god- given chastity daughter instead.
[ترجمه ترگمان]و Gong Fu، یک hooter قبل از ازدواج، شوهر آن طرف بعد از ازدواج مشهور می شود، godchild بزرگ می شود، به جای آن دختر پاکدامنی god می شود
[ترجمه گوگل]و گونگ فو، قبل از ازدواج، قبل از ازدواج، شوهر طرف پس از ازدواج مشهور می شود، خدای قدوسی رشد می کند، و به جای آن، خداوند به دختر عفت می دهد
7. Even today, god parents will often give shoes to their godchild on this occasion.
[ترجمه ترگمان]حتی امروزه، پدر و مادر خدا اغلب در این مناسبت به godchild کفش خواهند داد
[ترجمه گوگل]حتی امروز، پدر و مادر خدا نیز در این مناسبت به خدایان خود خدمت می کنند
8. Even today, god parents will often give shoes to their godchild occasion.
[ترجمه ترگمان]حتی امروزه، پدر و مادر خدا اغلب به موقعیت godchild کفش خواهند داد
[ترجمه گوگل]حتی امروز، پدر و مادر خدا نیز به مناسبت تولد خدایان خود کفش می زنند
9. My stock had risen, it seemed, not just with Charlotte but with her parents also. I was no longer just a dull child from an impoverished background; I was Constance Shawcross's godchild.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سهام من هم از پا درآمده، نه فقط با شارلوت بلکه با پدر و مادرش من دیگر فقط یک بچه کودن از یک پس زمینه ناچیز نبودم؛ من godchild Constance بودم
[ترجمه گوگل]سهام من افزایش یافته بود، به نظر می رسید، نه تنها با شارلوت، بلکه با پدر و مادرش نیز بود من دیگر فقط یک کودک کسل کننده از پس زمینه فقیر بودم؛ من خداحافظی کنسنا شاکراس بودم
10. Women don't have a push-and-go as strong as men, most of who prefer a life to assist and godchild.
[ترجمه ترگمان]زنان به اندازه مردان قوی نیستند، بیشتر کسانی که زندگی را ترجیح می دهند تا به آن ها کمک کنند و به آن ها کمک کنند
[ترجمه گوگل]زنان فشار قوی و قوی را به عنوان مردان، که اکثر کسانی که ترجیح می دهند زندگی برای کمک و خداحافظی داشته باشند، ندارند