کلمه جو
صفحه اصلی

incendiary


معنی : اتش زا، اتش افروز
معانی دیگر : (وابسته به آتش زدن عمدی مال و ملک) آتش افروزی، آتش افروزانه، آتشزا (مانند بمب و مواد محترقه)، نفاق انداز، آشوب انگیز، فتنه انگیز

انگلیسی به فارسی

آتش زدن، اتش زا، اتش افروز


( agitator =) اتش زا، اتش افروز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: causing or having the potential to cause a fire.

- The fire was not accidental but was started by an arsonist with an incendiary device.
[ترجمه ترگمان] آتش تصادفی نبود بلکه به وسیله آتش افروزی که با وسیله آتش زا درست شده بود شروع شد
[ترجمه گوگل] آتش سوزی تصادفی نبود اما با یک دستگاه آتش زا شروع شد

(2) تعریف: of or relating to objects, esp. bombs, missiles, or the like, that produce intense heat and fire when ignited.

- Fires blazed throughout the city after the attackers employed incendiary weapons.
[ترجمه ترگمان] پس از این که مهاجمان سلاح های incendiary را به کار گرفتند شعله های آتش در سراسر شهر شعله ور شدند
[ترجمه گوگل] پس از اینکه مهاجمان سلاح های آتش زا استفاده کردند، آتش سوزی ها در سراسر شهر رخ داد

(3) تعریف: causing or capable of causing strife or anger; inflammatory.
مشابه: inflammatory

- The speaker's incendiary remarks came close to starting a riot.
[ترجمه وایبی] اظهارات فتنه انگیز سخنران کم مانده بود شورش ایجاد کند.
[ترجمه ترگمان] سخنان فتنه انگیز سخنگو نزدیک به شروع شورش بود
[ترجمه گوگل] سخنرانی های آتش زا سخنرانی نزدیک به آغاز شورش بود

(4) تعریف: of or relating to arson or arsonists.
اسم ( noun )
حالات: incendiaries
(1) تعریف: a bomb, missile, shell, or the like, that yields intense heat and fire when exploded.

(2) تعریف: a person who purposely sets fire to property; arsonist.

(3) تعریف: anyone who agitates or creates strife, esp. political strife; agitator.
مشابه: agitator

• arsonist, one who deliberately and maliciously sets fire to property; bomb which ignites and burns; agitator, one who stirs up strife
pertaining to arson, of the deliberate burning of property; stirring up violence or strife, inflammatory
incendiary attacks or weapons involve setting fire to something.

مترادف و متضاد

Synonyms: agitator, arsonist, criminal, demagogue, demonstrator, firebrand, insurgent, pyromaniac, rabble-rouser, rebel, revolutionary, rioter


اتش زا (صفت)
incendiary, pyrophoric

اتش افروز (صفت)
inflammatory, incentive, incendiary, tindery

causing trouble, damage


Synonyms: dangerous, demagogic, dissentious, inflammatory, malevolent, provocative, rabble-rousing, seditious, subversive, treacherous, wicked


Antonyms: peacemaking


person who causes fire, trouble


جملات نمونه

incendiary fires

حریق‌های عمدی


incendiary bomb

بمب آتش‌زا


an incendiary grenade

نارنجک آتش زا


his incendiary speeches

سخنرانی‌های فتنه‌انگیز او


1. incendiary bomb
بمب آتشزا

2. incendiary bombs caused a conflagration in the city
بمب های آتشزا شهر را دستخوش آتش سوزی گسترده ای کرد.

3. incendiary fires
حریق های عمدی

4. an incendiary crime
جرم آتش افروزی

5. an incendiary grenade
نارنجک آتش زا

6. his incendiary speeches
سخنرانی های فتنه انگیز او

7. The soldiers were trained to deal with incendiary attacks.
[ترجمه ترگمان]سربازان برای مقابله با حملات آتش زا تعلیم دیده بودند
[ترجمه گوگل]سربازان برای مقابله با حملات انفجاری آموزش دیده بودند

8. An incendiary device exploded in the store, setting fire to furniture.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه انفجاری در مغازه منفجر شد و به اسباب و اثاثه آتش زد
[ترجمه گوگل]یک دستگاه آتش سوزی در فروشگاه منفجر شد و آتش را به مبلمان متصل کرد

9. There were high-explosive and incendiary bombs of various types available, but no combination weapon.
[ترجمه ترگمان]مواد منفجره و مواد منفجره در انواع گوناگون وجود داشت، اما هیچ سلاح ترکیبی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]بمب های انفجاری و آتش زائی انواع مختلفی وجود داشت اما هیچ سلاح ترکیبی وجود نداشت

10. The caller claimed three incendiary devices had been planted at the Vineyards.
[ترجمه ترگمان]The مدعی شد که سه دستگاه آتش زا در the کار گذاشته شده بود
[ترجمه گوگل]تماس گیرنده ادعا کرد که سه دستگاه آتش سوزی در وصیتگاه های کاشته شده است

11. Then a series of cassette-sized incendiary devices were carefully hidden in a number of stores.
[ترجمه ترگمان]سپس مجموعه ای از وسایل آتش زا به اندازه کاست در تعدادی از فروشگاه ها پنهان شدند
[ترجمه گوگل]سپس تعدادی از دستگاه های نصب شده بر روی کاست اندازه گیری شد و در تعدادی از فروشگاه ها با دقت پنهان شد

12. An incendiary device exploded setting fire to furniture, but the blaze was brought under control.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه اشتعال آتش را به سمت مبل پرتاب کرد، اما شعله آن تحت کنترل بود
[ترجمه گوگل]یک دستگاه آتش سوزی منفجر شد، اما آتش سوزی تحت کنترل قرار گرفت

13. Incendiary devices have caused millions of pounds in damage.
[ترجمه ترگمان]دستگاه های incendiary میلیون ها پوند خسارت وارد کرده اند
[ترجمه گوگل]دستگاه های فشرده باعث آسیب میلیون ها پوند شده است

14. But taxes, earlier considered the incendiary device of the race, may no longer be so.
[ترجمه ترگمان]اما مالیات، پیش از این، دستگاه فتنه انگیز نژاد را به حساب می آورد، ممکن است دیگر چنین نباشد
[ترجمه گوگل]اما مالیات، که قبلا دستگاه آتش زنی مسابقه را در نظر گرفته بود، دیگر نمی تواند چنین باشد

15. Firemen found more than a dozen incendiary devices in the offices near Borden, Hants, used by scientists to study squirrels.
[ترجمه ترگمان]Firemen بیش از دوازده دستگاه فتنه انگیز را در دفتر near، Hants، پیدا کرد که توسط دانشمندان برای مطالعه سنجاب ها مورد استفاده قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]آتش نشانان بیش از دوازده دستگاه آتش زنی در دفاتر نزدیک Borden، Hants یافتند، که توسط دانشمندان برای مطالعه سنجاب ها استفاده می شد

16. On the other hand, their behavior is too incendiary to go unchecked.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، رفتار آن ها به شدت incendiary است که بدون کنترل ادامه یابد
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، رفتار آنها بیش از حد فراموش شده است

17. But the incendiary devices were different from those used in previous arson attacks by the extremist group.
[ترجمه ترگمان]اما این وسایل انفجاری با استفاده از موارد استفاده شده در حملات تروریستی قبلی توسط گروه افراطی متفاوت بودند
[ترجمه گوگل]اما دستگاه های آتش زا متفاوت از موارد استفاده شده در حملات قبلی حملۀ گروه افراطی بود

18. A blue flash like an incendiary, the child did not start, but leaned closer to the pane.
[ترجمه ترگمان]یک فلاش آبی مثل آتش زدن، بچه شروع نکرد، اما به شیشه نزدیک تر شد
[ترجمه گوگل]یک فلاش آبی مانند یک آتش سوزی، کودک شروع به کار کرد، اما به سمت پنجره نزدیک شد

19. In its place is a new rhetoric, an incendiary rhetoric, a rhetoric of vitriolic accusation.
[ترجمه ترگمان]در محل آن، معانی بیان جدید، لفاظی فتنه انگیز، و معانی بیان تند و نیشدار است
[ترجمه گوگل]در جای خود، یک لفاظی جدید، یک سخنرانی آتش زا، لفاظی از اتهام تابشی است

an incendiary crime

جرم آتش‌افروزی


پیشنهاد کاربران

آتش زا
The explosion seems to have been caused by an incendiary device

سه تا معنی مختلف داره
1 - اتش زا incendiary grenade
2 - اشوب گر agitator
3 - فتنه اگیز his incendiary speeches


کلمات دیگر: