1. to endow gods with human traits
صفات انسانی را به خدایان نسبت دادن
2. Take my rest life over to endow you a belief in goodliness forever.
[ترجمه ترگمان]بقیه عمرم را صرف این کرده ام که به شما یک ایمان ابدی بدهم
[ترجمه گوگل]زندگی استراحت من را برای به ارمغان آوردن شما اعتماد به سلامتی برای همیشه
3. Herbs have been used for centuries to endow a whole range of foods with subtle flavours.
[ترجمه ترگمان]علف ها برای قرن ها به عنوان یک طیف کامل از غذاها با طعم های ظریف استفاده می شوند
[ترجمه گوگل]گیاهان برای قرن ها برای تدارک طیف وسیعی از غذاها با طعم های ظریف استفاده شده است
4. Donna's parents plan to endow a scholarship fund in memory of their daughter.
[ترجمه ترگمان]والدین Donna قصد دارند تا یک صندوق کمک هزینه تحصیلی به یاد دخترشان فراهم کنند
[ترجمه گوگل]والدین دانا قصد دارند صندوق بورس تحصیلی خود را به خاطر دخترشان به ارمغان بیاورند
5. Thus, they are naturally reluctant to endow subordinates with even more independence of action.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، آن ها به طور طبیعی نسبت به زیردستان خود با استقلال بیشتر بی میل هستند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، آنها به طور طبیعی تمایلی به دادن وابستگان به استقلال بیشتری از عمل ندارند
6. To endow with personal qualities; personify.
[ترجمه ترگمان]To با ویژگی های شخصی، personify
[ترجمه گوگل]برای دادن ویژگی های شخصی؛ شخصیت کردن
7. To endow those who love me with wealth, That I may fill their treasuries.
[ترجمه ترگمان]برای endow که مرا با ثروت دوست دارند، می توانم treasuries را پر کنم
[ترجمه گوگل]برای کسانی که با ثروت من را دوست دارند، من می توانم خزانه های خود را پر کنم
8. "Flavor"theory endow the native beauty and subaudition to Chinese ancient literature theory, the way of poetry speak is a symbol of the theory which has not been changed for hundreds of years.
[ترجمه ترگمان]\"Flavor\"، زیبایی بومی و subaudition را به نظریه ادبیات باستانی چین، یعنی طرز صحبت شعر، نماد نظریه ای است که صدها سال است که تغییر نکرده است
[ترجمه گوگل]'طعم و مزه' تئوری زیبایی بومی و زیرآزمایی را به نظریه ادبی چینی باستان ارائه می دهد، راه شعر صحبت نماد تئوری است که برای صدها سال تغییر نکرده است
9. We also compared the prognostication precision, endow differ power, and established assembled forecast model.
[ترجمه ترگمان]ما همچنین دقت prognostication را مقایسه کردیم، endow با قدرت فرق کرده و مدل پیش بینی مونتاژ شده را ایجاد کردیم
[ترجمه گوگل]ما همچنین دقت پیش بینی را مقایسه کردیم، توانایی متفاوت را در اختیارمان قرار دادیم و مدل پیش بینی مونتاژ را ایجاد کردیم
10. Ltd, and decided to endow them with first band qualification of international bidding of electromechanical products.
[ترجمه ترگمان]با مسئولیت محدود، و تصمیم گرفت تا به آن ها امتیاز اول مزایده بین المللی محصولات الکترومکانیکی را بدهد
[ترجمه گوگل]با مسئولیت محدود، و تصمیم گرفتند که آنها را با اولویت بندی باند بین المللی محصولات الکترومکانیکی بپذیرند
11. Its night doth He endow with darkness, and its splendour doth He bring out (with light).
[ترجمه ترگمان]شبی است که با ظلمت و شکوه و جلال خود endow می کند
[ترجمه گوگل]شب او را با تاریکی به ارمغان می آورد، و پر زرق و برق او را بیرون آورد (با نور)
12. Mathematics seems to endow one with something like a new sense.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ریاضیات به معنای جدیدی است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ریاضی یک چیز را به عنوان یک حس جدید به ارمغان می آورد
13. The conservation activities endow city with deep cultural meaning over again and look for urban humanistic vitality and romantic spatial developmental philosophy of back street and alleyway.
[ترجمه ترگمان]فعالیت های حفاظت از این شهر با معنای فرهنگی عمیق دوباره و به دنبال حیات انسانی شهری و فلسفه توسعه فضایی رمانتیک در خیابان و کوچه پشتی است
[ترجمه گوگل]فعالیت های حفاظتی شهر را با معنای فرهنگی عمیق به ارمغان می آورد و برای زندگی انسانی انسانی شهری و فلسفه توسعه روابط عاشقانه در خیابان و کوچه برگشت
14. The polyphonic features endow Light in August with eternal vitality.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های چند صدایی (چند صدایی)در ماه آگوست با نشاط ابدی به فضا پرداخت
[ترجمه گوگل]ویژگی های پلیفونیک نور را در ماه اوت با زنده گی ابدی به ارمغان می آورد
15. So, the conclusion is that we should endow the fiduciary duty to the managers in the statutory law.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، نتیجه این است که ما باید به مدیران در قانون موضوعه عمل کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین، نتیجه گیری این است که ما باید وظیفه وفاداری را به مدیران قانون قانونی تحمیل کنیم