کلمه جو
صفحه اصلی

flabby


معنی : سست، نرم، شل و ول، دارای عضلات شل
معانی دیگر : (در مورد گوشت و عضله مثلا غبغب) نرم و شل، شل و آویخته

انگلیسی به فارسی

سست، نرم، شل و ول، دارای عضلات شل


شل و ول، سست، دارای عضلات شل، نرم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: flabbier, flabbiest
مشتقات: flabbily (adv.), flabbiness (n.)
(1) تعریف: not firm; soft; flaccid.
متضاد: firm, sinewy, steely, trim, wiry
مشابه: limp, soft

- flabby muscles
[ترجمه ترگمان] ماهیچه های سست
[ترجمه گوگل] عضلات شلغم
- a flabby body
[ترجمه اجعجع] بدن سست
[ترجمه ترگمان] یک بدن شل وول،
[ترجمه گوگل] بدن تلخ

(2) تعریف: without strength, force, precision, or vigor.
متضاد: firm, sinewy
مشابه: limp

- flabby language
[ترجمه ترگمان] زبان شل
[ترجمه گوگل] زبان لالایی

• weak, limp; drooping, hanging limply; soft
flabby people are fat and have loose flesh on their bodies.

مترادف و متضاد

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

شل و ول (صفت)
flaggy, flimsy, flabby, flappy, flyaway, flaccid

دارای عضلات شل (صفت)
flabby

baggy, fat


Synonyms: drooping, enervated, flaccid, flexuous, floppy, gone to seed, hanging, irresilient, lax, limp, loose, out of condition, out of shape, pendulous, rusty, sagging, shapeless, slack, sloppy, soft, tender, toneless, unfit, yielding


Antonyms: firm, lean, slim, taut, thin, tight


جملات نمونه

1. flabby muscles
عضلات سست

2. He's got soft and flabby since he gave up running.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که فرار کرده نرم و وارفته است
[ترجمه گوگل]او از زمان رهاکردنش کمرنگ شده بود

3. This exercise is brilliant for getting rid of flabby tums.
[ترجمه ترگمان]این تمرین برای خلاص شدن از شر tums شل عالی است
[ترجمه گوگل]این ورزش برای خلاص شدن از تپه های شل و ول درخشان است

4. You hear talk about American business being flabby.
[ترجمه ترگمان]حرف زدن در مورد تجارت آمریکایی شل وول بودن
[ترجمه گوگل]شما در مورد کسب و کار آمریکا سخاوتمندانه می شنوید

5. exercises to firm up flabby thighs.
[ترجمه ترگمان]تمرینات خود را انجام دهید تا ران و ران خود را محکم کنید
[ترجمه گوگل]تمرینات را بر روی ران های مشتعل کنید

6. I became rather flabby after I stopped doing exercises regularly.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه من تمرینات ورزشی را به طور مرتب متوقف کردم، نسبتا شل شدم
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه تمریناتم را به طور منظم متوقف کردم، من بعد از آن شلاق خوردم

7. The band's performance was tired and flabby.
[ترجمه ترگمان]عملکرد گروه خسته و سست بود
[ترجمه گوگل]عملکرد گروه خسته و لرزان بود

8. I was starting to get a bit flabby around my waist.
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت دور کمرم شل می شد
[ترجمه گوگل]من شروع کردم به کمی کمرنگ در دور کمرم

9. She's gotten flabby since she stopped swimming.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که از شنا کردن دست کشید چاق شده
[ترجمه گوگل]او از زمانی که شنا کرد متوقف شد

10. Because he is so flabby in his body I think.
[ترجمه ترگمان]چون اون تو بدنش انقدر شل وول هست که من فکر می کنم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که او در بدن خود بسیار مشتاق است

11. Weak muscles will give you a flabby shape and bad posture.
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های ضعیف شکل شل و حالت بد به شما می دهند
[ترجمه گوگل]عضلات ضعیف به شما یک شکل شلاق زده و وضعیت بد را می دهند

12. John's flabby white thighs wobbled as he walked across the beach.
[ترجمه ترگمان]وقتی از کنار ساحل رد شد، ران سفید و شل وول جان تکان خورد
[ترجمه گوگل]جان ران سفید رعا به طوری که او در سراسر ساحل قدم می زد

13. Her body was getting old and flabby.
[ترجمه ترگمان]بدنش پیر شده بود و شل شده بود
[ترجمه گوگل]بدن او پیر و خفیف بود

14. Suddenly this flabby and overweight woman decided to do what younger and more athletic daredevils had shrunk from doing.
[ترجمه ترگمان]ناگهان این زن چاق و چاق تصمیم گرفت آنچه را که جوان تر و more از آن بود انجام دهد
[ترجمه گوگل]ناگهان این زن باهوش و با وزن بیش از حد تصمیم گرفت کاری را انجام دهد که جوان تر و جادوگرهای ورزشی کمتری از انجامش نگذشته بود

flabby muscles

عضلات سست


پیشنهاد کاربران

چاق، شکم گنده

بی دست پا

ضعیف - غیر مؤثر
OPP: powerful
Used to descirbe something that is weak or not effective
e. g. Intellectually flabby arguments

متزلزل


کلمات دیگر: