کلمه جو
صفحه اصلی

entrust


معنی : واگذار کردن، سپردن، بامانت سپردن
معانی دیگر : به عهده ی کسی گذاشتن، (مسئولیت و غیره) واگذار کردن، محول کردن، برگماشتن، اطمینان کردن به، سپردن به

انگلیسی به فارسی

سپردن، واگذارکردن، به امانت سپردن


اعتماد، سپردن، واگذار کردن، بامانت سپردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entrusts, entrusting, entrusted
مشتقات: entrustment (n.)
(1) تعریف: to assign or hand over to someone, as for care, protection, or execution.
مترادف: consign, delegate, trust
مشابه: assign, charge, check, commend, commit, confide, depute, hand over

- She entrusted the planning of the event to her personal assistant.
[ترجمه ترگمان] او برنامه ریزی این رویداد را به دستیار شخصی خود واگذار کرد
[ترجمه گوگل] او برنامه ریزی رویداد را به دستیار شخصی او سپرد
- The care of their pets was entrusted to the neighbors for the time of their absence.
[ترجمه ترگمان] مراقبت از حیوانات خانگی آن ها برای زمان غیبتش به همسایگان واگذار شد
[ترجمه گوگل] مراقبت از حیوانات خانگی خود را به همسایگان برای زمان غیبت آنها سپرده شد

(2) تعریف: to assign or hand over something or some task to (a person, group, or the like) as a responsibility.
مترادف: charge
مشابه: commend, commit, delegate, trust

- He entrusted no one--not even his wife-- with the combination to the safe.
[ترجمه ترگمان] او به هیچ کس اعتماد نداشت - حتی همسرش - - با ترکیبی از امنیت
[ترجمه گوگل] او هیچ کس را نه - حتی همسرش - با ترکیب به ایمن سپرد
- She finally entrusted a nurse with the care of her sick child.
[ترجمه ترگمان] بالاخره پرستار بچه بیمارش را به من سپرد
[ترجمه گوگل] او در نهایت به مراقبت از کودک بیمار خود یک پرستار را سپرد
- The night manager is entrusted with locking up the store and turning out the lights.
[ترجمه ترگمان] مدیر شب مسئول قفل کردن فروشگاه و خاموش کردن چراغ ها است
[ترجمه گوگل] مدیر شب به قفل کردن فروشگاه و روشن کردن چراغ سپرده شده است

• give to for safekeeping; trust someone with a certain responsibility or duty (also intrust)
if you entrust something important to someone or if you entrust them with it, you make them responsible for it.

مترادف و متضاد

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

بامانت سپردن (فعل)
bail, entrust, intrust

give custody, authority to


Synonyms: allocate, allot, assign, authorize, bank, bend an ear, charge, commend, commit, confer, confide, consign, count, delegate, deliver, depend, deposit with, hand over, impose, invest, leave with, reckon, relegate, rely, trust, turn over


جملات نمونه

1. don't entrust your money to him!
پولت را دست او نده !

2. to entrust one's lawyer with the records
پرونده ها را در اختیار وکیل خود قرار دادن

3. If parents wanted to entrust their child to the best surgeons, they traveled to Bologna's medical school.
[ترجمه ترگمان]اگر والدین می خواستند کودک خود را به بهترین جراح entrust، به مدرسه پزشکی بولونیا سفر کردند
[ترجمه گوگل]اگر پدر و مادر بخواهند فرزندشان را به بهترین جراحان سپرده باشند، آنها به مدرسه پزشکی بولونیا سفر کردند

4. I couldn't entrust my children to strangers.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم بچه هایم را به غریبه ها واگذار کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم فرزندانم را به غریبه ها سپرده باشم

5. Can I entrust you with the secret plans?
[ترجمه ترگمان]می تونم نقشه مخفی رو به تو واگذار کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم با برنامه های مخفی به شما سپردم؟

6. He was forced to entrust an assistant with the important task of testing and demonstrating aircraft to prospective customers.
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد تا یک دستیار با وظیفه مهم آزمایش و نشان دادن هواپیما به مشتریان احتمالی به او بسپارد
[ترجمه گوگل]او مجبور شد تا یک دستیار وظیفه مهم آزمایش و نمایش هواپیماها را به مشتریان احتمالی بدهد

7. Can you entrust an assistant with the task?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه دستیار رو به این ماموریت برسونی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک دستیار را به این وظیفه اختصاص دهید؟

8. When managers entrust employees with important decisions, they signal their respect for those employees.
[ترجمه ترگمان]زمانی که مدیران به کارمندان با تصمیمات مهم اعتماد می کنند، احترام خود را به کارمندان نشان می دهند
[ترجمه گوگل]زمانی که مدیران کارکنان را با تصمیمات مهم وظیفه می گیرند، به آنها احترام می گذارند

9. I need to entrust you with a story and there is some one I hope you will pass it along to.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم داستان شما را به شما واگذار کنم و کسی هم هست که امیدوارم از آن بگذرد
[ترجمه گوگل]من باید به شما یک داستان بدهم و بعضی از آن ها امیدوارم که شما آن را به تصویب برسانید

10. In 1357 he is required by statute to entrust the administration of the property to the near relations of the deceased.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۳۵۷ او ملزم است که به اداره اموال به بستگان نزدیک مرحوم رسیدگی کند
[ترجمه گوگل]در سال 1357، طبق مقررات، وظایف دولت را به روابط نزدیک مرحوم اختصاص داده است

11. But then, we might ask, whey entrust money to the manager?
[ترجمه ترگمان]اما در این صورت ممکن است از شما بخواهیم که پول را به مدیر مسترد دارید؟
[ترجمه گوگل]اما پس از آن ما ممکن است بپرسیم، پنیر پول را به مدیر بدهد؟

12. Is it not sufficient to entrust Parliament with the task of ensuring that constitutionalism is respected in the United Kingdom?
[ترجمه ترگمان]آیا این کافی نیست که به پارلمان در مورد وظیفه تضمین این که سلطنت در انگلستان مورد احترام است واگذار شود؟
[ترجمه گوگل]آیا آیا کافی نیست که پارلمان را به وظیفه تضمین این که قانون اساسی در انگلستان احترام گذاشته شده است، مجازات کنم؟

13. We entrust authorize XXcompany to charge for the goods on our behalf.
[ترجمه ترگمان]ما به این اجازه می دیم که مسئول کالاهای ما به نفع ما باشه
[ترجمه گوگل]ما به شرکت XXcompany اجازه می دهیم که کالا را از طرف ما بپردازیم

14. Certainly the time and the history also entrust with a philosophy scholar's special starting point and the general common consciousness.
[ترجمه ترگمان]به طور حتم زمان و تاریخ نیز به نقطه شروع خاص یک عالم فلسفه و آگاهی عمومی منتهی می شود
[ترجمه گوگل]مطمئنا زمان و تاریخ نیز با نقطه شروع خاصی از دانش پژوه فلسفه و آگاهی عمومی مشترک است

15. An insurance company shall not entrust a commercial bank that has not obtained the qualification for concurrent insurance agents to engage in the vicarious insurance business.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت بیمه به یک بانک تجاری رسیدگی نمی کند که صلاحیت عوامل بیمه همزمان را برای شرکت در کار بیمه جانشین به دست نیاورده است
[ترجمه گوگل]یک شرکت بیمه نباید یک بانک تجاری که اعتبار را برای نمایندگان بیمه همزمان به دست آورده است به شرکت بیمه مستقل واگذار نکند

to entrust one's lawyer with the records

پرونده‌ها را در اختیار وکیل خود قرار دادن


He entrusted the keys to me.

او کلیدها را به من سپرد.


don't entrust your money to him!

پولت را دست او نده!


پیشنهاد کاربران

سپردن دست کسی
واگذار کردن
a chauffuer continuously entrust their's family to God

سپردن


کلمات دیگر: