کلمه جو
صفحه اصلی

fireman


معنی : مامور اتش نشانی، سوخت گیر
معانی دیگر : رجوع شود به: firefighter، تون تاب، تون چی، کوره تاب، آتش کار، آتش تاب (کسی که مرتب به تنور یا کوره و غیره سوخت می خوراند)، (در کشتی) ناوی موتورخانه، متصدی آتش خانه، سوخت انداز

انگلیسی به فارسی

مأمور آتش‌نشانی، سوخت‌انداز، سوخت‌گیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: firemen
• : تعریف: a male firefighter.

• firefighter, one employed to extinguish fires
a fireman is a person whose job is to put out fires.

مترادف و متضاد

مامور اتش نشانی (اسم)
firefighter, fireman, fireguard

سوخت گیر (اسم)
fireman

one who extinguishes fires


Synonyms: firefighter, engineman, ladderman, smoke jumper


one who fuels engines or furnaces


Synonyms: stoker, engineer's helper, trainman, oil feeder, cinder monkey


جملات نمونه

1. The fireman sent jets of water into the burning house.
[ترجمه ترگمان]مامور آتش نشانی جت آب را به داخل خانه سوزان فرستاد
[ترجمه گوگل]آتش نشانی جت های آب را به خانه سوزان فرستاد

2. The fireman evacuated the guests from the burning hotel.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان میهمانان را از هتل آتش گرفته دور کرد
[ترجمه گوگل]این آتش نشان مهمانان را از هتل سوزان تخلیه می کند

3. The fireman demonstrated great courage in saving the child.
[ترجمه فاطی] آتش نشان شجاعانه کودک را نجات داد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان در نجات کودک شجاعت بسیار زیادی نشان داد
[ترجمه گوگل]آتش نشان شجاعانه در نجات کودک نشان داد

4. This morning, however, a fireman accidentally discovered the cause.
[ترجمه ترگمان]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی این علت را کشف کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی علت را کشف کرد

5. He is a fireman.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان است
[ترجمه گوگل]او یک آتش نشان است

6. The fireman managed to keep the fire under.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان موفق شد آتش را زیر نظر داشته باشد
[ترجمه گوگل]آتش نشانان موفق به نگه داشتن آتش زیر

7. The fireman was suffocated by the fumes.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان توسط دود خفه شده بو
[ترجمه گوگل]گازسوز توسط گازها خاموش شد

8. The fireman hoisted the boy onto his shoulders.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان پسرک را روی شانه های او گذاشت
[ترجمه گوگل]این آتش نشان پسر را روی شانه هایش بلند کرد

9. The fireman plunged into burning building and saved the boy.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان وارد ساختمان سوزان شد و پسر را نجات داد
[ترجمه گوگل]آتش نشان به ساختمان سوزان فرو ریخت و پسر را نجات داد

10. a fireman when he grows up.
[ترجمه ترگمان] یه آتش نشان وقتی بزرگ میشه
[ترجمه گوگل]یک آتش نشان هنگام رشد

11. The fireman trained their hoses on the burning building.
[ترجمه ترگمان]ماموران آتش نشانی، شلنگ های خود را بر روی ساختمان آتش گرفته آموزش دادند
[ترجمه گوگل]آتش نشانی شیلنگ های خود را در ساختمان سوزان آموزش داد

12. I saw a fireman racing to the fire.
[ترجمه ترگمان] یه آتش نشان رو دیدم که داره آتیش میگیره
[ترجمه گوگل]من یک آتش نشان را به آتش کشیدم

13. The fireman smashed the door down to reach the children.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان در را خرد کرد تا به بچه ها برسد
[ترجمه گوگل]آتش نشانی به پایین برای رسیدن به کودکان شکست

14. The fireman finally battered the door down.
[ترجمه ترگمان] آتش نشان \"بالاخره در رو داغون کرد\"
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در نهایت درب را خرد کرد

پیشنهاد کاربران

اتش نیسان

آتش نشان

fireman ( حمل ونقل دریایی )
واژه مصوب: آتش نشان
تعریف: فردی که مسئولیت مهار و خاموش کردن آتش را بر عهده دارد==fireman ( حمل ونقل دریایی ) ==


کلمات دیگر: