معنی : پیش رفتن، پیشرفت کردن
go forward
معنی : پیش رفتن، پیشرفت کردن
انگلیسی به فارسی
جلو بردن ساعت
پیش رفتن
انگلیسی به انگلیسی
• advance, make progress
مترادف و متضاد
پیش رفتن (فعل)
gain, advance, progress, get on, go forward, jut, proceed, precess, antecede, set on, butt, forego, get by, make way
پیشرفت کردن (فعل)
progress, improve, further, march, go forward, buck up, prosper, thrive
Move clocks ahead
Progress
جملات نمونه
1. Modesty helps one to go forward.
[ترجمه ترگمان]تواضع به کسی کمک می کند که جلو برود
[ترجمه گوگل]معنویت به یک نفر کمک می کند تا به جلو برود
[ترجمه گوگل]معنویت به یک نفر کمک می کند تا به جلو برود
2. The clocks go forward this weekend.
[ترجمه ترگمان]ساعت ها در آخر هفته پیش می روند
[ترجمه گوگل]ساعتهای این آخر هفته به جلو حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]ساعتهای این آخر هفته به جلو حرکت می کنند
3. The clocks go forward in the spring.
[ترجمه ترگمان]ساعت در بهار به جلو پیش می رود
[ترجمه گوگل]ساعتهای بهار به جلو حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]ساعتهای بهار به جلو حرکت می کنند
4. This work must go forward without lag.
[ترجمه ترگمان]این کار باید بدون علت قبلی پیش برود
[ترجمه گوگل]این کار باید بدون وقفه پیش برود
[ترجمه گوگل]این کار باید بدون وقفه پیش برود
5. The project will go forward as planned.
[ترجمه ترگمان]پروژه طبق برنامه پیش می رود
[ترجمه گوگل]این پروژه به عنوان برنامه ریزی پیش می رود
[ترجمه گوگل]این پروژه به عنوان برنامه ریزی پیش می رود
6. Go forward bravely, my younger sister, don't look behind.
[ترجمه ترگمان]با شجاعت جلو برو، خواهر کوچک تر من، به پشت نگاه نکن
[ترجمه گوگل]برو به جهنم، خواهر جوانم، به عقب نگاه نکن
[ترجمه گوگل]برو به جهنم، خواهر جوانم، به عقب نگاه نکن
7. Then they would close up, go forward, receive the withering infantry fire, and fight as best they could.
[ترجمه ترگمان]سپس به راه خود ادامه می دادند، به پیش می رفتند و از آتش خشک پیاده نظام استقبال می کردند و تا آنجا که می توانستند مبارزه می کردند
[ترجمه گوگل]سپس آنها را نزدیک می کنند، به جلو می روند، آتش خلبان خلبان را می گیرند، و به بهترین نحوی مبارزه می کنند
[ترجمه گوگل]سپس آنها را نزدیک می کنند، به جلو می روند، آتش خلبان خلبان را می گیرند، و به بهترین نحوی مبارزه می کنند
8. Smolan maintains he fully intended to go forward with a book from the time he and Negroponte began discussing it.
[ترجمه ترگمان]Smolan مدعی است که او به طور کامل قصد دارد با کتابی از زمانی که نگروپونته در مورد آن بحث می کند، به سمت جلو پیش رود
[ترجمه گوگل]اسمولان معتقد است که او قصد دارد با یک کتاب پیش از آنکه او و نگوروپونته بحث در مورد آن را شروع کند، پیش برود
[ترجمه گوگل]اسمولان معتقد است که او قصد دارد با یک کتاب پیش از آنکه او و نگوروپونته بحث در مورد آن را شروع کند، پیش برود
9. Yet both organizations allowed the experiment to go forward, and in each case it reversed a deteriorating situation.
[ترجمه ترگمان]با این حال هر دو سازمان به این تجربه اجازه دادند که به جلو پیش رود و در هر مورد وضعیت رو به وخامت گذاشت
[ترجمه گوگل]با این حال هر دو سازمان اجازه داد که آزمایش به جلو برود و در هر مورد آن یک وضعیت رو به وخامت را تغییر داد
[ترجمه گوگل]با این حال هر دو سازمان اجازه داد که آزمایش به جلو برود و در هر مورد آن یک وضعیت رو به وخامت را تغییر داد
10. He must go forward on faith, not feeling.
[ترجمه ترگمان]باید ایمان داشته باشد، نه احساس
[ترجمه گوگل]او باید ایمان بیاورد، نه احساس
[ترجمه گوگل]او باید ایمان بیاورد، نه احساس
11. Should the cases against him go forward, he may well die during the process.
[ترجمه ترگمان]در صورتی که موارد علیه او پیش برود، ممکن است در طول فرآیند بمیرد
[ترجمه گوگل]اگر پرونده های او علیه او پیش بیاید، ممکن است در طول فرایند او را بکشد
[ترجمه گوگل]اگر پرونده های او علیه او پیش بیاید، ممکن است در طول فرایند او را بکشد
12. She showed no inclination whatsoever to go forward.
[ترجمه ترگمان]او هیچ تمایلی نشان نداد که به جلو حرکت کند
[ترجمه گوگل]او هیچ تمایلی برای رفتن به جلو نشان نداد
[ترجمه گوگل]او هیچ تمایلی برای رفتن به جلو نشان نداد
13. Russia, he said, had reached the point of no return on the road to reform and had to go forward.
[ترجمه ترگمان]وی گفت که روسیه به نقطه بازگشت به مسیر اصلاحات رسیده و مجبور به جلو رفتن شده است
[ترجمه گوگل]او گفت، روسیه به نقطه بازگشت به راه اصلاحات رسیده و باید پیش برود
[ترجمه گوگل]او گفت، روسیه به نقطه بازگشت به راه اصلاحات رسیده و باید پیش برود
14. Even if the road is bumpy, the wheel must go forward; even if the river roaring waves, ships are sailing.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر جاده پر از پیچ باشد، چرخ باید به جلو حرکت کند؛ حتی اگر امواج خروشان دریا، کشتی ها حرکت کنند
[ترجمه گوگل]حتی اگر جاده باربری است، چرخ باید به جلو برود؛ حتی اگر موج امواج رودخانه، کشتی ها قایقرانی باشند
[ترجمه گوگل]حتی اگر جاده باربری است، چرخ باید به جلو برود؛ حتی اگر موج امواج رودخانه، کشتی ها قایقرانی باشند
پیشنهاد کاربران
پیش رفتن، ادامه دادن
میریام وبستر:
: to continue doing something : to proceed
مثال:
. I don't want to go forward without a contract
: to continue doing something : to proceed
مثال:
. I don't want to go forward without a contract
کلمات دیگر: