کلمه جو
صفحه اصلی

ensnare


معنی : بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن
معانی دیگر : در دام افکندن، در بند انداختن، گرفتار کردن، تور زدن، به تله انداختن، snare : بدام انداختن، خشمگین کردن

انگلیسی به فارسی

( ensnarl ، entrap ، snare =) به‌دام انداختن، بغرنج کردن، گوریده شدن، خشمگین کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ensnares, ensnaring, ensnared
مشتقات: ensnarement (n.), ensnarer (n.)
• : تعریف: to trap, trick, or catch.
مشابه: capture, catch, decoy, snare, trap

• catch in a trap, lure, snare, net, entangle
if you ensnare an animal, you catch it in a trap or snare.
if you ensnare someone, you gain power or control over them, especially by using dishonest or devious methods.

مترادف و متضاد

بغرنج کردن (فعل)
snare, entrap, snarl, complicate, ensnare, ensnarl

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

گوریده شدن (فعل)
snare, entrap, ensnare, ensnarl

trap


Synonyms: bag, bat eyes at, capture, catch, cheat, come on, deceive, decoy, embroil, enmesh, entangle, entice, entrap, hook, inveigle, lure, mislead, net, rope in, snag, snare, snarl, suck in, tangle, trick


Antonyms: free, let go, liberate, release


جملات نمونه

1. Feminism is simply another device to ensnare women.
[ترجمه ترگمان]فمینیسم نیز یک وسیله دیگر برای دام کردن زنان است
[ترجمه گوگل]فمینیسم به سادگی یک دستگاه دیگر برای تسخیر زنان است

2. Spiders ensnare flies and other insects in their webs.
[ترجمه ترگمان]عنکبوت مگس ها و دیگر حشرات را در تار عنکبوتی آن ها گیر می اندازد
[ترجمه گوگل]عنکبوت ها مگس ها و حشرات دیگر را در شبکه های خود می گیرند

3. She refused to let him ensnare her with his charm.
[ترجمه ترگمان]او قبول نکرد که او را با جذابیت خود به دام بیندازد
[ترجمه گوگل]او حاضر نشد او را با جذابیت او ببرد

4. Aphrodite using her power chiefly to ensnare and betray.
[ترجمه ترگمان]Aphrodite از قدرتش بیشتر برای به دام انداختن و خیانت استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]آفرودیت با استفاده از قدرت او به طور عمده به ضرب و شتم و خیانت

5. To catch or ensnare in or as if in a net.
[ترجمه ترگمان]دام گیر کردن یا دام انداختن یا افتادن در تور
[ترجمه گوگل]برای گرفتن یا تسخیر در داخل و یا به عنوان اگر در شبکه

6. To trap or ensnare, as by a stratagem.
[ترجمه ترگمان]به دام یا به دام انداختن، به وسیله یک حیله
[ترجمه گوگل]به دام انداختن یا تسخیر، به عنوان توسط یک هراس

7. Ensnare duration reduced from 15 seconds to 12 seconds.
[ترجمه ترگمان]مدت زمان ensnare از ۱۵ ثانیه تا ۱۲ ثانیه کاهش یافت
[ترجمه گوگل]مدت زمان Ensnare از 15 ثانیه به 12 ثانیه کاهش یافته است

8. I will set free the people that you ensnare like birds.
[ترجمه ترگمان]من مردمی را آزاد خواهم کرد که مثل پرنده ها ensnare
[ترجمه گوگل]من مردم را آزاد می کنم که شما مانند پرندگان تسخیر می کنید

9. Entangling Roots and Ensnare work on Heroes again.
[ترجمه ترگمان]ریشه های entangling و ensnare دوباره روی قهرمانان کار می کنند
[ترجمه گوگل]ریشه های پررنگ و Ensnare کار بر روی قهرمانان دوباره

10. Raider Ensnare lasts 12 seconds, down from 20 seconds, and has a cooldown of 12 seconds, down from 20 seconds.
[ترجمه ترگمان]Raider ensnare ۱۲ ثانیه طول می کشد و از ۲۰ ثانیه تا ۲۰ ثانیه طول می کشد و از ۲۰ ثانیه طول می کشد
[ترجمه گوگل]Raider Ensnare 12 ثانیه، کمتر از 20 ثانیه طول می کشد و دارای 12 ثانیه خنک شدن، از 20 ثانیه است

11. To ensnare or prevail over with trickery.
[ترجمه ترگمان]به دام انداختن یا غلبه بر کلک
[ترجمه گوگل]برای تسخیر یا غلبه بر حیله گری

12. Love doesn't attempt to bind, ensnare, capture.
[ترجمه ترگمان]عشق تلاشی برای پیوند، دام، دام کردن ندارد
[ترجمه گوگل]عشق تلاش نمی کند که باند، تسخیر کند، ضبط کند

13. And there was nothing in his present circumstances likely to ensnare him in sensuality.
[ترجمه ترگمان]و در شرایط فعلی هیچ چیز وجود نداشت که او را به دام شهوت بیندازد
[ترجمه گوگل]و در شرایط فعلی او هیچ چیز را در حساسیت نداشت

14. I can teach you how to bewitch the mind and ensnare the senses.
[ترجمه ترگمان]می توانم به تو یاد بدهم که چطور ذهن را جادو کنی و حواس را به دام بندازی
[ترجمه گوگل]من می توانم به شما بگویم که چگونه ذهن را تحمل کنید و حواس را بچرخانید

birds ensnared in a net

پرندگان گرفتار در تور


He was ensnared by love.

او در دام عشق افتاد.


پیشنهاد کاربران

گیر انداختن ، از کار انداختن ، در دام انداختن


کلمات دیگر: