معنی : رفتار، روش
معانی دیگر : مشی، بخشدار
demarche
معنی : رفتار، روش
معانی دیگر : مشی، بخشدار
انگلیسی به فارسی
روش، رفتار، مشی، بخشدار
دیارچ، رفتار، روش
انگلیسی به انگلیسی
• change in policy, alteration of original plans (french)
مترادف و متضاد
رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest
روش (اسم)
rate, style, way, growth, manner, procedure, course, march, system, form, method, how, rut, fashion, habitude, demarche
جملات نمونه
1. "The demarche asks the arrest and hand-over of those persons who are settled in Pakistan and who are fugitives of Indian law," Mukherjee said.
[ترجمه ترگمان]مخرجی گفت: \" The از دستگیری و تحویل افرادی که در پاکستان مستقر شده اند و فراری از قانون هند است، می پرسد \"
[ترجمه گوگل]موکرجی گفت: «این دیارچ از بازداشت و انتقال افرادی که در پاکستان مستقر هستند و از فراریان قانون هند است، درخواست می کند
[ترجمه گوگل]موکرجی گفت: «این دیارچ از بازداشت و انتقال افرادی که در پاکستان مستقر هستند و از فراریان قانون هند است، درخواست می کند
2. The prevent and control demarche of the government played a significant role for peoples'psychological stabilization.
[ترجمه ترگمان]پیش گیری و کنترل دولت نقش مهمی را برای تثبیت روانی مردم ایفا کرد
[ترجمه گوگل]دینامیک پیشگیری و کنترل دولت نقش مهمی در تثبیت روانشناختی مردم ایفا می کند
[ترجمه گوگل]دینامیک پیشگیری و کنترل دولت نقش مهمی در تثبیت روانشناختی مردم ایفا می کند
3. Hitler's attack on Russia, shortly after his pact with Stalin, was a stunning demarche.
[ترجمه هومن نوروزی] حمله هیتلر به روسیه بلافاصله پس از پیمانش با استالین، یک تغییر رویه ( مشی ) خیره کننده بود.
[ترجمه ترگمان]حمله هیتلر به روسیه، اندکی پس از پیمان او با استالین، a خیره کننده بود[ترجمه گوگل]حمله هیتلر به روسیه، بلافاصله پس از پیمانش با استالین، روحانی خیره کننده بود
4. He has handed Pakistan's top envoy here a formal diplomatic note - known as a demarche - with the names of about 20 individuals India wants Pakistan to extradite.
[ترجمه ترگمان]او فرستاده ارشد پاکستان در اینجا یک یادداشت دیپلماتیک رسمی - که به نام a شناخته می شود - با اسامی حدود ۲۰ نفر از هند که پاکستان می خواهد پاکستان را مسترد کند، داده است
[ترجمه گوگل]او فرستاده ارشد پاکستان را در اینجا یک یادداشت رسمی دیپلماتیک - که به عنوان معترض شناخته می شود - با نام های حدود 20 تن فرستاده است هند می خواهد پاکستان را صادر کند
[ترجمه گوگل]او فرستاده ارشد پاکستان را در اینجا یک یادداشت رسمی دیپلماتیک - که به عنوان معترض شناخته می شود - با نام های حدود 20 تن فرستاده است هند می خواهد پاکستان را صادر کند
5. Beijing may have thought it was making a clear diplomatic demarche.
[ترجمه ترگمان]مقامات پکن ممکن است فکر کرده باشند که این کار یک demarche دیپلماتیک روشن ساخته است
[ترجمه گوگل]پکن ممکن است تصور کند که یک دیالکتیک واضح و روشنی دارد
[ترجمه گوگل]پکن ممکن است تصور کند که یک دیالکتیک واضح و روشنی دارد
6. India's external affairs minister, speaking to reporters Tuesday, has given some details of the formal diplomatic note - known as a " demarche" - handed to Pakistan's top envoy here.
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه هند، که روز سه شنبه با خبرنگاران صحبت می کرد، جزئیات یک یادداشت دیپلماتیک رسمی که به عنوان \"demarche\" شناخته می شود را به فرستاده ارشد پاکستان در اینجا داده است
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه هند، روز سه شنبه به خبرنگاران گفت، برخی از جزئیات یادداشت رسمی دیپلماتیک - که به معنای 'دیارچ' است - به نماینده ارشد پاکستان در اینجا آورده شده است
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه هند، روز سه شنبه به خبرنگاران گفت، برخی از جزئیات یادداشت رسمی دیپلماتیک - که به معنای 'دیارچ' است - به نماینده ارشد پاکستان در اینجا آورده شده است
کلمات دیگر: