کلمه جو
صفحه اصلی

engraft


معنی : جا دادن، پیوند زدن، نشاندن
معانی دیگر : (کشاورزی) پیوند زدن (رجوع شود به: graft)، پیوند زدن مج نشاندن

انگلیسی به فارسی

پیوند زدن (مج) نشاندن، جادادن


جذب، جا دادن، پیوند زدن، نشاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: engrafts, engrafting, engrafted
مشتقات: engraftment (n.)
• : تعریف: to graft or join (a shoot from one plant) to another plant.
مشابه: graft

• insert a shoot or twig from one tree into another for propagation; insert, implant (also ingraft)

مترادف و متضاد

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

پیوند زدن، نشاندن (فعل)
engraft

جملات نمونه

1. Honesty is engrafted in her character.
[ترجمه ترگمان]صداقت به شخصیت او بستگی دارد
[ترجمه گوگل]صداقت در شخصیت او جذاب است

2. They had been engrafted on the tower.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط یک دختر کوچک را در برج نگهداری کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها در برج گرفته شده بودند

3. This is transition period raises political thought to engraft the actual demand of effectiveness.
[ترجمه ترگمان]این دوره گذار، تفکر سیاسی را بالا می برد تا تقاضای واقعی اثر را برآورده کند
[ترجمه گوگل]این دوره گذار، تفکر سیاسی را به سمت افزایش تقاضای واقعی اثربخشی افزایش می دهد

4. Don't engraft your ideas in other's mind.
[ترجمه ترگمان]ذهنت را در ذهن دیگران متمرکز نکن
[ترجمه گوگل]ایده های خود را در ذهن دیگران قرار ندهید

5. Commonly used cuttage, engraft and layering are progenitive, also can sow.
[ترجمه ترگمان]engraft و لایه بندی، که عموما به کار می روند، progenitive هستند و هم چنین می توانند بکارند
[ترجمه گوگل]بذرهای معمولی استفاده می شود، جذب و لایه بندی می شوند، همچنین می توانند بپزند

6. He attempted to engraft his idea in the mind of his children.
[ترجمه ترگمان]می کوشید تا به فکر بچه خود باشد
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا ایده خود را در ذهن فرزندانش جذب کند

7. She tried to engraft a peach on a plum.
[ترجمه ترگمان] اون سعی کرد یه هلو درست کنه تو آلو
[ترجمه گوگل]او سعی کرد هلو را روی یک آلو بگیرد

8. After orthotopic transplantation, differentiated human stem cells engraft in the host liver parenchyma of immunocompromised mice.
[ترجمه ترگمان]پس از پیوند orthotopic، سلول های بنیادی انسان متمایز engraft در the کبد میزبان موش immunocompromised شناسایی شدند
[ترجمه گوگل]پس از پیوند آرتوماتیک، سلول های بنیادی جدا شده از انسان در پارکینمای کبد میزبان موش های مبتلا به ایمنی قرار می گیرند

9. When infused into mice that have been given bleomycin, they can engraft in lungs and protect lung from injury.
[ترجمه ترگمان]وقتی به موش هایی که bleomycin داده شده اند، تزریق می شود، می توانند به شش ها وارد شوند و از شش صدمه بزنند
[ترجمه گوگل]هنگامی که به موش هایی که بلموایسین داده شده اند تزریق می شود، آنها می توانند در ریه ها جذب شوند و از آسیب ریه محافظت کنند


کلمات دیگر: