کلمه جو
صفحه اصلی

firmly


معنی : محکم
معانی دیگر : بطور محکم، ازروی ثبات یاوفاداری، ازروی متانت

انگلیسی به فارسی

سفت، قایم، محکم، استوار، قاطعانه، به‌طور جدی، جداً


محکم


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a way that uses some strength; not lightly.

- Press firmly on the doorbell or it will not make any sound.
[ترجمه رضا صفری] محکم به زنگ در فشار دهید مگر نه صدایی نخواهید شنید.
[ترجمه ترگمان] محکم در را فشار دهید، وگرنه صدایی نخواهد شنید
[ترجمه گوگل] مطبوعات را مستقیما بر روی زنگ زنگ فشار دهید و یا صدایی ایجاد نخواهد کرد

(2) تعریف: tightly or securely.

- The door is is not firmly shut.
[ترجمه محسن] در محکم بسته نمی شود. تو دلیلش را می دانی؟
[ترجمه ترگمان] در محکم بسته نمی شود
[ترجمه گوگل] درب کاملا محکم نیست

• in a stable manner; strongly; sturdily, resolutely; assertively

مترادف و متضاد

محکم (قید)
firmly, tightly, stoutly

immovably


Synonyms: durably, enduringly, fast, fixedly, hard, inflexibly, like a rock, motionlessly, rigidly, securely, solid, solidly, soundly, stably, steadily, stiffly, strongly, substantially, thoroughly, tight, tightly, unflinchingly, unshakeably


Antonyms: flexibly, movably, weakly


with determination


Synonyms: adamantly, constantly, decisively, doggedly, indefatigably, intently, obdurately, obstinately, perseveringly, persistently, pertinaciously, purposefully, resolutely, staunchly, steadfastly, stolidly, strictly, stubbornly, tenaciously, through thick and thin, unchangeably, unwaveringly, with heavy hand


Antonyms: changeably, indefinitely, waveringly, weakly


جملات نمونه

1. he believes firmly in the existence of devils and angels
او به وجود شیاطین و ملائک اعتقاد راسخ دارد.

2. he clasped her hand firmly
دست او را محکم نگه داشت.

3. he grasped the oar firmly and did not loosen his grip
او پارو را محکم گرفت و آن را رها نکرد.

4. he took the hammer firmly by the handle
دسته ی چکش را محکم گرفت.

5. his government is now firmly entrenched and it would be difficult to overthrow it
دولت او اکنون سخت استقرار یافته است و بر انداختن آن مشکل خواهد بود.

6. to establish a statue firmly in its place
مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن

7. get ahold of the steering wheel firmly and don't be afraid
فرمان اتومبیل را محکم بگیر و نترس.

8. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه گوگل]باند را کاملا محکم در اطراف اندام آسیب دیده قرار دهید

9. He firmly believes liberty is inseparable from social justice.
[ترجمه ترگمان]او قاطعانه بر این باور است که آزادی از عدالت اجتماعی جدایی ناپذیر است
[ترجمه گوگل]او معتقد است آزادی از عدالت اجتماعی جدا نیست

10. Firmly compress the soil in the pot so that the plant is secure.
[ترجمه ترگمان]Firmly خاک را در گلدان محکم کنید تا گیاه ایمن باشد
[ترجمه گوگل]خاک را در گلدان به طور جدی فشرده کنید تا گیاه امن باشد

11. Grasp the thistle firmly.
[ترجمه ترگمان]Grasp را محکم بگیر
[ترجمه گوگل]چنگ زدن را به صورت محکم ببندید

12. A wooden stake was driven firmly into the ground.
[ترجمه ترگمان]یک چوب چوبی محکم به زمین چسبیده بود
[ترجمه گوگل]یک قطعه چوبی به شدت به زمین رانده شد

13. He firmly believes that she is innocent of the crime.
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که او بی گناه است
[ترجمه گوگل]او به طور جدی معتقد است که او از این جنایت بیگناه است

14. The roots grew down firmly in the soil.
[ترجمه ترگمان]ریشه ها با شدت در خاک فرو رفتند
[ترجمه گوگل]ریشه ها به طور محکم در خاک رشد کردند

15. I grasped his arm firmly and led him away.
[ترجمه ترگمان]بازویش را محکم گرفتم و او را به کناری راندم
[ترجمه گوگل]من بازویش را محکم گرفتم و او را به سمت من کشیدم

16. The radiologist firmly positioned Phoebe in front of a ferocious-looking machine.
[ترجمه ترگمان]رادیولوژیست به طور محکم Phoebe را در مقابل یک ماشین نگاه درنده قرار دادند
[ترجمه گوگل]رادیولوژیست فیبی را در مقابل دستگاهی به ظاهر وحشیانه قرار داد

17. I firmly believe my son has been entrapped by this cult.
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که پسرم در دام این فرقه گرفتار شده است
[ترجمه گوگل]من به شدت بر این باور هستم که پسرم توسط این فرقه وارد شده است

18. He firmly believed that he was right.
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که حق با اوست
[ترجمه گوگل]او به طور جدی معتقد بود که او درست است

19. Massage the area gently but firmly.
[ترجمه ترگمان]این ناحیه را به آرامی اما محکم ماساژ دهید
[ترجمه گوگل]ماساژ منطقه به آرامی، اما محکم

پیشنهاد کاربران

قاطعانه

با شدت، باقوت، با قدرت، محکم، جد اً، قویآ، ، کاملاً، بدون تردید، بطور قطعی، با قاطعیت، بااطمینان، قطعاً، حتماً، مسلما

به طور قطع

به طرز محکمی، سرسختانه

قاطعانه ، به طور جدی ، محکم ، سفت 🐢🐢
I firmly believe that we must do sth very soon
به طور جدی اعتقاد دارم که خیلی زود باید یه کاری بکنیم
انسانی 95 ، هنر 91 ، زبان 91 ، ریاضی 89 ، تجربی 86 و. . .


موکدا، با تاکید

با قاطعیت
محکم
سفت


کلمات دیگر: