کلمه جو
صفحه اصلی

girlhood


معنی : دختری
معانی دیگر : دختر بودن، دوران دختری، دختران

انگلیسی به فارسی

دختری


دختر بودن، دختری


انگلیسی به انگلیسی

• state of being a girl; period of time during which one is a girl
girlhood is the time during which a female person is a girl.

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or period of being a girl.

مترادف و متضاد

دختری (اسم)
girlhood

جملات نمونه

1. She had shared responsibility for her brother since girlhood.
[ترجمه ترگمان]او از زمان دوشیزگی مسئولیت برادرش را به عهده گرفته بود
[ترجمه گوگل]او از زمان دختر بودن مسئولیت برادرش را به عهده داشت

2. She spent an unorthodox girlhood travelling with her father throughout Europe.
[ترجمه ترگمان]او دوران کودکی غیر معمول را در سفر با پدرش در سراسر اروپا گذراند
[ترجمه گوگل]او یک دختربچه ی غیرقانونی را که در سراسر اروپا با پدرش مسافرت می کرد گذرانده بود

3. Her girlhood dream had been to study painting.
[ترجمه ترگمان]رویای دوشیزگی او برای نقاشی کردن نقاشی شده بود
[ترجمه گوگل]رویای دخترانه او نقاشی بود

4. She lived in India during her girlhood.
[ترجمه ترگمان]او در زمان girlhood در هند زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او در دوران کودکی خود در هند زندگی می کرد

5. She spent her girlhood in Africa.
[ترجمه ترگمان]او دوران دوشیزگی خود را در آفریقا به سر می برد
[ترجمه گوگل]او دخترش را در آفریقا گذراند

6. She spent her girlhood in San Francisco, where her father dabbled in both journalism and the theater.
[ترجمه ترگمان]او دوران کودکی خود را در سان فرانسیسکو به سر برد، جایی که پدرش هم در روزنامه نگاری و هم در تئاتر کار می کرد
[ترجمه گوگل]دخترانش را در سن فرانسیسکو گذراند، جایی که پدرش در هر دو روزنامه نگاری و تئاتر به نمایش درآمد

7. She had a happy girlhood.
[ترجمه ترگمان]او دختری سعادتمند بود
[ترجمه گوگل]او دخترانه خوشحال بود

8. She approaches girlhood through adulthood, and boy, does it look like a mess.
[ترجمه ترگمان]او در بزرگسالی به دوران کودکی نزدیک می شود، و پسر، مثل یک آشفتگی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]او از طریق بزرگسالی به دختران نزدیک می شود، و پسر، آن را مانند ظروف سرباز یا مسافر است

9. Our white girlhood was passed together there.
[ترجمه ترگمان]دوران دوشیزگی white را با هم سپری کردند
[ترجمه گوگل]دختربچه سفید ما با هم در آنجا گذشت

10. When in girlhood my heart was opining its petals, you hovered ad a fragrance about it.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در دوران کودکی، قلب من از گلبرگ ها پوشیده شده بود، در اطراف آن در هاله ای از عطر بود
[ترجمه گوگل]وقتی در دختران قلب من گلبرگ های خود را باز کرد، شما عطر و طعم در مورد آن را شناور

11. In my girlhood, I liked to sleep with my mother.
[ترجمه ترگمان]در دوران کودکی، دوست داشتم با مادرم بخوابم
[ترجمه گوگل]در دخترانم دوست داشتم با مادرم بخوابم

12. The transformation girlhood to womanhood is quite marvellous.
[ترجمه ترگمان]دوران بلوغ به زنانگی عالی است
[ترجمه گوگل]دختران تبدیل به زنانگی کاملا شگفت انگیز است

13. She looked apparently scarcely past girlhood.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از دوران کودکی کم مانده بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا به سختی دختران گذشته را نگاه کرد

14. When in girlhood my heart was opening its petals, you hovered as a fragrance about it.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در دوران کودکی، قلب من گلبرگ های آن را باز می کرد، مثل یک رایحه در آن می درخشید
[ترجمه گوگل]هنگامی که در دختران قلب من گلبرگ های خود را باز کرد، شما به عنوان عطر در مورد آن شناور

پیشنهاد کاربران

✔دخترگی
✔دخترانه

دخترانه


کلمات دیگر: