1. law enforcement
اجرای قانون
2. the vigorous enforcement of the laws
اجرای قاطعانه ی قوانین
3. MPs called for tougher enforcement of the existing laws on drugs.
[ترجمه ترگمان]نمایندگان مجلس خواستار اعمال سخت تر از قوانین موجود در زمینه مواد مخدر شدند
[ترجمه گوگل]نمایندگان مجلس خواستار اجرای سخت تر قوانین موجود در مورد مواد مخدر شدند
4. Law enforcement agents intercepted a shipment of drugs from Latin America.
[ترجمه ترگمان]ماموران مجری قانون یک محموله مواد مخدر از آمریکای لاتین را توقیف کردند
[ترجمه گوگل]مقامات انتظامی حمل مواد مخدر از آمریکای لاتین را متوقف کردند
5. The doctors want stricter enforcement of existing laws, such as those banning sales of cigarettes to children.
[ترجمه ترگمان]پزشکان خواستار اعمال سختگیرانه قوانین موجود مانند ممنوعیت فروش سیگار به کودکان هستند
[ترجمه گوگل]پزشکان قصد دارند که قوانین موجود، نظیر فروش سیگار را به کودکان ممنوع کند
6. She enjoys a sterling reputation in law enforcement circles and among the community in general.
[ترجمه ترگمان]وی در محافل مجری قانون و در میان جامعه به طور کلی از شهرت جهانی برخوردار است
[ترجمه گوگل]او شهرت استرلینگ در محافل قانون و در میان جامعه به طور کلی برخوردار است
7. As in other forms of enforcement, deviance which has taken place once is assumed capable of repetition.
[ترجمه ترگمان]همانند دیگر اشکال اعمال، انحراف که زمانی رخ داده است قابلیت تکرار را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]همانطور که در سایر اشکال اجرای، انحراف که یک بار اتفاق افتاده است، تکرار می شود
8. Seven senior federal law enforcement officers from Baja California have been slain in the past year.
[ترجمه ترگمان]هفت افسر ارشد اجرایی قانون فدرال از باخا کالیفرنیا در سال گذشته کشته شده اند
[ترجمه گوگل]هفت مأمور ارشد اجرایی فدرال از باجای کالیفرنیا در سال گذشته کشته شده اند
9. The southern states now relied on tightening enforcement measures already on the statute books and increasing the alertness of the patrols.
[ترجمه ترگمان]ایالات جنوبی اکنون بر محکم کردن تدابیر انتظامی در حال حاضر بر روی کتب قانونی و افزایش هشیاری of تکیه دارند
[ترجمه گوگل]ایالتهای جنوبی اکنون به تدابیر سختگیرانه در حال اجرای احکام قانونی و افزایش هشیاری گشت ها متکی هستند
10. And statewide, only 215 of 750 law enforcement agencies reported any hate crimes.
[ترجمه ترگمان]و در سرتاسر ایالت، تنها ۲۱۵ تن از موسسات انتظامی گزارش هرگونه جنایت را گزارش کرده اند
[ترجمه گوگل]و در سراسر کشور، تنها 215 نفر از 750 سازمان مجری قانون، هر گونه جنایات متخلف را گزارش کردند
11. In law enforcement agencies particularly, top officials have cleaned out their files and left nothing for an incoming administration.
[ترجمه ترگمان]در سازمان های مجری قانون به خصوص، مقامات ارشد پرونده های خود را تمیز کرده اند و هیچ چیز برای مدیریت ورودی باقی نگذاشته اند
[ترجمه گوگل]به طور خاص، در سازمان های اجرای قانون، مقامات ارشد فایل های خود را پاک کرده اند و هیچ چیزی برای یک دولت جدید ارسال نکرده اند
12. Where enforcement in a sanctioning system is occasionally dramatic, securing compliance with regulation has little potential for drama.
[ترجمه ترگمان]در جایی که اجرا در یک سیستم مجاز گاهی چشمگیر است، تضمین انطباق با مقررات پتانسیل کمی برای نمایش دارد
[ترجمه گوگل]جایی که پیاده سازی در یک سیستم تحریم کننده گاهی اوقات چشمگیر است، تضمین انطباق با مقررات دارای پتانسیل کمی برای نمایش است
13. Neither case was an edifying example of law enforcement.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این دو، یک نمونه آموزنده از نیروی انتظامی نبودند
[ترجمه گوگل]هیچ موردی نمونه ای قانونی از اجرای قانون نبود
14. Investigations into law enforcement officers' behavior were reduced, though they still constituted a large part of the case load.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در مورد رفتار افسران انتظامی کاهش یافت، اگرچه آن ها هنوز بخش بزرگی از بار مورد نظر را تشکیل می دادند
[ترجمه گوگل]تحقیقات در مورد رفتار افسران انتظامی کاهش یافته است، هرچند هنوز بخش بزرگی از بار پرونده را تشکیل می دهند
15. The four men arrested were described as really big fish by the U. S. Drug Enforcement Agency.
[ترجمه ترگمان]چهار مرد دستگیر شده به عنوان یک ماهی بزرگ توسط ایالات متحده توصیف شدند اس اداره مبارزه با مواد مخدر
[ترجمه گوگل]چهار مرد دستگیر شده به عنوان یک ماهی واقعا بزرگ توسط اداره مبارزه با مواد مخدر U S