کلمه جو
صفحه اصلی

inconclusive


معنی : بی نتیجه، مجمل، بی پایان، نا تمام، غیرقاطع
معانی دیگر : بدون نتیجه ی قطعی، پادرهوا

انگلیسی به فارسی

غیرقاطع، مجمل، ناتمام، بی نتیجه، بی پایان


بی نتیجه، غیرقاطع، مجمل، بی پایان، نا تمام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inconclusively (adv.), inconclusiveness (n.)
(1) تعریف: not providing absolute proof.
متضاد: demonstrative

- inconclusive evidence
[ترجمه ترگمان] مدرک قطعی و قانع کننده
[ترجمه گوگل] شواهد غیرقابلقبول

(2) تعریف: not proceeding to a conclusion or resolution.
متضاد: conclusive

- an inconclusive debate
[ترجمه الهام مرادی] مذاکره بی نتیجه
[ترجمه ترگمان] یک بحث بی نتیجه بود،
[ترجمه گوگل] یک بحث بی قاعده

• not decisive, unconvincing; not decided; not resulting in a final conclusion
if something such as a discussion or experiment is inconclusive, it does not lead to any clear decision or result.

مترادف و متضاد

بی نتیجه (صفت)
abortive, inconclusive, ineffective, indeterminate, ineffectual, resultless, inconsequent, inconsecutive

مجمل (صفت)
inconclusive, succinct, compendious

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

نا تمام (صفت)
inconclusive, defective, imperfect, incomplete, unfinished, partial, incompleted, imperfective, roughcast

غیرقاطع (صفت)
inconclusive

up in the air


Synonyms: ambiguous, deficient, incomplete, indecisive, indeterminate, lacking, open, uncertain, unconvincing, undecided, uneventful, unfateful, unfinished, unsatisfactory, unsettled, vague


Antonyms: certain, conclusive, decisive, definite, sure


جملات نمونه

1. a long and inconclusive war
جنگی طولانی و بی نتیجه

2. The evidence against the two men was inconclusive.
[ترجمه ترگمان] مدارک علیه دوتا مرد بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]شواهد علیه دو مرد غیرقابل حل بود

3. The results of the experiment were inconclusive.
[ترجمه ترگمان]نتایج این آزمایش بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]نتایج آزمایشات غیرقابل حل بود

4. Research has so far proved inconclusive.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات تاکنون بی نتیجه بوده
[ترجمه گوگل]تحقیق تا به حال ثابت نشده است

5. The past two elections were inconclusive.
[ترجمه ترگمان]دو انتخابات گذشته بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]دو انتخابات گذشته غیرقابل حل بود

6. The medical tests were inconclusive, and will need to be repeated.
[ترجمه ترگمان]آزمایش پزشکی قطعی نیست و باید تکرار بشه
[ترجمه گوگل]آزمایشات پزشکی غیرقابل حل بوده و باید تکرار شوند

7. A coalition government was formed following an inconclusive general election.
[ترجمه ترگمان]یک دولت ائتلافی پس از انتخابات عمومی بی نتیجه تشکیل شد
[ترجمه گوگل]یک دولت ائتلافی به موجب انتخابات عمومی بی قید و شرط شکل گرفت

8. A coalition government was formed after inconclusive elections.
[ترجمه ترگمان]یک دولت ائتلافی پس از انتخابات بی نتیجه تشکیل شد
[ترجمه گوگل]یک دولت ائتلافی پس از انتخابات نامعلوم شکل گرفت

9. Jurors often have to make decisions based on inconclusive evidence.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه اغلب باید براساس شواهد بی نتیجه تصمیم گیری کنند
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه اغلب تصمیمات را بر اساس شواهد غیرقابل تصوری می گیرد

10. X-rays were taken but proved inconclusive.
[ترجمه ترگمان]اشعه ایکس دریافت شد اما معلوم شد که قطعی نیست
[ترجمه گوگل]اشعه ایکس گرفته شد، اما ثابت نشده است

11. So must it be an inconclusive, ill-tempered parting between the friends?
[ترجمه ترگمان]پس باید بین دوست و آشناها جدا بشیم؟
[ترجمه گوگل]پس آیا باید بین دوستان متواضعانه و غیرقابل تحمل باشد؟

12. A biopsy was inconclusive and further surgery was advised.
[ترجمه ترگمان]نمونه برداری بی نتیجه بود و عمل جراحی دیگه انجام نشد
[ترجمه گوگل]بیوپسی نامشخص بود و جراحی بیشتر توصیه شد

13. Studies on the benefits of year-round schools are inconclusive.
[ترجمه ترگمان]مطالعات درباره مزایای مدارس دور از سال بی نتیجه بوده است
[ترجمه گوگل]مطالعات در مورد مزایای مدارس سالم غیرقابل انعطاف است

14. One inconclusive thought led to another, and I found myself wondering about Miss Macdonald's story of the office cleaner.
[ترجمه ترگمان]یک فکر بی نتیجه به ذهنم رسید، و من خودم را در این فکر بودم که درباره داستان دوشیزه Macdonald به کجا می روم
[ترجمه گوگل]یک فکر غیرقابل تصور منجر به دیگری شد، و من متوجه شدم که در مورد داستان خانم مک دونالد از تمیزکننده اداری به نظر می رسید

15. The third umpire said the replay was inconclusive as de Silva dived to make his ground.
[ترجمه ترگمان]داور سوم گفت که این پاسخ در حالی که سیلوا به پایین شیرجه زد، بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]سومین داور اعلام کرد که بازپرداخت غیرقابل انکار بود، زیرا دیلوا غرق در زمین شد

a long and inconclusive war

جنگی طولانی و بی‌نتیجه


پیشنهاد کاربران

غیر قطعی


کلمات دیگر: