کلمه جو
صفحه اصلی

democrat


معنی : طرفداراصول حکومت ملی، عضو حزب دموکرات
معانی دیگر : (d بزرگ - امریکا) عضو حزب دموکرات، دموکرات، هوادار حکومت اکثریت، هوادار اصل برابری حقوق و فرصت

انگلیسی به فارسی

طرفدار اصول حکومت ملی، عضو حزب دموکرات


دموکرات، طرفداراصول حکومت ملی، عضو حزب دموکرات


انگلیسی به انگلیسی

• member of the democratic party; advocate of democratic rule
a democrat is a member or supporter of a political party which has the word `democrat' or `democratic' as part of its title.
a democrat is also a person who believes in democracy.

مترادف و متضاد

طرفداراصول حکومت ملی (اسم)
democrat

عضو حزب دموکرات (اسم)
democrat

جملات نمونه

1. He sought to purge the Democrat party of conservatives.
[ترجمه ترگمان]او به دنبال پاک سازی حزب دموکرات از محافظه کاران بود
[ترجمه گوگل]او به دنبال حزب دموکرات محافظه کاران بود

2. Congressman Tom Downey is a Democrat from New York.
[ترجمه ترگمان]نماینده کنگره تام داونی یک دموکرات اهل نیویورک است
[ترجمه گوگل]تام داونی کنگره دموکرات از نیویورک است

3. The Democrat candidate is the favorite to win election.
[ترجمه ترگمان]کاندیدای دموکرات کاندیدای مورد علاقه برای برنده شدن در انتخابات است
[ترجمه گوگل]نامزد دموکرات مورد علاقه انتخابات است

4. I've voted Democrat all my life.
[ترجمه ترگمان]من تمام عمرم به دموکرات ها رای دادم
[ترجمه گوگل]من دموکرات همه زندگیام را رأی دادم

5. The state has swung from Republican to Democrat.
[ترجمه ترگمان]دولت از جمهوری خواهان به دموکرات تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]دولت از جمهوری خواه به دموکرات تغییر کرده است

6. The Democrat convention has set the scene for a ferocious election campaign this autumn.
[ترجمه ترگمان]کنوانسیون دموکرات در پاییز امسال صحنه رقابت شدید انتخابات را برپا کرده است
[ترجمه گوگل]کنوانسیون دموکراتیک این صحنه را برای مبارزات انتخاباتی وحشیانه این پاییز تعیین کرده است

7. He was putting himself forward as a Democrat.
[ترجمه ترگمان]او خود را به عنوان یک دموکرات معرفی می کرد
[ترجمه گوگل]او خود را به عنوان یک دموکرات پیش رو کرد

8. We voted Democrat in the last election.
[ترجمه ترگمان]ما در آخرین انتخابات به دموکرات رای دادیم
[ترجمه گوگل]ما در انتخابات گذشته دموکرات رای دادیم

9. The governorship went to a Democrat, Mrs Anne Richards.
[ترجمه ترگمان]فرمانداری به یک دموکرات، خانم \"ان ریچاردز\" رفت
[ترجمه گوگل]حکومت به خانم آن ریچاردز، دموکرات، رفت

10. He was defeated by incumbent Democrat J. Bennett Johnston who polled 54 percent.
[ترجمه ترگمان]او توسط جی جی اف، رئیس جمهور کنونی، شکست خورد بنت جانستون که ۵۴ % آرا را کسب کرده بود
[ترجمه گوگل]او توسط دموکرات جیمز بنت جانستون، که 54 درصد آن را مورد بررسی قرار داد، شکست خورد

11. The Liberal Democrat manifesto is a clear commitment to change Britain.
[ترجمه ترگمان]منشور لیبرال دموکرات تعهد روشنی برای تغییر بریتانیا است
[ترجمه گوگل]مانیفست دموکرات لیبرال یک تعهد واضح برای تغییر انگلیس است

12. For a Liberal Democrat to argue that giving institutions the power to run their own affairs is a centralising measure is extraordinary.
[ترجمه ترگمان]برای یک دموکرات لیبرال، استدلال می کند که دادن قدرت برای اداره امور خود، اقدامی غیر عادی است
[ترجمه گوگل]برای یک دموکرات لیبرال استدلال می کنند که قدرت دادن به موسسات برای انجام امور خود، اندازه گیری متمرکز فوق العاده ای است

13. Though one was a Democrat and the other a Republican, the rivalry over which one would move up first was cordial.
[ترجمه ترگمان]هر چند که یکی از آن ها دموکرات و دیگری جمهوری خواه بود، رقابت بر سر آن ابتدا صمیمانه بود
[ترجمه گوگل]اگرچه یک دموکرات و دیگری یک جمهوری خواه بود، رقابت که هر کدام از آنها برای اولین بار حرکت می کرد، صمیمانه بود

14. She is living proof that a Democrat can be an honorable attorney general in a scandal-prone Democratic administration.
[ترجمه ترگمان]او مدرک زنده ای دارد مبنی بر اینکه یک دموکرات می تواند یک دادستان کل شریف در یک دولت با رسوایی در معرض رسوایی باشد
[ترجمه گوگل]او ثابت می کند که یک دموکرات می تواند یک وکیل محترم در یک دولت دموکراتیک در معرض رسوایی باشد

Clinton is a Democrat.

کلینتون (عضو حزب) دموکرات است.


پیشنهاد کاربران

مردم سالار
مردمی

democrat ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: مردم باور
تعریف: فرد معتقد به مردم سالاری|||متـ . دموکرات


کلمات دیگر: