کلمه جو
صفحه اصلی

catapult


معنی : منجنیق، سنگ انداز، منجنیقانداختن، بامنجنیق پرت کردن
معانی دیگر : (با منجنیق یا پرتابگر) جهاندن، افکندن، پراندن، پرتاب شدن یا کردن، بزاندن، (جنگ افزار قدیمی) منجنیق، کشکنجیر (فلاخن بزرگی که با آن سنگ و آتش به سوی دشمن پرتاب می کردند)، (انگلیس) فلاخن، تیر و کمان (بچه ها)، (اسبابی که هواپیما یا موشک و غیره را از عرشه ی کشتی هواپیمابر به جلو و بالا می جهاند) پرتابگر، دستگاهی که در صورت لزوم خلبان را از هواپیمای جنگی به بیرون می افکند تا با چتر نجات فرود آید، هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکار میرود

انگلیسی به فارسی

سنگ‌انداز، هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده و برای پرتاب اجسام به‌کار می‌رود، منجنیق انداختن، با منجنیق پرت کردن، منجنیق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an ancient military machine used to hurl missiles such as large stones, esp. at fortifications.
مترادف: ballista
مشابه: arbalest, bombard, mortar

- In medieval times, catapults were often used to shoot burning materials attached to arrows or spears over fortress walls.
[ترجمه ترگمان] در دوران قرون وسطی، catapults اغلب برای شلیک مواد مشتعل به نیزه یا نیزه بر روی دیواره ای دژ مورد استفاده قرار می گرفت
[ترجمه گوگل] در دوره های قرون وسطی، اغلب سگ ها برای سوزاندن مواد سوزی متصل به فلش یا صخره ها بر دیوارهای قلعه استفاده می شدند

(2) تعریف: a device for launching aircraft where runway space is severely limited, as on an aircraft carrier deck.

(3) تعریف: a device for hurling small missiles; slingshot.
مترادف: sling, slingshot
مشابه: mortar
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: catapults, catapulting, catapulted
• : تعریف: thrust by or as though by a catapult.
مترادف: fling, hurl, launch, sling
مشابه: flip, spring, toss

- A role in a hit film can catapult an unknown actor into stardom.
[ترجمه ترگمان] نقش در فیلم ضربه می تواند هنرپیشه ناشناسی را به ستاره تبدیل کند
[ترجمه گوگل] یک نقش در یک فیلم ضربه می تواند یک بازیگر ناشناخته را به ستارگان تبدیل کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to spring up or forward as though hurled by a catapult.
مترادف: jump, spring
مشابه: fling, flip, launch, toss

- She catapulted over the fence.
[ترجمه ترگمان] از روی نرده ها پرید
[ترجمه گوگل] او بیش از حصار سوار شد

• ancient device for hurling missiles, ballista; sling
hurl; propel, launch; sling; be catapulted
a catapult is a device for shooting small objects such as stones over a short distance.
a catapult is also a device that is used to launch aircraft from an aircraft carrier.
when something catapults or is catapulted somewhere, it moves very suddenly, quickly, and violently through the air.
if something catapults you to a particular state or situation, you are suddenly in that state or situation.

مترادف و متضاد

منجنیق (اسم)
arbalest, catapult

سنگ انداز (اسم)
catapult

منجنیق انداختن (فعل)
catapult

بامنجنیق پرت کردن (فعل)
catapult

implement for shooting weapon


Synonyms: arbalest, ballista, heaver, hurler, pitcher, propeller, shooter, sling, slingshot, tosser, trebuchet


جملات نمونه

1. to launch a plane by catapult
هواپیما را با منجنیق پرتاب کردن

2. The boy surrendered the catapult to the teacher.
[ترجمه ترگمان]پسر منجنیق را به طرف معلم تسلیم کرد
[ترجمه گوگل]پسر این تپه را به معلم تسلیم کرد

3. On that type of aircraft carrier, a catapult was used to help launch aircraft.
[ترجمه ترگمان]در آن نوع از ناو هواپیمابر، یک تیرکمان برای کمک به پرتاب هواپیما مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]در این نوع هواپیمای بدون سرنشین، برای کمک به پرتاب هواپیما، یک اسکله استفاده شد

4. With her catapult and her shop lifting, Jake causes chaos.
[ترجمه ترگمان]با تیرکمان و her که داره بلند میشه، \"جیک\" باعث هرج و مرج میشه
[ترجمه گوگل]جیک با چرخش و مغازه او بلند می شود و موجب هرج و مرج می شود

5. The catapult breaks throwing boiling Hot Pot gloop everywhere.
[ترجمه ترگمان]The را به جوش می آورد و همه جا را پر می کند
[ترجمه گوگل]گدازه ای که در همه جا شکسته می شود، جارو می کند

6. Challenges can catapult a child into new maturity.
[ترجمه ترگمان]چالش ها می توانند کودک را به بلوغ جدید سوق دهند
[ترجمه گوگل]چالش ها می توانند یک کودک را به بلوغ جدید برساند

7. While working on the catapult Endill started to keep a diary.
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی تیرکمان کار می کرد، شروع به نگه داشتن دفتر خاطراتش کرد
[ترجمه گوگل]اندییل در حال کار بر روی سیلندر بود که خاطرات خود را حفظ کرد

8. He unscrewed the catapult piece by piece feeling depressed.
[ترجمه ترگمان]با احساس ناراحتی تکه catapult را باز کرد
[ترجمه گوگل]او قطعه قطعه قطعه قطعه شده توسط قطعه احساس افسرده است

9. After collecting all kinds of material the catapult began to take shape.
[ترجمه ترگمان]بعد از جمع آوری انواع مواد تیرکمان، شروع به شکل گرفتن کرد
[ترجمه گوگل]پس از جمع آوری انواع مواد، سد انفجاری شروع به شکل گرفت

10. The Defence budget would stand buying another catapult tomorrow; my crossbow would just have to wait another week or so.
[ترجمه ترگمان]اگر قرار بود یک هفته دیگر هم صبر کنم کمان my باید یک هفته دیگر هم صبر کند
[ترجمه گوگل]بودجه دفاع فردا برای خرید یک قطب دیگر آماده خواهد شد؛ کابوس من فقط باید یک هفته دیگر صبر کند

11. Once deployed, the Hot Pot catapult can not be moved.
[ترجمه ترگمان]پس از استقرار، موشک با گلدان گرم ممکن نیست جابجا شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که مستقر شد، آبشار هات پات را نمی توان منتقل کرد

12. This would show how well the catapult worked and if they had to make any adjustments in their aim.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که تیرکمان چقدر خوب کار می کند و اگر آن ها باید هر گونه تنظیمات در هدفشان را انجام دهند
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که چطور راندمان کار می کرد و اگر آنها مجبور به انجام هرگونه تغییر در هدف باشند

13. My combat jacket, knife, bags, catapult and other equipment I took down to the kitchen with me.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار، چاقو، کیسه و تجهیزات دیگر، با من به آشپزخانه رفتم
[ترجمه گوگل]جعبه مبارزه ی من، چاقو، کیسه، اسکله و تجهیزات دیگر من با آشپزخانه کنار خودم رفتم

14. This ensures proper steam settings for the catapult and sufficient flying speed.
[ترجمه ترگمان]این کار تنظیمات مناسب بخار برای تیرکمان و سرعت پرواز کافی را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]این باعث تنظیم پارامترهای مناسب بخار و سرعت پرواز کافی می شود

15. It didn't take long for some bright spark to try out the Doom Diver Catapult in a battle.
[ترجمه ترگمان]مدت زیادی طول نکشید که یک جرقه درخشان برای پیدا کردن the دایور در یک نبرد ادامه پیدا کند
[ترجمه گوگل]مدت طولانی برای جرقه ای روشن برای آزمایش Catastrophe Doom Diver در یک جنگ نبرد

The collision was so severe that the backseat passengers of the car were catapulted against the dashboard.

برخورد به‌قدری شدید بود که سرنشینان صندلی عقب اتومبیل به‌طرف داشبرد پرت شدند.


He was catapulted to fame by his new book.

کتاب جدیدش او را به اوج شهرت رساند.


پیشنهاد کاربران

پیشرفت

منجنیق

حتما دیدید که پهپاد های کوچک و سبک رو چطور به وسیله یک چنین وسیله ای به هوا پرتاب میکنند . البته ناوهای هواپیمابر هم چنین وسیله برای به جلو پرتاب کردن هواپیماها دارند ( چون فضا محدوده و هواپیما باید به شتاب لازم برسه )

دوستان جنگ های صلیبی باز میدونن.
Catapult : منجنیق / پرتاب شدن
Trebuchet : منجنیق فوق العاده بزرگ که اگه گلوله و سنگ پرتی ازش به قصر بهوره ویران میشه. سنگی با ۹۰ کیلوگرم وزن رو ۳۰۰ متر پرتاب میکنه

منجنیق - پرتاب کردن - سوق دادن

catapult ( علوم نظامی )
واژه مصوب: شتاب افزا
تعریف: افزاره ای برای پرتاب هواپیما با سرعت پرواز از روی عرشۀ ناو


کلمات دیگر: